eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📌 استاد ✍ ‏آنچه بشر را مشتاق و امیدوار به ظهور نگه داشته، عشقبازی با آینده‌ای است که در آن یک بار دیگر بر زمین عدالت گستری همچون علی ابن ابی‌طالب علیه السلام حکومت خواهد کرد. 🌾🌿🌷🌾🌿🌷🌾🌿🌷🌾🌿🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر کسی به این بـــــاور برسد🌺🍃 که غیر از"خـــدا"به کسی احتیاج ندارد خــــــــداوند هم او را به غیرخودش محتاج نخـــــواهد کرد.🌸🍃 الهی نگاه مهربون خداوند در تک تک لحظه ها همراهتون باشه سلام صبح بخیر ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧔درمورد خانم ها بیشتر بدانید.... 🧐 💔 میزان که طی لحظه‌ی شروع در بدن زن آزاد می‌شه به حدی زیاد هست که اگر اونو به بدن یک قوی کنیم مرد و غیر قابل کنترل می‌شه. 💔 در واقع تمام سیستم بدنی مرد رو چنان تحت تأثیر قرار می‌ده که مرد جز و پرخاش و نمی‌تونه کاری انجام بده. 💔 اما طی مدت پریود در بدن زن رها می‌شه و زن متوجه تمام تغییر حالت خودش می‌شه (به شدت می‌شه و نسبت به هر چیزی حساس، و بدن گاه به شدت دردناک، گُر گرفتگی و ...) خب زن چیه؟ 💔 می‌زنه، می‌پوشه و می‌ره تا به برسه و سعی می‌کنه «کسی» که پریوده. ❌قدرت زور و بازو نیست. ❌بین 🧕زن و 🧔مرد نمی‌شه قدرت تحمل رو کرد. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب: همانطور که انتخابات یک تکلیف الهی است انتخاب اصلح هم یک تکلیف الهی هست بگردید و نامزد اصلح را پیدا کنید. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد پس اول باید آمادگی ایجاد کنیم ..... من اینو نمیگم خود علم و دانش داره اینو میگه🤔☺️ حتی قبل از رفتار به عشق و محبت زیاد هم نیاز نداری 😳تعجب نکن الان به طرف میگی ببین رفتارت با مامانت چطوره تو مجازی مینویسه مادر یعنی عشق محبت و....☺️❤️❤️ همون موقع مادرش صداش بزنه اول که جواب نمیده بعد هم میگه هان دستم بنده حالا بعدا میام 😒😕 اعه چی شد؟ رفتارت چرا با گفتارت هماهنگ نیست عزیزم داری یه کوچولو منافق میشی 😐 بهت برنخوره ها منافق هم همینطوره حرف و عملش یکی نیست من میگم ببین بیا راحتش کنم 🌻 بهت میگم تو با کوچکترین‌کارها شروع کن ولی حتما 👍کار انجام بده👆😎عمل کن الان یه چیزی بگم بیشتر تعجب کنین😊 قبل رفتار کردن به تبلیغات و احساساتم نیاز ندارین کلید طلایی همه موفقیتها تو عمل کردنه که میشه👌 رفتار ما💐 به جایی میرسیم که بجای اینکه با حرف زدن کسی رو بشناسیم از رفتارش تشخیص میدیم و این مسئله خیلی مهمیه که تو همه ابعاد زندگی تا مرگ بدادمون میرسه☺️👌👌 از انتخاب همسر بگیر تا انتخاب نماینده مجلس و رییس جمهور و..... 🍭🍭🍭 کلید طلایی انتخاب درست ما در حقیقت باید رفتار هر شخص باشه و رفتار ما هم شخصیت ما رو زودتر از حرفهامون نشون میده 😌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد پناهیان یه سخن از امام بگم خدمتتون در شرح چهل حدیث میفرمایند..بدانکه هیچ راهی به سمت خدا پیموده نمیشود بجز عمل به ظاهر شریعت 🌻👍 ظاهر شریعت چیه؟؟ همین احکام حلال و حرام نجس و پاک و .... احکام عملی در ادامه میفرمایند انسان تا متعدد و مداوم به آداب عمل نکند هیچیک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود 🙃 یعنی باید هم عمل کنیم هم ادامه بدیم نتیجه میشه فهم مسائل زندگیت بله به همین سادگی حکیم میشی 🌻🌻 حکمت خیلی از مسائل و شرایط و اتفاقاتی که برات میفته متوجه میشی و درک میکنی 🍭 🔰♻️جمع بندی وقتی عمل کنی ⬅️رفتار بوجود میاد⬅️بعد حکمت کارهای متداول و روزمره برات روشن میشه ↗️ کار خیلی راحت میشه قشنگ متوجه میشی که کجا باید چه 👌رفتاری نشون بدی و حکمت هر اتفاقی چیه 🤔 البته ادامه داره 👌☺️ راههای بعدی رو در قسمت بعد خدمتتون ارائه میدیم 😊 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ یادتون باشه 👈برای دوام زندگی تون همیشه به همسرتون "حال و احساس خوب " بدید ! 🔵حال و احساس خوب یعنی چی؟ یعنی احساس کنه که مهمه، ارزشمنده و بهش نیاز دارید 🔹یعنی در کنار شما آرامش داشته باشه و همش نگران نباشه که نکنه الان بهش یه گیری میدید . 🔹 حس استقلال خودش رو حفظ کنه و یه موجود وابسته و چسبنده نباشه 🔹 احساس امنیت داشته باشه. بدونه که در هر شرایطی چه خوشی و چه ناراحتی یک تکیه گاه داره. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🧕 🔴 💠 به جای اینکه بگوئید میخوام فلان کار را انجام دهم بگوئید می‌خواستم نظر تو رو در مورد انجام فلان کار بپرسم! 💠 به جای اینکه بگوئید این چیه پوشیدی؟ اگر خانم هستید به همسر خود بگوئید فلان لباس بیشتر بهت میاد! اگر آقا هستید به همسر خود بگوئید به نظر من فلان لباس خیلی خوشگل‌ترت میکنه! 💠 به جای اینکه بگوئید می‌آیی دنبالم؟ بگوئید: دوست دارم تو راه برگشت با تو باشم میتونی بیائی؟ 💠به جای اینکه بگوئید بریم خرید؟ بگوئید: دوست دارم خریدم با سلیقه تو باشه! ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‎═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حرف نزدن شوهر با زن 📌حجت الاسلام ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 وقت شناسی در ابراز ناراحتی به همسر 🔴 استاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان محتوایی ..... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت46 گفت: _تو و خانواده ت خیلی خوبین.☺️وقتی به محمد گفتم میخوام برم سوریه گفت: ب
گفتم: _وای به حالت وقتی حوری ها اومدن سراغت حتی نگاهشون کنی.😠 بعد بالبخند گفتم: _اگه حتی بهشون نگاه کنی نه اینکه اخم کنم و قهر کنم و برم خونه ی بابام،نه،...☺️ با تهدید گفتم: _مهریه مو میذارم اجرا و میندازمت زندان.😏☝️ همه خندیدن.😀😁😃😄😂😅علی گفت: _اگه چشمش به حوری ها بیفته خودم چشمهاشو ادب میکنم.😎👊 محمد هم یه چیز دیگه گفت. کلا فضا عوض شده بود.😂😁 امین برای گفتن به خانواده ش این پا و اون پا میکرد تا بالاخره بعد از ناهار گفت.😊 حانیه و مادرش با من تماس گرفتن که برم اونجا.به امین گفتم: _بیام؟😕 گفت:_نه.😍 تا غروب مقاومت کردم که نرم.ولی اونقدر اصرار کردن که غروب رفتم.... همه بودن.عمه زیبا و شوهر و بچه هاش،عموی امین و خانمش و بچه هاش.بچه های عمه دیبا،عمه ی بزرگ امین،هم بودن.خود عمه دیبا شهرستان زندگی میکرد و تو راه بود که بیاد. خاله و خانواده ش هم که بودن. همه تا چشمشون به من افتاد گریه هاشون شدیدتر شد.حتی چند نفرشون مدام به من میگفتن بگو نره... اوضاع اونجا اصلا خوب نبود. خونه شون مثل خونه هایی بود که تازه عزیزی رو از دست دادن😫😩😭😭😫😩 و فامیل با خبر میشن و دور هم جمع میشن. با اینکه انتظارشو داشتم ولی حالم خیلی گرفته شد.😒😐 حانیه تو اتاقش بود و فقط گریه میکرد.😭تا منو دید سریع روشو برگردوند.امین تو اتاقش بود و داشت وسایلشو جمع میکرد.پسرخاله ها و پسرعمه ها و پسرعمو هاش هم پیشش بودن. بعضی هاشون طرف امین بودن و بعضی هاشون سعی میکردن منصرفش کنن. امین کلافه شده بود.برای اینکه از دست اونا راحت بشه،منو صدا کرد که برم تو اتاقش.😒 وقتی آقایون از اتاقش رفتن بیرون،رفتم پیشش. نگاهی به من کرد. صورتش پر از غم بود. دلم خیلی براش سوخت.یه کمی باهاش حرف زدم،آرومتر شد.😊 بعد از نماز،عمه زیبا صدام کرد.رفتم تو آشپزخونه... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
*⚘﷽⚘ رفتم تو آشپزخونه پیشش. گفت: _زهرا جان،اگه شما به امین بگی نره،نمیره.😢 گفتم: _من بهش دادم نشم.😊 -تو میتونی دوری شو تحمل کنی؟😒 هیچی نگفتم.سرمو انداختم پایین و اشکهام جاری شد.😢😞عمه زیبا چند دقیقه سکوت کرد و گفت: _تو که اینقدر دوستش داری...برای سالم برگشتنش دعا کن.😒🙏 صدای زنگ در اومد... عمه دیبا بود.تا وارد خونه شد،اطرافشو نگاه کرد.وقتی منو دید اومد سمتم و سیلی محکمی به من زد.گفت: _همه ش زیر سر توئه.تو تشویقش میکنی بره سوریه.😡👋 گوشم سوت کشید.چند قدم پرت شدم اون طرف تر... تمام سعی مو کردم که نیفتم.امین سریع اومد طرف عمه دیبا که چیزی بگه،مانعش شدم.همه از ناراحتی ساکت بودن. امین از شدت عصبانیت سرخ شده بود.😡😣رفت تو اتاقش و کت شو برداشت.جلوی در هال ایستاد و به من گفت: _بریم.😡💓 بعد رفت بیرون.من به همه نگاه کردم.خجالت میکشیدن.رفتم سمت در و به همه گفتم: _خداحافظ.😒 تو ماشین نشستم... امین شرمنده بود.😓حتی نگاهم نمیکرد.😞بعد مدتی از جلوی بستنی فروشی رد شدیم.سریع و باهیجان گفتم: _من میخوام.😍😋🍦 ترمز کرد و گفت: _چی؟😳 بالبخند به بستنی فروشی اشاره کردم و گفتم: _قیفی باشه لطفا.🍦😋 یه بستنی قیفی خرید و گرفت سمت من.نگرفتم ازش.گفتم: _پس مال من کو؟☹️ منظورمو فهمید.گفت: _من میل ندارم.😞 مثلا باناراحتی گفتم: _پس برو پسش بده.منم نمیخورم.😒🙁 رفت یکی دیگه خرید و اومد.مثل بچه ها ذوق کردم و شروع کردم به خوردن.ولی امین هیچ عکس العملی نشون نمیداد.گفتم: _بخور دیگه.آب میشه ها.😁😋 با اکراه بستنی میخورد.😞من تندتند خوردم و عاشقانه😍 نگاهش میکردم.از نگاه های من شرمنده شد.خواست حرکت کنه با شوخی سویچ رو ازش گرفتم... کلافه از ماشین پیاده شد... یه کم تنهاش گذاشتم.بعد نیم ساعت رفتم پیشش.گفتم: _میدونم سخته ولی اگه این ها رو بخاطر بپذیری☺️☝️ ثواب جهادت بیشتر میشه. باناراحتی گفت: _تو هم بخاطر ثوابش اون حرف ها و سیلی رو تحمل کردی؟😞😓 باخنده گفتم: _من بخاطر تو تحمل کردم.اخلاص نداشتم.خسر الدنیا و الآخرة شدم.😁 -پس چقدر ضرر کردی.😣😞 -آره.راست میگی..میشه منو ببری خونه تون تا دوباره عمه جان بزنن تو گوشم؟😁😜 سؤالی نگاهم کرد. -میخوام اینبار قصد قربت کنم.😉 لبخندی زد و گفت: _دیوانه😅😍 -تازه منو شناختی؟...کلاه بزرگی سرت رفته.😌 اونقدر شوخی کردم که حالش بهتر شد... تو خیابان ها میچرخیدیم و حرف میزدیم.یک ساعت به اذان صبح بود.🌌 اون موقع مسجدی باز نبود.تو پارک نماز شب خوندیم.😍😍برای نماز صبح رفتیم مسجد.بعد نماز عمه زیبا باهام تماس گرفت. -امین جواب تلفن ما رو نمیده،کجاست؟😒 -مسجد هستیم.حالش بهتره.نگران نباشید. -از عمه دیبا ناراحت نباش.اون...😔 -ناراحت نیستم.حالشون رو میفهمم.😊 قرار شد با امین بریم اونجا.همه هنوز خونه خاله مهناز بودن.امین راضی نمیشد منم ببره.خونه مون پیاده م کرد و تنها رفت. ساعت یازده صبح🕚 میخواست بره... ساعت هفت 🕖دیگه دلم آروم نمیگرفت. میخواستم برم پیشش...😍💞 با باباومامان هماهنگ کردم ساعت ده برای خداحافظی بیان. وقتی افراد خونه خاله مهناز منو دیدن،تعجب کردن.فکر کردن دیگه نمیرم.😕یعنی امین اینجوری گفته بود.ولی از حالم معلوم بود تو دلم چه خبره...😔😣 گفتن امین تو اتاقشه.رفتم پیشش.داشت نماز میخوند. پشتش به من بود.فقط.... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌸 🌸 🌸 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحْیِیَ مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ... 🌿 سلام بر تو و نَفَس مسیحایی تو که روح زندگی را در کالبد مرده ی نشانه های دین خدا می دمد تا قلب اهالی ایمان با تپشی عاشقانه زندگی حقیقی را از سر بگیرند. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰ 🌿🌾🍀🌿🌾🍀🌿🌾🍀🌿🌾🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا