eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.1هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 ریشۀ بد حجابی 🔹ریشۀ بسیاری از مشکلات اجتماعی، نبود خانواده های قوی هست. ✅ خانواده ای که اعضای اون اهل مبارزه با هوای نفس هستن، خیلی راحت میتونن به همدیگه آرامش و لذت بدن.😌💖🎁 🔶مثلاً اگه میبینید که بدحجابی توی جامعه گسترش پیدا کرده، اول از همه باید "به فکر اصلاح خانواده ها بیفتید". 🔹 یکی از دوستان میگفت که ما میخوایم یه کار موثر در زمینه حجاب انجام بدیم. 🔶 گفتم شما اگه میخوای یه کار حساب شده و موثر انجام بدید باید کلاس های "آموزش خانواده بذارید. 🚸 اونم نه به شیوه غربی! بلکه به شیوه تنهامسیری. ⭕️ برید و برای قدرتمند کردن خانواده ها تلاش کنید چون ریشۀ بد حجابی توی خانواده های ضعیف هست.   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
"شوهر هنرمنـد!!!" 🔹 یک آقای هنرمند می‌داند که همسر محترمش هم از صبح مشغول خانه‌داری و بچه‌داری بوده و حسابی خسته است. 👈 پس هنگام ورود به منزل علی‌رغم اینکه خودش هم خسته است، با چهره‌ای بشاش و بانشاط با همسر و فرزندان احوالپرسی می‌کند و به آنها انرژی مثبت می‌دهد. او با این کارش خستگی همسرش را رفع می‌نماید...   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهمیت حفظ لطافت در زندگی زناشویی دکتر   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
شدم کتاب کلاس اول دخترم که جای قران گلدان گذاشته بودن روی تلویزیون قران گذاشتم وبه دخترم توضیح دادم که قران نوره و جاش توهر خونه ای واجب☺️ ✍ اعضای کانال زندگی عاشقانه به خوبی معنای رو متوجه شدند و از هر موقعیتی برای نشون دادنش استفاده میکنند 😍👆👆   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 در پی حذف تصویر قـــرآن از کتب فارسی مدارس ♥️ احـســـنت بـه ایـن مـعــلـــم فـــهــیــم و مـــؤمــــن!!👌👏😊😍 علیرغم وجود دولتمردان خائن و لامذهب، که مجریان سند ننگین ۲۰۳۰ در کشور هستند، 😡😡😡😡 ♥️ الحمدالله هنوز هم چنین مـعـلـمـان بـاتـقــــوا و هـوشـمندی، راهنمــای فرزندان معصـــوم ما هستند! من الله التوفیق 🤲 🤲🙏😍💐💐♥️ ♥️خدایا شکرت 🔥 اجرای سند۲۰۳۰ ممنوع 📛 این هم یه خانم معلم که بجای سرو صدای خالی دست به عمل زده👌👌   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت46 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! ✍️نویسنده:   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
⚫️ ⚫️ پایان جز هفت🖤 آغاز جز هشت🖤🖤 ⚫️ ثواب تلاوت این صفحه هدیه به🖤🖤   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
کانال سوم ما مخصوص تمام بانوان هنرمند کانال☺️🌹👆👆
✨مولای من 🍂طبیب ها همه مارا جوابمان کردند... 🍂فقط تو آقا علاج بیماریست... شبتون پر نور   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══