فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نسل_سلیمانی
#ارسالی_اعضا
#حاج_قاسم
این هم گرامیداشت یاد حاج قاسم توسط نوگلهای اعضای کانال #مرد_میدان های مبارزه با استکبار
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم #قسمت26 🔹ایا این محبت ها ما رو اروم میکند استاد پناهیان؛ 🔶 حالا که
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت27
چرا تعقیبات نماز این همه اهمیت داره؟
🔰♻️🔰♻️
🔶استاد پناهیان؛
⭕️💢
🌺خدا اومده میگه بعد نماز از من چیزی بخواه من بهت میدم
سرشو انداخته پایین راست راست داره میره
🔴🔴🔴
کجا مهمتر از اینجا
این جز اینکه میخوای تکبر کنی به خدا
💢محبت خدا رو پس میر نی
بی نیازی خودتو به خدا نشون میدی
حالا بهت میگم شو خی نداره خدا
❌⭕️💢
نمازی که تعقیبات نداره قبول نیست
میدونی چرا؟
☘چون خدا میگه بنده من امر منو اجرا کردی نماز خوندی حالا یه دعای مستجاب داری
❎✅❎✅
بخواه از من تامن بهت بدم
رفت....آقا رفت🏃🏃
خدا میگه بعد نماز از من بخواه
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اقا رفت
⛔️ بلا فاصله خدا میگه ملائکه من نمازش رو بهش برگردانید
بنده ای که به من نیاز نداره اومده امر منو اجرا کنه که چی
💢میخواد بگه نه تو خدایی نه من بنده تو ام
خب این بی ادبی هست
💢⭕️💢⭕️
عزیزان تا میتونن پخش کنن
یاعلی
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت28
چگونه از خدا حساب ببریم
چرا تو جبهه ها ا ین قدر چراغ معنویت روشن میشد
💢چون حساب و کتاب مرگ که جلو می آمد..
مرگ هم هیبت خدا را به دل می افکند
❎✅❎✅
به رزمندگان می گفتند نزدیک شب عملیاته یعنی نزدیک ملاقات خداست
حالیته شب عملیاته💢♨️
🔶یکدفعه خشیت خدا تو دلش می نشست تا خشیت خدا تو دلش مینشست خدا بنده اش رو بغل میکرد
🔶🔷🔹🔹
🔺آقا اگه کسی از خدا بترسه
خدا مثل مادری که بچه اش رو بغل میکنه و نوازش میکنه
خدا شما رو هم بغل میکنه
🌺🍀🌺
شروع میکنه به نوازش کردن
میگه عزیز من نترس
🍀🍀🍀
اون رو بهش میگن رابطه عاشقانه با خدا❤️❤️
برای رسیدن به رابطه عاشقانه کلیدش در خوف هست
روایت هست،میگه مومن روچیزی جز خوف از خدا نمیتونه اصلاح کنه
♨️♨️⭕️💢
🔰تولیدی عظمت خدا با چی هست؟
با ادب خودت✅
آقای من نسبت به هر کسی ادب رعایت کنید
ابهتش در دلت مینشیند
دوست داری ابهت خدا تو دلت بنشیند
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#دمشق_شهرعشق #قسمت29 از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود،
#دمشق_شهرعشق
#قسمت30
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍️ #دمشق_شهرعشق
#قسمت31
💠 احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را میدیدم که با دستی پر از #خون سینهاش را گرفته بود و از درد روی زمین پا میکشید.
سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش #وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بیرحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش میکنم!»
💠 از آینه چشمانش را میدیدم و این چشمها دیگر بوی خون میداد و زبانش هنوز در خون میچرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، #نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشمهایش به نگاهم شلاق میزد و میخواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت میکنم نازنین!»
هنوز باورم نمیشد #عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم میکرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید.
💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر میشد و او حالم را از آینه میدید که دوباره بیقرارم شد :«نازنین چرا نمیفهمی بهخاطر تو این کارو کردم؟! پامون میرسید #دمشق، ما رو تحویل میداد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار میکردن!»
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه249ازقرآن💐
#جز_سیزده💐
#سوره_رعد💐
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سعید_بنایی 💐
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
❣#سلام_امام_زمان
✨مولای من
چشم وجودمان
خیره به نورِ حضور شماست...
و دست استغاثه و روی حاجتمان
متوسل به درگاهتان
تا خداوند طلعت رشیدتان را
به ما بنمایاند.✨
اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ...
#اللهمعجللولیکالفرج
🍀🌾🍀🌾🌾🍀🌾🌾🌾🍀
یاصاحب الزمان عج
حیدری وار بیا حیدر کرار زمان
جمکران منتظر منبر مردانه تست
پرده بردار از این مصلحت طولانی
که جهان معبد و منزلگه شاهانه تست
السلامعلیـڪ یاقائمآلمحمد
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══