eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 یـــا حســـین💗 "عشــــق" یڪـ واژه بــی معــنیِ بــی ارزش بـــود... تــا کـــه یکــباره ؛ خـــدا گفـــت :ڪــه عشـــق است "حســیــن"💗 💞 @zendegiasheghane_ma
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 🌾چنین نوشته خدا درشناسنامه ی دل 🌾منم غلام مه وبنده زاده ی خورشید 🌾سلام می دهم از عمق این دلِ تاریك 🌾به آخرین پسر خانواده ی خورشید 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 واحد شمارش صبح آفتاب نیست ! دل ماست صبح هرروزبا آهنگ دل مابیدارمیشود وبا لبخندهای ما حیات می گیرد سلام,صبح تون عالی وامروزتون سرشارازلبخند چهارشنبه ها با مطالب در خدمت شماییم😊 💞 @zendegiasheghane_ma
#ترفند_خانه_داری ۵ قاشق غذاخوری نمک رو با دو‌قاشق غذاخوری سرکه سفید مخلوط کنید غلظتش مثل ماست میشه با این مخلوط و یه اسکاچ کتری رو بشوید و بعد با یه دستمال آبگیر حسابی خشک و برق بندازید 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه می کنی؟ گفت هیچ کار گفتند: مگر می شود؟ پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟ گفت:من در تربیت خود کوشیدم تا الگوی خوبی برای آنان باشم👌 ✍فرزندان آیینه رفتار خود ماهستند این رو فراموش نکنید👌 💞 @zendegiasheghane_ma
🍭 #تربیت_فرزند: 💜 در سوره اسراء آیه ۶ خداوند می فرمایند: ما شما را مدد می کنیم به پول و بچه. [اول پول می دهد بعد بچه] 💛 انرژی ای که مادر به بچه می دهد را هیچ کس دیگری نمی دهد. #مادری بالاترین شغل هاست. 💚 بچه ها آیینه خودتان هستند. تفکر توحیدی تان را قوی کنید. خداوند را همه کاره بدانید. اگر در تفکر توحیدی مشکل داشته باشید نمی توانید مادر موفقی باشید و بچه ها هم موفق نخواهند شد. 💙 تمام آموزش هایی که به #بچه می دهید را دریافت می کنند. فکر نکنید نمی فهمند! خانم #همیز 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی باهم #بازی این قسمت: توپ تو لیوان 🔸🔹🔸 توصیه می کنیم خانواده ها این بازی ارزان و جذاب رو با بچه ها در خانه انجام بدهند. برای اینکه با بچه هاتون رفیق بشید یک راه حل ساده اش بازی کردن با اوناست. بچه ها وقتی براشون وقت میزارید و باهاشون بازی میکنید باور میکنند دوستشون دارید😊 💞 @zendegiasheghane_ma
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕💕 سرکار خانم 🍭 تربیت فرزند: 🍬 جلوی بچه ها از فامیل حرف نزنید. چون بچه ها آن را تکرار می کنند و مایه آبروریزی می شوند! 🍬 به بچه های بالای 7 سال یاد بدهید که در مهمانی ها به بزرگ تر ها سلام و روبوسی کنند و بعد از اینکه اینکار را انجام دادند حتما تشویق شان کنید و بهشان جایزه بدهید. 🍬 قبل از مهمانی بچه ها را آماده کنید و یک سری اسباب بازی دم دستی داشته باشید و اگر از خراب شدن اسباب بازی های گران تان می ترسید، آنها را دم دست نگذارید. 🍬 وقتی مهمان می آید و بچه شما به بچه مهمان اسباب بازی نمی دهد، شما به او نگویید که بده! مالکیت بچه را ازش نگیرید. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕💕 مژده به علاقه مندان و دنبال کنندگان کانال از امروز بنابه درخواست شما روزی 4قسمت قرارداده میشه دیگه امکان ارسال بیشتر نیست به بنده خدا ادمین تبادلات پیام ندید😉😉 💞 @zendegiasheghane_ma
رمان #او_را نویسنده:خانم محدثه افشاری انتشار رمان #او_را 📚این رمان در مورد دختری به نام ترنم هست که از طبقه ی ثروتمند میباشد و دچار دین گریزی شده... و به دنبال آرامش میگردد .این رمان حاصل تلاش یکی از اساتید کانال تنها مسیر است🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕💜💕 #او_را #محدثه_افشاری #قسمت39 🔹 #او_را ... ۳۹ دستشو بخیه کردن و بهش یه سرم وصل کردن
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣ 🔹 ... ۴۰ با صدای گوشی چشمامو باز کردم، مرجان بود! سعی کردم گلومو صاف کنم بلکه صدام در بیاد! -الو -صداشوووو😂😂 چه خط و خشی داره😂 نگو که خوابی هنوز! -مگه ساعت چنده که تو بیداری!؟ -لنگ ظهره خانووووم! ساعت یکه! -واااای جدی😳 وقتایی که آرامبخش میخورم،ولم کنن دو روز میخوابم! -خب حالا،فعلا پاشو بیا درو باز کن، زیر پام علف سبز شد! -عه!جلو در مایی؟؟ -بله ،هی زنگ میزنم درو باز نمیکنی! دیگه داشتم قهر میکردم برما😔😢 -خواب بودم مرجان،ببخشید! -حالا که بیداری خبرت... چرا باز نمیکنی؟؟ -اخ ببخشید😅 هنوز گیجم!اومدم اومدم! هیچی مثل دیدن مرجان نمیتونست حالمو خوب کنه! درو باز کردم و تا اومد تو محکم بغلش کردم -اومدم بریم خرید😍 -خرید چی؟؟ -لباس عید دیگه😶 خنگ شدیا ترنم!!! -اها وای مرجان این قرصا اصلا برام هوش و حواس نذاشته!! واقعا دارم خنگ میشم!! -خنگول خودمی تو😉 پاشو،پاشو بریم -نه... اصلا حسش نیست... لباس میخوام چیکار!! -ترنممم😳 پاشو تو راه یه سرم بریم دکتر! چِل شدی تو!! -جدی میگم مرجان دیگه حوصله هیچی رو ندارم! دیگه هیچی بهم مزه نمیده! -مسخره بازی درنیار!پاشو! عیدم که میخوای بری پیش پسرعموها😍😉 باید لباس خوشمل بخلی ازشون دل ببلی😝 -اه... مرده شورشونو ببره اگه بخواد هدفم از زندگی دل بردن از اونا باشه،بمیرم بهتره! -اوه اوه😒 حرفای جدید میزنی! عمم بود حرف شمال و پسرعموهاش میشد،آب از لب و لوچش آویزون میشد؟؟ عمم بود شروع میکرد از مدرک و شغل و وضع مالیشون میگفت؟؟😏 -مرجان من دیگه مردم!! ترنم مرد!! من الان دیگه هیچی برام مهم نیست! نه مدرک نه موقعیت نه کوفت نه زهرمار! -یااا خدااااا از دست رفتی تو!! -خدا؟؟؟😠 خدا کیه؟؟ -ترنم اگه میدونستم اینقدر بی جنبه ای ،اونروز لال میشدم و هیچی بهت نمیگفتم!! -بی جنبه نیستم! اتفاقا خوب کردی! من از واقعیت فرار میکردم اما تو باعث شدی به خودم بیام!! خسته شدم مرجان... احساس میکنم یه عمر مضحکه ی این دنیا بودم! چقدر ابله بودم که همش دنبال پیشرفت و از اینجور مزخرفات بودم!! -اگه تو تازه به این حرفا رسیدی، من از همون بچگی به این رسیدم! تو مامان بابای خوب بالا سرت بوده که تا الان نفهمیدی، ولی من به لطف مامان بابای.....😏 ولش کن... پاشو بریم دیگه😉 جون مرجان دلم نیومد روشو زمین بندازم! رفتیم،اما برعکس همیشه،منی که عاشق خرید بودم، با پایی که نمیومد و چشمی که هیچی توجهشو جلب نمیکرد، فقط چندتا لباس به سلیقه مرجان خریدم. و اون روز رو هم موفق شدم به شب برسونم و باز آرامبخش .... "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 🔹 ... ۴۱ شب مرجانو راضی کردم و با زور بدمش خونمون دوست نداشتم تنها باشم در و دیوار اتاق مثل خوره، اعصاب و روانمو داغون میکرد😣 شاممونو بیرون خوردیم و رفتیم خونه. تازه رسیده بودیم که گوشی مرجان زنگ خورد! تا چشمش به گوشی خورد ذوق زده جیغ زد😍 -واااااای میلاده😍😍😍 -داداشت؟؟ -اوهوم -الو😍 سلام داداشی❤️ ممنون خوبم تو خوبی؟؟ چی؟؟😳 جدی میگی؟؟ وای مرجان فدات شه😍 کی میای؟؟ وای میلاد... نه خونه نیستم خونه ترنمم اره ادرسو میفرستم بیا دنبالم قربونت برم❤️❤️ بای گوشی و قطع کرد و مثل بچه ها جیغ میزد و بالا پایین میپرید!!😳 -چیشده؟چرا اینجوری میکنی؟؟ -میلاد ترنم!!میلاد!! داره میاد ایران😍 فرودگاه بود -واااایییی تبریک میگم مرجان😍 چقدر خوب پس عید امسال کلی خوش میگذره بهت😍 -اره وای ترنم خیلی ذوق دارم احتمالا صبح زود تهران باشه. میاد دنبالم اینجا اون شب مرجان کلی از خاطراتش با میلاد تعریف کرد. گاهی اوقات بغض میکرد و یاد مامان و باباش میفتاد و دلداریش میدادم....❤️ تا نزدیکای صبح حرف زدیم تا از خستگی بیهوش شدیم😴 ساعت حدودای هشت ،نه بود که گوشیم چندبار زنگ خورد، با دیدن اسم عرشیا گوشیو سایلنت کردم و خوابیدم تازه چشمام گرم شده بود که گوشی مرجان زنگ خورد😒 میلاد جلوی درمون بود،اومده بود دنبال مرجان. -خب بهش بگو بیاد تو دیگه! -تو؟؟نه بابا برای چی بیاد -دیوونه تا تو حاضر بشی وایسه جلو در؟؟ بیاد باهم صبحونه میخوریم بعد میرید دیگه😊 -اممممم...باشه پس من میرم درو باز کنم از صدای جیغ مرجان فهمیدم میلاد اومده تو.☺️ رفتم پایین و به میلاد خوش امد گفتم، پسر خوبی بود😊 قبل اینکه بره خارج از ایران،خیلی میدیدمش. همینجور که مشغول احوال پرسی بودیم، زنگ درو زدن. ممتد و طولانی خیلی هول کردم! رفتم سمت آیفون عرشیا بود!😰 "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 🔹 ... ۴۲ چشماشو خون گرفته بود😰 داد زد : باز کن در این خراب شده رو😡 با ترس درو باز کردم، از توی حیاط داد و هوارش بلند شد... -ترنم... چه خبره تو این خراب شده😡 چه غلطی داری میکنی تو؟؟ رفتم طرفش قبل اینکه بخوام چیزی بگم هلم داد تو خونه و اومد تو! -چرا لال شدی؟؟ این عوضی کی بود اومد تو؟؟😡 -عرشیا... -زهر مار... مرض کوفت میگم این کی بود؟؟😤 -داداش مرجانه -باشه،من خرم😡 مرجان و میلاد بدو بدو اومدن سمت ما. چشم عرشیا که به میلاد افتاد،خیز برداشت طرفش و یقشو گرفت میلاد هلش داد و باهم درگیر شدن دست و پام یخ زده بود. مرجان داشت سکته میکرد و سعی داشت جلوی عرشیا رو بگیره. سر و صورت هردوشون خونی شده بود😰 تمام توانمو جمع کردم و داد زدم -عرشیاااااا گمشوووو بیرووووون😡 یه دفعه هردوشون وایسادن، عرشیا همینطور که نفس نفس میزد اومد سمتم.... -من پدر تو رو در میارم... حالا به من خیانت میکنی دختره ی... دستمو بردم بالا،میخواستم بزنم تو گوشش که دستمو تو هوا گرفت و پیچوند... دادم رفت هوا😖 -نکن😭 شکست😫 میلاد اومد طرفمون و دستمو از دست عرشیا کشید بیرون. -نشنیدی چی گفت؟؟😡 گفت گمشو بیرون! هررررری!! عرشیا مثل یه گرگ زخمی نگام کرد و با چشماش برام خط و نشون کشید، یه نگاهم به میلاد انداخت -حساب تو هم بمونه سرفرصت شازده! اینو گفت و رفت...! قلبم داشت از دهنم میزد بیرون همونجا نشستم و زدم زیر گریه😭 روم نمیشد تو چشمای مرجان و میلاد نگاه کنم. نیم ساعتی سه تامون ساکت نشستیم. با شرمندگی ازشون معذرت خواهی کردم و هرچی از دهنم درمیومد به عرشیا گفتم. میلاد و مرجان سعی کردن ارومم کنن، اصرار کردن باهاشون برم بیرون،اما قبول نکردم و ازشون خداحافظی کردم. با رفتنشون دوباره نشستم و تا میتونستم گریه کردم. دلم میخواست عرشیا رو بکشم دیگه حالم ازش بهم میخورد... "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣ 🔹 ... ۴۳ تا عصر هیچ خبری از عرشیا نبود، اما از عصر زنگ زدناش شروع شد... سه چهار بار اول محل ندادم اما ترسیدم بازم پاشه بیاد ، این بار که زنگ زد جوابشو دادم -‌الو -چرا این کارو با من کردی؟؟ -ببر صداتو عرشیا... تو آبروی منو بردی...😡 -ترنم تو به من خیانت کردی!! من احمقو بگو اومده بودم که ببرمت بیرون باهم صبحونه بخوریم... -نه نه نه....😤نکردم تو اصلا امون ندادی من حرف بزنم اون پسر داداش مرجان بود،اومده بود دنبال مرجان -دروغ میگی😠 پس چرا هرچی زنگ میزدم جواب نمیدادی گوشیتو؟؟ اگه ریگی تو کفشت نبود چرا اینقدر ترسیده بودی؟؟؟ -قیافه تو رو هرکی میدید میترسید😡 کار داشتم گوشیم سایلنت بود اصلا دوست نداشتم جواب بدم خوبه؟؟😡 -پاشو لباساتو بپوش میام دنبالت میریم حرف میزنیم -عرشیا این طرفا پیدات شه زنگ میزنم پلیس!! دیگه نمیخوام ریختتو ببینم! نمیخوام حالم ازت بهم میخوره😠 -خفه شو... مگه چیکار کردم که حالت از من بهم میخوره؟؟ گفتم حاضر شو میام دنبالت... -عرشیا نمیخوام ببینمت بفهم!! ‌دیگه بمیری هم برام مهم نیست!! -همین؟؟ به جایی رسیدیم که بمیرمم برات مهم نیست؟؟ -اره.همین! -باشه خانوم...باشه خداحافظ... گوشیو قطع کردم و رو سایلنت گذاشتم خودمم یه مسکن خوردم و رفتم تو تخت😴 ساعت هشت،نه شب بود که با صدای مامان از خواب بیدار شدم -ترنم خوابی؟؟😕 -سلام.از مطب اومدین بالاخره😒 -پاشو.پاشو بیا شام بخوریم -باشه،برید الان میام بلند شدم و رفتم یه دوش سریع گرفتم و اومدم سراغ گوشی. چقدر بهم زنگ زدن! پنج تاش از مرجان بود و ده تاش از علیرضا. میخواستم به مرجان زنگ بزنم که علیرضا زنگ زد. -الو؟ -الو ترنم خانوم کجایی؟؟؟ پاشو بیا بیمارستان عرشیا اصلا حالش خوب نیست... دکترا گفتن ممکنه دیگه زنده نمونه...! "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز دهمین سالگرد عقدمون بود..چون دخترم درگیر دندون درآوردنه اصلا آروم نیست. دیگه تنها کاری که از دستم بر می اومد یه غذای متفاوت نسبت به همیشه درست کردم و خدا رو شکر ۵،۶دیقه وقت اضاف آوردم و تونستم یه تزیین ساده کنم.. همسری خیلی خیلی غافلگیر وخوشحال شد☺️☺️☺️☺️ ✍خداقوت بانو مبارک باشه🌹همین هم خیلی عالیه👌👌 💞 @zendegiasheghane_ma
کارای من واسه تولد آقای همسر😍😍 هنوز نیومده من و پسرم منتظریم سوپرایزش کنیم😍😍❤️❤️🌹🌹🌹🍃🍃 ✍خداقوت تولدشون مبارک👌 💞 @zendegiasheghane_ma
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣ ☘متنی بسیار زیبا و دلنشین☘ ◀️چه بسیار هستند انسانهایی که در دنیا معروف و شهره عالم اند.    اما در نزد خداوند متعال هیچ نام و نشانی ندارند... ✅و چه بسیار هستند انسانهایی که در دنیا هیچ نام و نشانی ندارند.   اما در نزد خداوند رحمان معروف هستند و    مشهور... ✅«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ» «بی گمان گرامى ترین شما در نزد اللّه با تقواترین شماست». خدایا تقوای مارا زیاد بفرما🌹🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕 ✨خودش گفته: یَدُاللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ 💫یعنی بندهٔ من نگران فردایت نباش 💫از اَفعال آدمهاےاطرافت دلگیر نباش اخم نڪن 💫ڪاری از آنها برنمی‌آید تامن نخواهم برگ از درخت نمی‌افتد💝 خدایا در آغوش امنت پناهمان ده شبتون نورانی التماس دعا یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞 از عشقِ حسین تا تکلم کردند قدسی نفسان باز تبسم کردند از بهر زیارت حسین بن علی در خاک قدوم او تیمم کردند صلی الله علیک یا ابا عبدالله🌹🌹 💞 @zendegiasheghane_ma