eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_631918100.mp3
6.67M
(عج) 🍃شب و روز و ماه و سالم 🍃تیره و تاره بیا 🎤 🎤 💔 🌷 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧕🏻 🔵هرچقدر هم که با شوهرتون صمیمی و راحت باشید،ولی سعی کنید یه سری احترام ها را همیشه حفظ کنید ، 🔸🔹صمیمیت جای خود 🔹🔸احترام هم جای خود 🔵مثلا اگر طوری نشستید که پشتتون به شوهرتون بود یه عذرخواهی بکنید... 🔹یا چیزی را که به دستش میخواید بدید از کلمه ی "بفرمایید" استفاده کنید... 🔹یا وقتی صداتون کرد از کلمه ی جانم و... استفاده کنید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت2 نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدم
💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💐 💐 💐 ثواب تلاوت این صفحه هدیه به💐 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🍂چه جمعه‌ای چه غروب غریب و دلگیری... چرا سراغی از این جمعه‌ها نمی‌گیری؟ 🍂مسافری که هنوز و همیشه در راهی! کجای راه سفر مانده‌ای به این دیری؟ شبتون نورانی ☘🌿🦋☘🌿🦋☘🌿🦋☘🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا ڪند تو بیایے و صبح سر بزند، جهان روشن شود و نور، دل هایمان را پر ڪند... خدا ڪند تو بیایے و چشمانمان بہ جمال خورشید، نور گیرد... ✋سلام صبحت بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁آخرین روزهای پاییزیی را 🍂بیمه کنیم با ذکر شریف صلوات 🍁بر حضرت محمدص 🍂و خاندان پاک و مطهرش 🍁 اللَّـهُمَّ 🍁 🍂 صَلِّ 🍂 🍁 عَلَى 🍁 🍂 مُحَمَّد 🍂 🍁وعلی آلِ 🍁 🍂 مُحَمَّد🍂 🍁وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم🍁 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ همیشه ظاهر آراسته و مرتب داشته باشید. 🔅همسر شما به طور خاص به ظاهر شما اهمیت می دهد ❌شاید فکر کنید که شما را نمی بیند ولی اینطور نیست. *آقایان وارد جزئیات نمی شوند همین قدر که می بینند شما مرتب هستید کافی است😍* ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕زندگی عاشقانه💕
#نکات_تربیتی_خانواده #قسمت83 🔸 از همسرت انتقام نگیر! 💢 چیه؟ میخوای به خدا بگی آدم بی رحمی هستی؟!
🔷 اگه همسرت بدی کرد تو نزنش. خدا حتما برات جبران میکنه. ✅ خوبه؟ چی میخواستی دیگه؟😊 نترس. خدا بهتر از خودت بلده که چی بهت بده... کارش رو خیلی خوب بلده... 🌺❣️ آقای عزیز، خانم بزرگوار؛ شجاع باش... کریم باش... چرا بد اخلاقی میکنی؟ ⭕️ میگه بد اخلاقی میکنم آخه بهم بدی کرده! 😤 عزیز دلم اگه بدی کرده "به خودش کرده". خودش جهنمی میشه.🔥 💞 تو اگه خوب باشی «خدا اثر این خوب بودنت رو روی همسرت قرار میده». اگه اون خیلی بد بود و اثر نذاشت، خودت که رشد کردی! بزرگ شدی... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹 "عزیز دل خدا" ✅ تو اگه خوب باشی «خدا اثر این خوب بودنت رو روی همسرت قرار میده». اگه اون خیلی بد بود و اثر نذاشت، خودت که رشد کردی! بزرگ شدی... ✔️ به هر جهت تو چیزی رو از دست ندادی... روی این حرفا خیلی فکر کن... ✅ زندگیت رو با دستای خودت شیرین کن... تو عزیز دل خدایی...💞 ❣️ برای همیشه توی آغوش خدا بمون.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌅 "تفاوت دو نگاه" 🔷 همونطور که اشاره کردیم، نگاه اسلام به زندگی انسان اینه که میگه: ✅ انسان باید بسیاری از شیرینی ها، لذت ها، محبت ها و شادی ها رو با مبارزه با هوای نفس وارد زندگیش کنه. ☺️✔️ 🔷 در واقع باید تلاش کنه با فراهم کردن یه ، این شیرینی ها رو با برنامه به دست بیاره. ❌ اما تمدن کفر به انسان میگه: ای انسان! «تو هیچ برنامه ای برای کسب لذت و محبت و رسیدن به شیرینی نداشته باش». 😈 🚫 همینجوری بایست و ببین چه لذتی به تور تو میخوره، از همون استفاده کن! ببین هوای نفست از چی خوشش میاد از همون لذت ببر!😒 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🌹ولادت با سعادت جبل الصبر 🌹بنت امیر المؤمنین علی علیه السلام 🌹عمه جان امام زمان(عج) 🌹حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارک باد 🎉🎊🎉🎊🎉🎊 🌸آمدی شمس و قمر 🎊پیش تو سوسو بزنند 🌸تا که مردان جهان 🎊پیش تو زانو بزننـد 🌸چشم وا کردی و 🎊دنیای علی زیبا شد 🌸باز تکرار همان 🎊سوره‌ی اعطینا شد 🌸پیشاپیش 🎊ولادت حضرت زینب کبری(س) و روز پرستـار مبـارک بـاد🎉🎊 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - کوچه پس کوچه های مدینه رو آب و جارو کردن - سیدرضا نریمانی.mp3
6.6M
🌸 (س) 💐کوچه پس کوچه های، مدینه رو آب و جارو کردم 💐همه ی زمین آماده اند، که یه بند دورت بگردند 🎤 👏 👌 🌷گلچین بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان نویسنده : ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
✍ #دمشق_شهرعشق #قسمت4 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان
بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══