🍁آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار...
🍁این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان...
#اللّهمعجّللولیکالفرج
🌿🌾🌺🌿🌾🌸🌿🌾🌺🌿🌾🌸
از هدایا و تخفیفات #ولادت_حضرت_معصومه (س ) جا نمونید😍😍
پیشنهاد #عضویت✅👌👆
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌸آغاز کنم به نامت
💖ای حضرت دوست
🌸هر آنچه شود
💖به نامت آغاز، نکوست
💐سلام، صبحتون بخیر و پر انرژی💐
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#حدیث_عشق ❤️
💎امام سجّاد عليه السلام:
💞حقّ همسر، اين است كه بدانى خداى عزّوجلّ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين، خود، نعمتى است از جانب خداوند عزّوجلّ به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى💞
👈مكارم الأخلاق ، جلد2 ، صفحه301
ما رو به #دوستانتون معرفی کنید:👇
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#اسرار_جذابیت
😍به همسرت بگو
💘دوست دارم💘
💐وقتی به همسرت میگی دوست دارم عشق سرتاسر وجودش رو فرا میگیره و با این صحبت های عاشقانه و دلفربیت اون رو اسیر عشق ورزی خودت می کنی💐
💞 از اونجایی خانم ها بعد احساسی و عاطفی شون خیلی قوی هست با عشق ورزی وکلام عاشقانه می تونید سختی های زندگی رو براش قابل تحمل کنید وگرنه زندگی براشون طاقت فرسا میشه
😍به همسرت بگو
💘دوست دارم💘
💐زن و مرد باید با کلام عاشقانه و محبت آمیز به همدیگر آرامش هدیه کنند و بدانند که اگر در انتخاب الفاظ نسبت به همدیگر دقت نکنند یا الفاظ نامتناسبی رو نسبت به همدیگر به کار ببرند باید منتظر شروع اختلافات و مشاجرات در خانواده خود وحتی طلاق باشند💐
💎در این باره حضرت امیرالمومنین علیه السلام میفرماید:
🌸از کلام زشت بپرهیزید که آن دلها را کینه ور میسازد🌸
👈میز ان ا لحکمه،ج ۱۱،ص ۱
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
سکوت_مرد_را_نشکنید 🤐🤐
💠این اشتباه خانمهاست که وقتی مرد #ساکت است مدام به سمت او میروند و با او حرف میزنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و #احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر.
💠 البته این منافاتی با #پذیرایی و رسیدگی به همسر ندارد. فقط اجازه دهید خود از #سکوتش خارج شود.
💠 البته منظور از این سکوت سکوتی است که متوجه شوید همسرتان در این سکوت از ارتباط کلامی استقبال نمیکند.
🌺🌹❤️🦋🌼🌼🦋❤️🌹🌺
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انتخابات
اگر این رئیس جمهور از سوئد بیاد چطوره؟؟؟
لطفا تا میتوانید این کلیپ را نشر بدید.
#مشارکت_حداکثری
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرداری
استاد #عباسی_ولدی
🎥 برخی از قواعد زندگی را باید از قدیمیها یاد بگیریم!
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#خانمها_بخوانند
#همسرداری💝
👈یکی از نشانه های غریزی که مردان را جذب میکند،چشمان آرام و لبخند زن است،نه سیمای زیبایش.
زن مهربان میتواند خشگمین ترین مردان را آرام کند.
#مهربان_باشید❤️
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
رمان محتوایی .....
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت66 اخم کرد و داد زد: _خیلی پررویی بابا.فکر کردی کی هستی؟زنگ بزن پلیس بیاد. با ت
#هرچی_توبخوای
#قسمت67
هیچ وقت از با امین بودن خسته نمیشدم...
همیشه کلی حرف داشتم که براش بگم. مخصوصا از وقتی که بهم گفته بود هفته ای یکبار بیا.😒کل هفته منتظر بودم تا دوشنبه بشه برم پیشش.😊دوشنبه ها میرفتم که خلوت باشه و بتونم حسابی با امین صحبت کنم و گریه کنم.هوا داشت تاریک میشد و باید برمیگشتم.همیشه دل کندن برام سخت بود.
داشتم سوار ماشین میشدم که خانمی صدام کرد:
_دخترم😊
-بفرمایید،سلام
-سلام دخترم.میشه منم تا یه جایی برسونی؟
یه کم نگاهش کردم.به دلم نشست. تونستم بهش اعتماد کنم.بالبخند گفتم:
_بفرمایید.☺️
اومد کنارم نشست.گفت:
_زیاد میای اینجا؟😊
-معمولا هفته ای یکبار میام.
-کسی رو اینجا داری؟
بامهربونی میپرسید.منم بالبخند جواب میدادم.اما کلا همه چیز رو برای همه توضیح نمیدادم.
-همه شهدا مثل برادر برام عزیز هستن.
-ازدواج کردی؟
-بله....شما کسی رو اینجا دارید؟
-آره دخترم.پسرم شهید شده.دوماه پیش، تو سوریه.همین یه بچه هم داشتم.
نگاهش کردم.یه خانم حدود شصت ساله. غم تو چهره ش معلوم بود داغ عزیز دیده.😥😒
-خدا صبرتون بده.عروس و نوه دارین؟
-نه...اون آقایی که سر مزارش بودی، شوهرته؟
-بله
-چند سالته؟!
-بیست و چهار سال
-بهت میاد سنت بیشتر باشه.غصه آدم پیر میکنه.منم بیست سالم بود که همسرم شهید شد.😒پسرم اون موقع دو ماهش بود.
با خودم گفتم تنها کسی که تو این دنیا داشت رو فدای حضرت زینب(س) کرده.
تا رسیدیم خونه ش خیلی با هم حرف زدیم.حرفهایی که به هیچکس نمیتونستم بگم رو اون خانوم خیلی خوب درک میکرد.😊خیلی راهنماییم کرد که چکار کنم داغ دلم کمتر بشه.با اینکه کمتر از سه ساعت بود که دیده بودمش اما احساس میکردم سال هاست از نزدیک میشناسمش. باهم دوست شده بودیم. چون تنها بود گاهی میرفتم پیشش.بعد صحبت با اون خانم حالم خیلی بهتر بود.😇قلبم سبک تر شده بود ولی جای خالی امین که پر شدنی نبود.
مراسم سالگرد امین برگزار شد.جمعیت زیادی اومده بودن.باورم نمیشد که یک سال بود امینم رو ندیده بودم.باورم نمیشد یک سال بدون امین تونستم نفس بکشم.😒
دو ماه از سالگرد امین میگذشت.مریم اومد تو اتاقم.با کلی مقدمه چینی و این پا و اون پا کردن گفت:
_اگه یه پسر خوبی ازت خاستگاری کنه، ازدواج میکنی؟😅
چشمهام از تعجب گرد شد.😳این چه سؤالیه دیگه.یه کم نگاهش کردم.جدی گفته بود.خیلی شمرده و واضح سعی کردم بگم که نیاز به تکرار نداشته باشه.گفتم:
_هیچکس جای امین رو برای من نمیگیره... من دیگه به ازدواج فکر هم نمیکنم.😊
مریم چیزی نگفت و رفت بیرون.
یک ماه بعد با مامان و بابا تو هال صحبت میکردیم که محمد و خانواده ش اومدن.بعد یک ساعت محمد به من گفت:
_یه پسر خیلی خوبی ازت خاستگاری کرده.بهش گفتم تو حتی نمیخوای به ازدواج فکر کنی اما اصرار داره با خودت صحبت کنه.😊
منتظر بودم بابا چیزی بگه،اما بابا هیچی نگفت.به بابا نگاه کردم،👀داشت به من نگاه میکرد.منتظر بود ببینه من چی میگم.به مامان نگاه کردم از چشمهاش معلوم بود دوست داره بگم بیان صحبت کنیم.ولی من نمیخواستم حتی بهش فکر کنم.بلند شدم و گفتم:
_حرف من همونیه که قبلا گفتم.😕😒
رفتم سمت اتاقم.بابا صدام کرد.نگاهش کردم.گفت:
_فعلا نمیخوای ازدواج کنی یا کلا نمیخوای؟😊
یه کم فکر کردم.یاد حرف و یادداشت امین افتادم.گفتم:
_فعلا میگم کلا نمیخوام ازدواج کنم.😔
بابا با اشاره سر اجازه رفتن به اتاق رو صادر کرد.
چند روز بعد پیش امین🌷🇮🇷 نشسته بودم. کسی از عقب صدام کرد...
آقای جوانی بود.سرمو برنگردوندم.اومد جلوی من بدون اینکه نگاهم کنه سلام کرد.به نظرم آشنا بود.احتمال دادم از دوستان امین باشه.به مزار امین نگاه کردم.جواب سلامشو دادم.نشست.گفت:
_شناختین؟
-نه.از دوستان امین هستین؟
-بله،ولی قبلش با محمد دوست بودم..من وحید موحد هستم.چند ماه پیش جلوی هیئت با محمد بودیم.
-یادم اومد.
بلند شدم و گفتم:
_شما رو با دوستتون تنها میذارم.
سریع بلند شد و قبل از اینکه قدمی بردارم گفت:
_خانم روشن
نگاهم به زمین بود.گفتم:
_بفرمایید
اونم سرش پایین بود.گفت:
_وقت دارید درمورد موضوعی باهاتون صحبت کنم؟
-چه موضوعی؟
-عرض میکنم،اگه لطف کنید بشینید.
یه کم فکر کردم...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#هرچی_توبخوای
#قسمت68
یه کم فکر کردم که چی میخواد بگه مثلا.گفتم:
_درمورد امین؟
من من کرد و گفت:
_به امین هم مربوط میشه.بخاطر همین میخوام در حضور امین بگم.
نشستم.اونم نشست.گفت:
_من امین رو مدت زیادی نبود که میشناختم ولی ده ساله که با محمد دوستم....نمیدونم چطوری بگم.....فکر نمیکردم گفتنش اینقدر سخت باشه.
فهمیدم چی میخواد بگه...
اول میخواستم برم ولی بعد گفتم بهتره یک بار برای همیشه تموم بشه.چیزی نگفتم.صبر کردم تا خودش بگه.بالاخره گفت:
_من از محمد خواسته بودم که درمورد من با شما صحبت کنه.اما محمد گفت شما حتی نمیخواین درموردش فکر کنید....اما این مساله برای من مهمه.بخاطر همین از پدرتون اجازه گرفتم که با خودتون صحبت کنم.
عجب!!پس بابا بهش اجازه داده.😕وقتی دید چیزی نمیگم،گفت:
_شما کلا به ازدواج فکر نمیکنین یا به من نمیخواین فکر کنین؟😔
تا اون موقع چیزی نگفته بودم.به مزار امین نگاه میکردم.گفتم:
_چرا اینجا؟
-برای اینکه از امین خواستم کمکم کنه.😔👣
سؤالی و با اخم نگاهش کردم...😟😠
به مزار امین نگاه میکرد.متوجه نگاه سنگین من شد.سرشو آورد بالا.به من نگاهی کرد.دوباره به مزار امین نگاه کرد.
زیر نگاه سنگین من داشت عرق میریخت.گفت:
_اگه اجازه بدید در این مورد بعدا توضیح میدم.
بلند شدم.گفتم:
_نیازی به توضیح نیست.
برگشتم که برم،سریع اومد جلوم.سرش پایین بود.گفت:
_ولی من به جواب سؤالم نیاز دارم.
یه کم فکر کردم که اصلا سؤالش چی بود.گفت:
_میشه به من فکر کنید؟
-نه.
از صراحتم تعجب کرد.😟همونجوری ایستاده بود که رفتم.
رفتم خونه...
بابا چیزی نگفت.منم چیزی نگفتم.حتما خود پسره به بابا گفته که من چی گفتم.
حدود یک ماه بعد بابا گفت:
_خانواده موحد اصرار دارن حضوری صحبت کنیم.😊
گفتم:
_نظر من برای شما مهم هست؟😒
بابا گفت:_آره
-من نمیخوام حتی بیان خاستگاری.😔
-میگم بدون گل و شیرینی به عنوان مهمانی بیان.😕
-جواب من منفیه.😒
-بذار بیان صحبت کنیم بعد بگو نه.😐
-وقت تلف کردنه.😔
بلند شدم برم تو اتاقم.بابا گفت:
_زهرا،اجازه بده بیان،بعد بگو نه.
به چشمهای بابا نگاه کردم.دوست داشت موافقت کنم.بخاطر بابا گفتم:
_...باشه.😒
بغض داشتم...
اشکم داشت جاری میشد.سریع رفتم توی اتاقم. اشکهام میریخت روی صورتم.به عکس امین نگاه کردم.گفتم:
_داری کمکش میکنی؟..😒چرا؟..پس من چی؟..😢 نظر من مهم نیست؟...مگه نگفتی هر کی به دلم نشست؟من ازش خوشم نمیاد،مهمه برات؟من فقط از تو خوشم میاد،مهمه برات؟😭
داغ دلم تازه شده بود...
حتی فکر کردن به اینکه کسی جای امین باشه هم خیلی سخت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم.
برای آخر هفته قرار مهمانی گذاشتن.آقای موحد با پدر و مادر و خواهراش بودن.چون مثلا مهمانی بود سینی چایی رو هم من نیاوردم.تمام مدت ساکت بودم و سرم پایین بود.
قبلا که خواستگار میومد مختصری براندازش میکردم تا ببینم اصلا از ظاهرش خوشم میاد یا نه.ولی اینبار چون جوابم منفی بود حتی دلیلی برای برانداز کردن آقای موحد هم نداشتم.😕😒
علی بیشتر از شرایط کاری آقای موحد میپرسید. وقتی فهمید کارش با محمد یه کم فرق داره و مأموریت هاش #بیشتر و #خطرناک تره،چهره ش در هم شد.😠
بعد از صحبت های معمول گفتن ما بریم تو حیاط🌳⛲️ صحبت کنیم.
تابستان بود...
ادامه دارد..
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
#صفحه398ازقرآن🌸
#جز_بیستم🌸
#سوره_عنکبوت🌸
ثواب تلاوت این صفحه هدیه به #شهید_سجاد_زبرجدی 😍😍😍
#ختم_قرآن
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
✍ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج هایمان نوریست برای خلاصی از این شبِ ظلمانی؛ برای رسیدن به #قرار_عاشقی ...
ألَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؟
🌾☘🌼🌾☘🌼🌾☘🌼🌾☘🌼
📖 إِنَّ مَعَ العُسرِ يُسرًا
▫️کتابش را که باز میکنم به این آیه میرسم و آرامشم وصف ناشدنی می شود.
انگار تمام دنیا پشتم ایستاده وقتی خدا را در سختی و آسانی همراهم دارم...
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
سلام روزتون زیبا
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
انتقام شهادت حاج قاسم عزیز را با رأی به دولت انقلابی و روی کار آمدن دولت مومن و جهادی و مستقل و عدالتخواه و دلسوز مردم و عدم وابسته به غرب میگیریم.
ان شاءالله
#انتقام_سخت
#انتخابی_درست
#انتخابات
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══
️ #آقایان_بخوانند
🍃 زنها، یک #حافظه عجیب برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند، هیچکدام از حرفهایت یادشان نمیرود. حتی میتوانی تشریح لحظهای را که با یک جملهات دلشان شکست با جزییات دقیق، دو سال بعد از دهانشان بشنوی...!
👈 وعدهها و قولهایت را طوری یادشان میماند که هیچ رقمه نتوانی زیرش بزنی
👈 ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت
👈 لباسی که در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی
👈 لرزش انگشتانت وقتی برای اولین بار دستشان را گرفتی
👈 حالت چشمهایت وقتی اولین دروغ را از تو شنیدند
👈 حتی به راحتی میتوانند بگویند فلان دروغ را فلان روز گفتهای و واقعیت ماجرا را از خودت بهتر توضیح میدهند...!
✅ میدانی زنها موجوداتی هستند که در #عمق رابطه شنا میکنند.
═══✼🍃🌹🍃✼══
@zendegiasheghane_ma
═══✼🍃🌹🍃✼══