eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫💖💫💖💫💖💫💖 🌸 ‌ 🍂 مقدار کاری که زن انجام می‌دهد، مهم نیست. مشکل از آنجا شروع می‌شود که زن احساس می‌کند کسی به او توجهی ندارد. 👈 وقتی مردها یاد می‌گیرند که چگونه باید به احساسات و نیازهای عاطفی همسرشان توجه کنند، زنها نیز احساس آرامش خواهند کرد و از زندگی مشترکشان لذت خواهند برد. ✅ وقتی زنی از زندگی‌اش لذت می‌برد و قدر زحمات شوهرش را می‌داند، مرد نیز دیگر در کمک به همسرش از چیزی دریغ نمی‌کند و از اینکه می‌تواند نیازهای همسرش را برآورده کرده و او را خوشحال کند، لذت می‌برد. ✍اینم یه پست برای آقایون احتمالی در کانال😉 همش به خانمها گفتیم حالا یه تلنگر برای آقایون 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖💫💖💫💖💫💖💫💖💫💖💫💖 دوباره بعد از یک روز پر هیاهو به شب رسیدیم.... باورم نمیشود آقای مهربان که با همه ادعای عاشق بودنم لابلای شلوغیهای روزمره زندگی یادت را گم میکنم😔 و شب.... و شب وقتی با همه سکوتش دوباره فرا میرسد.... وقتی دوباره در ذهنم یک روز دیگر بدون تو را مرور میکنم.... میبینم چه ساده امروزهم با نبودنت کنار آمدم😔😔😔 چه ساده یادم رفت که ادعای شیعه تو بودنم گوش فلک را کرده و من حتی به اندازه دیر کردن عزیزانم نگران نیامدنت نشدم.... وای.... آقای من.... مولای خوب و غریبم..... میدانم که شما بزرگوارانه و پدرانه باز هم مرا میبخشی.... پدر شیعیان .... امام خوب و مهربانم.... خودت برای برگشتنت دعا کن به من ... به من غفلت زده در دنیا امیدی نیست. شبتون مهدوی التماس دعا یاعلی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ❤️ غمِ امروز و فردایم حسین اسٺ پناه هر دو دنیایم حسین اسٺ بہ ڪارِ من نمےافتد گره ؛ تا امیر و ڪارفرمایم حسین اسٺ! صلی الله علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا صاحب العصر و زمان🌹🌹🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 زندگی، هیچ گاه به بن بست نمی رسد! کافیست چشم باز کنی و راه‌های بیشماری را فرا روی خود ببینی! خدا که باشد، هر معجزه‌ای ممکن می شود. سلام روز سه شنبه تون بخیر و شادی 💙لحظه هاتون خدایی💙 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ✅ آراستگی فقط برای زن نیست!! نباید از نظر دور داشت که زن نیز از شوهرش انتظار دارد به وضع ظاهری خود رسیدگی کرده، لباس پاکیزه بپوشد، بوی خوش استعمال کرده وهمواره آراسته و زیبا باشد؛ زیرا این آراستگی نقش بسزایی در پاکدامنی زن خانواده خواهد داشت. 📕 امام رضا (علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «آمادگی (آراستگی مرد) بر عفت و پاکدامنی زن می افزاید و گروهی از زنان، عفت خود را ترک کردند؛ زیرا شوهرانشان خود را برای نیازهای آنها آماده نکردند». 📚 وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۱۸۳ 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلامت 🅾 رماتیسم و زنجبیل افراد مبتلا به روماتیسم برای کاهش التهاب مفاصل و بافت‌های ماهیچه‌ای به مصرف این گیاه روی می‌آورند زنجبیل برای کاهش مشکلات و ناراحتیهای عصبی نیز تجویز میشود 💞 @zendegiasheghane_ma
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 اینجا هرچقدر سعی کنیم، تلاش کنیم، عمل کنیم ان‌شاءالله اون دنیا بیشتر لذتش رو می‌بریم پس یه کمی دلمون برای خودمون بسوزه که وقتی داره وقتمون میگذره وقتی داره این فرصت ها که گفتیم امام علی علیه السلام میفرمایند مثل گذر ابر میمونه داره میگذره خودمون چیکار کنیم⁉️ ازش استفاده کنیم پس به هر طریقی که شده ⬅️ به فرصت یابی، فرصت سوزی و فرصت سازی سریع تو زندگی جایگزین کنیم الان من چیکار کنم⁉️ این فرصت‌ها رو پیدا کنم👇 به پدر مادرم محبت کنم به دوستم محبت کنم به این بچه الان یه حبی برسونم به خودم یه محبتی بکنم مثلا می‌دونم الان وقت نمازه اول وقته 🕋 نماز بخونم شیطون میگه ای بابا نماز آخر وقت رو خدا برا چی گذاشته همه بخوان نماز اول وقت بخونن خدا سرش شلوغه 🙊🙈شنیدید دیگه توی نظم ۱بهتون چندتا ضرب المثل اشتباه گفتم که کار دشمن بود حالا اینجام بگردیم توی این مصداق ها ضرب المثل هاتونو ببینید چقدر اشتباهه میگه چراغی که به خونه رواست به مسجد حرومه. کاملا خصوصی می‌کنه اصلا اجتماع رو می‌ذاره کنار حب الخیر رو می‌ذاره کنار یا اون بحثی که گفتیم که میگه سر سیری بزن لقمه هفت سیری سر نظم خوراک بهتون گفتیم آداب خوراک رو بهتون گفتیم همه اشتباه میشنون بعد نسل به نسل جا میفته یه شخصی ممکنه بگه اطاعت از خدا چیه ⁉️اطاعت از خدا یعنی هرچیزی که خدا گفته انجام بده تکلیفت هست انجام بده هرچیزی که رو دوشمون گذاشته⬅️ خدا چی گذاشته⁉️ ⬅️ رو بر دوش ما گذاشته ما از امروز واجباتمونو بشناسیم✅ چه کاری برای ما واجبه ⁉️ مثلاً میگیم که باید کل رساله رو حفظ باشیم همش مرجع تقلید مون هرچیزی که گفته باید بدونیم چی باشه اینطوری نیست ما چند تا مسئله کلی رو استخراج میکنیم چند تا مطالب مبتلابه میشه که باید بلد باشیم میخوای مثلاً کاسبی بکنی چند تا مسئله رو باید بلد باشی کم کم که وارد مسائل زندگی میشی مسئله ها رو یاد بگیر میخوای مستاجر داشته باشی خب احکام اینکه چجوری باید مستاجر داشته باشی رو یاد بگیر ✅ میخوای بچه دار بشی احکام نفاس رو یاد بگیر که باید چجوری باشه✅ احکام زناشویی رو یاد بگیر✅ احکام حلال و حروم رو حالا یکی شاید بگه من این مراحل رو گذروندم تا حالا یاد نگرفتم الان برم کل رساله رو بخونم نه ما گفتیم مطالعه مدت دار کنید یعنی تعیین میشه قسمت بندی میشه مثلاً من صد صفحه باید بخونم چیکار میکنم میگم این صد صفحه رو می‌خوام تو صد روز بخونم روزی یه صفحه می‌خوام بخونم اینطوری برنامه ریزی کنیم ما یه کتاب صد صفحه ای خیلی سخت رو تو صد روز می‌خونیم اما اگر این کارو نکنیم چی میشه⁉️ ۳۶۵ روز میگذره میگیم آخی سال دیگه میخونم سال بعدی میگیم حالا که فرصت هستش که این کتاب حالا تجدید چاپ بشه ویرایش دومش رو میخونم اصلاح میشه . @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
✍به به آفرین به این بانو، این غذای ساده رو چه اشتها برانگیز کردند👌👌👌 💞 @zendegiasheghane_ma
رمان #او_را نویسنده:خانم محدثه افشاری انتشار رمان #او_را 📚این رمان در مورد دختری به نام ترنم هست که از طبقه ی ثروتمند میباشد و دچار دین گریزی شده... و به دنبال آرامش میگردد .این رمان حاصل تلاش یکی از اساتید کانال تنها مسیر است🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
💖✨💖✨💖✨💖✨💖✨💖✨💖 #او_را #محدثه_افشاری #قسمت54 🔹 #او_را ... ۵۴ دستمو بردم سمت زخمم، بخیه شده بود😢
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 🔹 ... ۵۵ نشست رو زانوش، -حالتون خوبه؟؟ میخواید پرستار خبر کنم؟ -نه... نمیخوام😭 -اتفاقی افتاده؟😳 چرا گریه میکنید؟ اگر کمکی از دست من برمیاد،حتما بگید تو چشماش نگاه کردم -واقعا میخوای کمکم کنی؟؟😢 سرشو انداخت پایین! -بله... اگر بتونم حتما! -من باید از اینجا برم...! -برید؟؟😳 یعنی فرار کنید؟؟ -آره بااااید برم -چرا؟ نکنه بخاطر.... اممممم مشکلتون هزینه ی درمانه؟؟ -نه😡 من با پولم کل این بیمارستانو میتونم بخرم😠 منم برم بابام پولشو میده😒 -عذر میخوام... ببخشید خب گفتم شاید بخاطر این مسئله میخواید برید! -نخیر😒 -خب پس چی؟ -آقا مگه مفتشی؟؟؟😏 اصلا به تو چه؟ میتونی کمک کن،نمیتونی برو بذار یه خاک دیگه تو سرم بریزم😠 -نه نه قصد جسارت ندارم من فقط میخوام کمکتون کنم! اگر از اینجا برید بیرون و حالتون بد شه چی؟؟ همین الانشم مشخصه حالتون خوب نیست! -من خودم دانشجوی پزشکیم! میفهمم حالم خوب هست یا نه! کمکم میکنی؟؟ -آخه... -آقا خواهش میکنم!! حالم خوب نیست لطفا فقط منو از در این بیمارستان رد کن!همین!! یکم مِن و مِن کرد و اطرافو نگاه کرد... میدونستم دو دله، قبل اینکه حرفی بزنه دوباره گفتم -خواهش میکنم...😭 اشکامو که دید سریع دست و پاشو گم کرد! -باشه!باشه! گریه نکنید! الان باید چیکار کنم؟؟ -منو از در ببرید بیرون! با این لباسا نمیذارن خارج شم! -برم لباساتونو بیارم؟؟ -نه آقا... وقت نیست! تا نفهمیدن باید برم!! -خب چجوری؟؟ -ماشین داری؟؟ -آره! -خب خوبه! من میخوابم رو صندلی عقب، یه پارچه ای ،پتویی،چیزی بکش روم، زود بریم! -ها😳 باشه... صبر کنید برم ماشینو بیارم نزدیک! -ممنونم😢 رفت و بعد دو سه دقیقه با یه پراید برگشت!!😕 چنان راجع به پول بیمارستان پرسید گفتم پورشه سواره😒 سریع درو باز کردم و نشستم تو ماشین، یه پتو داد گرفتم و کشیدم روم و خوابیدم رو صندلی! حرکت کرد و از بیمارستان خارج شد و یکم دور شد، فهمیدم که پیچید تو یه خیابون دیگه! -خانوم؟؟ بلند شدم و اطرافمو نگاه کردم و یه نفس راحت کشیدم!! -ممنونم آقا😍 -خواهش میکنم،همین یه کارمون مونده بود که اونم انجام دادیم😅 -ببخشید ... ولی واقعا لطف بزرگی در حقم کردی🙏 -خواهش میکنم. خب؟ الان میخواید کجا برید؟ موندم چه جوابی بدم!! -نمیدونم... یه کاریش میکنم! بازم ممنون... خداحافظ! "‌محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 🔹 ... ۵۶ داشتم در ماشینو باز میکردم که صدام زد! -خانوم!! -بله؟؟ -با این لباسا کجا میخواید برید آخه؟؟ معلومه لباس بیمارستانه! درو بستم. -خب... اخه چیکار کنم؟؟ -بعدم شما که چیزی همراهتون نیست! نه کیف،نه گوشی، مطمئنا نمیتونید جایی برید! چندلحظه نگاهش کردم... -آدرس خونتونو بگید ببرمتون خونه! -خونه؟؟؟😳 -بله.مگه جای دیگه ای دارید؟؟ -من فرار کردم که نبرنم خونه!! اونوقت الان برم خونه؟؟😒 -یعنی از خونه فرار کردین شما؟؟😳 -نه آقا...نه‼️ من از زندگی فراریم! از نفس کشیدن فراریم! اه...😭 -چرا باز گریه کردین؟؟😳 یه چند لحظه صبر کنید!! گوشیشو برداشت و یه شماره گرفت! -به کی زنگ میزنی؟؟😰 از تو آینه نگاهم کرد و انگشتشو گذاشت روی بینیش! یعنی هیس... !! -الو؟ سلام آقای دکتر! بله اومدم،ولی راستش یه کاری پیش اومد،مجبور شدم برم!!معذرت میخوام! چی؟؟ جدا؟؟ ای بابا... باشه پس دیگه امروز نمیام! یاعلی مدد! گوشیو قطع کرد و گذاشت رو داشبورد! -پس شمایید!! -کی؟؟چی؟؟ -فهمیدن فرار کردین! -‌شما پزشکید؟؟ -نه ولی تو اون بیمارستان کار میکنم! ماشینو روشن کرد و راه افتاد! -کجا میری؟؟ -بذارید یکم دیگه از اینجا دور شیم! یه ربعی رانندگی کرد سرمو گذاشته بودم رو صندلی و آروم اشک میریختم! -‌حالا میخواید چیکار کنید؟ میخواید کجا برید؟ سرمو بلند کردم و از تو آینه به چشماش نگاه کردم! چشماشو دزدید و کنار خیابون نگه داشت! کم کم داشت هوا ابری میشد با این که دم عید بود اما هنوز هوا سرد بود...!🌦 سرمو تکیه دادم به شیشه ی ماشین و سعی کردم با خنکاش،داغی درونمو کم کنم! چه جوابی میدادم؟؟ چشمامو بستم و آروم گفتم -ببریدم یه جای خلوت... پارکی،جایی! نمیدونم! -چیزی میخورین؟ بنظر میرسه ضعف دارین. دستمو گذاشتم رو شکمم! خیلی گشنم بود اما هنوز معدم درد میکرد!😣 ماشینو روشن کرد و جلوی یه رستوران نگه داشت. -چنددقیقه صبرکنید تا بیام. رفت و با یه پرس غذا برگشت... ساعت حوالی شش بود! با اینکه روم نمیشد اما بخاطر ضعفم غذا رو گرفتم معدم خیلی درد میکرد! خیلی کم تونستم بخورم و ازش تشکر کردم! -حالتون بهتره؟؟ -اوهوم.خوبم! -نمیخواید برید خونتون؟؟ -نه! -میشه بپرسم چرا بیمارستان بودین؟؟ -چه فرقی داره!😒 -ببینید... من میخوام کمکتون کنم! -هه😏 پس منو ببر یه جهنم دره ای که هیچکس نباشه! -باشه.امشب میبرمتون جایی که کسی نباشه اما لااقل یه خبر به خانوادتون بدین، حتما الان خیلی نگرانن!! -نگران آبروشونن نه من! الان دیگه به خونمم تشنه ان!! -چرا؟؟ -چون به همه برچسبای قبلی،دختر فراری هم اضافه شد! -مگه چه کار دیگه ای کردین؟؟ -مهم نیست...! -هست! بگید تا بتونم کمکتون کنم! دیگه چیزی نگفتم و خیابونو نگاه کردم. ماشینو روشن کرد و راه افتاد....! "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 🔹 ... 57 بارون شدید و شدیدتر میشد!⛈ هوا به سمت گرگ و میشش میرفت... دلم داشت میترکید! باید چیکار میکردم...؟ دیگه نمیخواستم نفس بکشم... انگار تموم این شهر برام شبیه زندون شده بود! از شیشه ی ماشین بیرونو نگاه میکردم. هنوز سرم درد میکرد. الان مامان و بابا داشتن چیکار میکردن؟؟ مهم نبود! حتی مهم نبود دارم کجا میرم...! پلکامو بستم و چشمامو دست خواب سپردم...😴 -خانوم؟؟ صدای گرم و مردونه ای ،خوابو از سرم پروند! چشمامو باز کردم و گیج و منگ اطرافمو نگاه کردم! -اینجا کجاست؟؟ -جایی که میخواستید. یه جا که هیچکس نیست! فقط با گیجی نگاهش کردم و سرمو برگردوندم سمت در کوچیک و سفید آهنی که آجرای قهوه ای اطرافش نم خورده بودن و از چراغ قاب گرفته ی بالاش آب میچکید! -نگران نباشید، خونه ی خودمه!! با نفرت سرمو برگردوندم سمتش 😠 و قبل از اینکه حرفی بزنم، دستشو آورد جلو و یه کلید گرفت جلوی صورتم. -برید تو و درو از پشت قفل کنید! هیچکس نیست. هر کسی هم در زد درو باز نکنید. بازم گیج نگاهش کردم!! -البته یه اتاق کوچیکه، ولی تمیز و جمع و جوره! -پس خودتون...؟ -یه کاریش میکنم. بچه ها هستن... امشبو میرم پیششون... فقط درو به هیچ وجه باز نکنید! البته کسی نمیاد،ولی خب احتیاطه دیگه! اینم شماره ی منه،اگر کاری داشتید حتما تماس بگیرید. و یه برگه گرفت سمتم. برگه رو گرفتم و شرمنده از فکری که به سرم زده بود،نگاهش کردم...😓 ولی اون اصلا نگاهم نمیکرد! یه جوری بود!! -برید تو،هوا سرده. شما هم ضعیف شدین،سرما میخورین! فقط تونستم یه کلمه بگم -ممنونم.... از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت خونه کلیدو تو قفل چرخوندم و درو باز کردم. به پشت سرم نگاه کردم، از تو ماشین داشت نگاهم میکرد! بارون شدید شده بود! با دست اشاره کرد که برو تو!! رفتم داخل خونه و درو بستم! یه راهرو کوتاه بود و یه در آهنی قدیمی،که نصفهء بالاییش شیشه بود! درو باز کردم، دمپایی آبی و زشت بیمارستان رو دراوردم و رفتم تو. همونجا وایسادم و نگاهمو تو خونه چرخوندم. دوتا فرش دوازده متری آبی فیروزه ای ، که به شکل ال پهن شده بودن، یه یخچال، یه اجاق گاز، یه بخاری، چندتا کابینت و ظرفشویی و چندتا پتو کل خونه بود!! دوتا در هم کنار هم بود که احتمالا حموم و دستشویی بودن! چقدر با خونه ی ما فرق میکرد!! اون خونه بود یا این؟؟ "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 🔹 ...۵۸ هرچی که بود، آرامش عجیبی داشت❣ با همه کوچیکیش،دلنشین و دوست داشتنی بود...❣ بازم سرم گیج رفت! دستمو گرفتم به دیوار! ساعت روی دیوارو نگاه کردم، حوالی ساعت نُه بود. رفتم سمت گوشه ای که پتو ها چیده شده بود، نشستم و تکیه دادم بهشون. کلافه پاهامو دراز کردم و نفسمو دادم بیرون! باید چیکار میکردم؟ با این لباسا کجا میتونستم برم ؟؟ باید لباس میخریدم... اما ... با کدوم پول!!؟؟ میتونستم امشب همه چیو تموم کنم... اما... برای اون.... راستی اون کیه؟؟ اصلا من چرا بهش اعتماد کردم؟؟ اون چرا به من اعتماد کرد؟؟ منو آورد تو خونش! من حتی اسمشم نمیدونستم!! هرکی بود انگار خیلی مهربون بود! بالاخره اگر امشب کاری میکردم، برای اون دردسر میشد! یعنی الان مامان و بابا چه فکری درباره من میکردن!! سرمو آوردم بالا! یه آیینه کوچیک رو دیوار بود! رفتم سمتش، صورتمو نگاه کردم. نخ های بخیه نمای زشتی به صورت قشنگم داده بودن! چشمام گود رفته بودن و زیرشون کبود شده بود. سرم هنوز گیج میرفت😣 چشمام پر از اشک شد و تکیه‌مو دادم به دیوار و فقط گریه کردم... انقدر دلم پر بود که نمیدونستم برای کدومشون گریه کنم... همونجوری سُر خوردم و همونجا که ایستاده بودم نشستم و سرمو گذاشتم رو زانوهام! تو سَرم پر از فکر و خیال بود... پر از تنهایی پر از بدبختی پر از نامردی... نامردی!! هه! یعنی الان مرجان کجاست؟! پارتی دیشب بهش خوش گذشته بود؟😏 نوری که تو چشمم افتاد، باعث شد چشمامو باز کنم! صبح شده بود!! حتی نفهمیده بودم کِی خوابم برده!! چشمامو مالیدم و اطرافمو نگاه کردم! یاد اتفاقات دیروز افتادم. شکمم صدا داد، تازه فهمیدم از دیروز عصر چیزی نخوردم! البته همچنان معدم میسوخت و مانع میلم به خوردن میشد😣 ساعت هفت بود! بلند شدم، آبی به صورتم زدم و رفتم سمت در... یدفعه یاد اون افتادم! شمارش هنوز تو جیبم بود... باید حداقل یه تشکری ازش میکردم! رفتم سمت تلفن اما با فکر این که ممکنه خواب باشه، دوباره برگشتم سمت در. یه بار دیگه کل خونه رو از زیر نگاهم گذروندم و رفتم بیرون! حتی کفش هم نداشتم!! همون دمپایی آبی و زشت بیمارستان رو پوشیدم البته دیگه هیچی مهم نیست! در کوچه رو باز کردم. هنوز هوا سرد بود، یه لحظه بدنم از سوز هوا لرزید و دستامو تو بغلم جمع کردم. یه نفس عمیق کشیدم و خواستم برم بیرون که ... ماشینش روبه روی در پارک شده بود! اولش مطمئن نبودم، با شک و دودلی رفتم جلو اما با دیدن خودش که توی ماشین خوابیده بود و از سرما جمع شده بود، مطمئن شدم! هاج و واج نگاهش کردم! یعنی از کِی اینجا بود؟؟!! با انگشتم تقه ای به شیشه زدم که یدفعه از خواب پرید و هول شیشه رو داد پایین! -سلام!بیدار شدین؟؟😳 -سلام! بله! شما از کی اینجایید؟؟ -مهم نیست، خوب خوابیدین؟ حالتون بهتره؟؟ -بله ولی انگار حال شما اصلا خوب نیست! رنگتون پریده! فکر کنم سرما خوردین!! -نه نه!!چیزی نیست! خوبم! -باشه... فقط خواستم تشکر کنم و بگم که من دارم میرم! -میرید؟؟ کجا؟؟ -مهم نیست! ببخشید که مزاحمتون شدم! خداحافظ!! چند قدم از ماشینش دور شده بودم که صدام کرد. -خانوم!!؟؟ "محدثه افشاری" 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینم جعبه ابزار برای داخل کمد دیواریم با مواد بازیافتی(جعبه شیرینی نخ و سوزن و ربان و چسب) ✍دست مریزاد بانو👌 💞 @zendegiasheghane_ma
14-nilchi-asib(www.rasekhoon.net) (14).mp3
5.92M
فایل خانم دکتر شیوه صحیح تبعیت از همسر کم حجم (5 مگ) پیشنهاد 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 دو سه هفته اخیر، بجای خرید سبزی خرد شده آماده (قورمه و آش)‌ ‌ ، هفته ای یکبار ، در حد مصرف هفتگی مون، سبزی قورمه، آش و کوکو میگیرم، پاک میکنم میشورم و با چاقو و توی سینی خرد میکنم (توی غذاساز نمیریزم ، میخوام انرژی بدنی صرف بکنم) اینطوری از سبزی فریز شده هم دیگه استفاده نمیکنم و سلامتی و تازگی مواد غذایی هم حفظ میشه و همه این زحمات رو تلاش میکنم یادم بمونه به نیت باشه و اجرش رو به نیابت از و در جهت هدیه میکنم 🍀🍀🌿🌿🌺🌺🌿🌿🍀🍀🌺🌺 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 فردا 👇👇 🌏🌖تقویم واعلانات نجومی 🌔🌍 سه شنبه 👈 ۲۰ آذر ماه 👈 ۹۷ 👈 ۱۱ دسامبر ۲۰۱۸ 👈 ۳ ربیع الثانی ۱۴۴۰ این 👈 سه شنبه موضع ماه در بروج فلکی در واقع است رخدادها ✔️سفر امام حسن عسگری علیه السلام به جرجان با طی الارض ⚫️شهادت سومین شهید محراب آیت الله دستغیب سال ۱۳۶۰ ❗️❗️جهت امور عقد و ازدواج اقدام نشودغیراز جهیزیه که بردن جهیزیه خوب است❗️❗️ 🔽 این روز روز خوبی برای امور زیر است: 🔘امور زاعت 🔘آغاز ساخت و ساز 🔘دیدارهای سیاسی 🔘امور کشاورزی نیک است 🔘نقل مکان نیک است 🔘بردن جهاز عروس خوب است 🔘دید وبازدیدهای سیاسی 👶مولود فرزندی که امروز به دنیامی آید مبارک و عمر طولانی در طالع دارد اما، در این👈 سه شنبه جهت فرزند دار شدن خوب نیست اما مباشرت جهت سلامتی بدن مفید است ⚪️ اصلاح سر و صورت این سه شنبه از این روز در ماه قمری ، موجب طول عمر است. 🔴 یا موجب ضعف مغز است. 🔵ناخن سه شنبه این ماه برای ، روز خوبی نیست پرهیز شود 👚 سه شنبه برای ، ، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست خیری در آن نیست. 🕕 وقت در روز سه شنبه :از طلوع آفتاب تا ظهر و از عصر تا وقت نماز عشاء ✳️ ذکر روز سه شنبه : ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه ✳️ذکرطول روز ۱۰۰۰ مرتبه میباشد 🌺روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌍خلقت : آفرینش درختان و گیاهان زمین ، نهرها وموجودات زنده درون آن 📚 منابع مطالب ما: 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار 💞 @zendegiasheghane_ma