eitaa logo
خانواده بهشتی
5هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
15.6هزار ویدیو
148 فایل
مدیریت؛ @mosafer_110_2 تبلیغ بانوان؛ eitaa.com/joinchat/638124382Cd9f65b52cc تبلیغ مذهبی،خبری،بانوان؛ eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷این رمضان هم دارد تمام مےشود.. امّا 🌷اے ڪاش... آنچھ اندوختیم، "غفلتــــ" از دست‌مان نبَرَد! 🌷ڪاش مہدےِ فاطمھ(عج) ضامن‌مان شود.. 🌷اصلاً بس‌ استــــ بـےصاحبـے، ڪاش بیاید زودتر.. 🌷آخرین افطار 🌷الهى در این لحظات نزدیک افطار 🌷سلامتی نصیب خانواده هایمان 🌷دلخوشی نصیب خانه هایمان 🌷و آرامش رانصیب دلهایمان گردان 🌷طاعات و عباداتتون قبول @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود❤️ از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود🌹 درب کلاس درس خدا چون گشوده شد❤️ خوش بر مطلبی که قبول انتها بود🌹 قبول حق دوستان ❣ پیشاپیش عید سعید فطر مبارک🌹🎊 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
💑 یکی از اشتباهاتی که بسیاری از همسران مرتکب آن می‌شوند، استفاده از طعنه و کنایه در صحبت کردن با همدیگر است. این طعنه‌ها به مرور باعث ایجاد مشکلات عاطفی برای طرفین می‌شود.
💟 اگروالدین بپذیرند که یک سری از رفتارهای نوجوان شان، مانند و اقتضای سن اوست، 💟 در این هنگام واکنش آنها به این رفتارهای جدید، واکنش منطقی و صمیمانه خواهد بود.👌
🍡حتما نام برند پشمک حاج عبدالله به گوشتون خورده؛ بعدش حتما یه خورده تعجب کردین و یا حتی خندیدین، اما راز نام گذاری این برند چیست؟؟؟ ✍حکایت این داستان برمیگرده به دهه ۱۳۳۰ زمانی که بچه های دبستان اکبریه تبریز توی زنگ تفریح از بوفه ی مدرسه و از فراش مهربون مدرسه پشمک میخریدن. 🌹عبدالله علیزاده معروف به حاج عبدالله مستخدم دبستان اکبریه تبریز بود که اصالتا از روستاهای نزدیک ارس که پس از قحطی و فراگیر شدن بیماری واگیردار وبا ناشی از حمله متفقین، تمام اعضای خانوادش رو از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و در این دبستان به عنوان مستخدم کار میکرد. اما حاج عبدالله قصه ی ما به بچه های مدرسه علاقه وافری داشت چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک در همین سنین رو دیده بود . بچه ها توی زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک میخریدن و هر کس پول نداشت از حاج عبدالله پشمک قرضی میگرفت. اما حاج عبدالله با اینکه به همه جنس قرضی میداد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت، رفته رفته بچه ها از مهربونی حاج عبدالله سوء استفاده کردند و اصلا پول نمیدادند، و برخلاف تصور حاج عبدالله ، علی رغم درآمد ناچیز فرراشی به هیچ کس نه نمیگفت . تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تمام بچه های پشمک به دست در ایام زنگ تفریح با پیگیری ماجرا از این قضیه باخبر شد و سر همه کلاسها حاضر شد و با صحبتهای دلسوزانه اش همه رو توجیه کرد با این وجود هنوز اندکی از بچه ها شیطنت میکردند و پشمک مفتکی از حاج عبدالله میگرفتند. این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خردادماه ۱۳۴۱ حاج عبدالله به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت. حاج عبدالله با اینکه توی تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه ها رو داشت انبوهی از جمعیت که اکثرا هم جوان بودند و گریه میکردند حاج عبدالله ،بابای مهربون مدرسه رو تا قبرستان قدیم تبریز بدرقه کردند. اما جالبتر اینکه هر پنج شنبه بر سر قبر حاج عبدالله و برای شادی روحش پشمک پخش میکردند و این منوال چندین سال و تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشت. بله بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشان را به حاج عبدالله ادا میکردند، 🟢احسان البرزی و علی مردان طاهری موسسان پشمک حاج عبدالله دو تن از همان کودکان شیطونی هستند که هرگز بابت خوردن پشمک پول به حاج عبدالله نداده بودند. و الان به یاد مهربونی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبدالله فراش ، مستخدم دبستان اکبریه نام برند تجاری پشمک شرکت خودشون رو، حاج عبدالله گذاشتند. 🌺شادی روح این پیرمرد مهربون و همه مهربانان دنیا صلوات✨✨✨ 🌼زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست 🌼هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود 🌼صحنه پیوسته به جاست 🌼خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.....
زولبیا و بامیه با روغن و شکر فراوان تهیه می شود بسیار مضراست پانکراس درحال روزه گرفتن قدرت ترشح انسولین زیاد برای جذب قند اضافی راندارد= ❌ ۳عددخرماجایگزین مناسب درسفره افطاراست از مصرف به خصوص در نیمه دوم ماه مبارک رمضان که ضعیف تر شده است اکیدا بپرهیزید.
✨﷽✨ ✨ 💎آدمهايى که شما را، بارها و بارها مى آزارند 💎مانند کاغذ سمباده هستند! آنها شما را مى خراشند و آزار مى دهند 💎اما در نهايت شما صيقلى و براق خواهيد شد، 💎و آنها... مستهلک و فرسوده! 💎پس به قول نيما يوشيج : چايت را بنوش و نگران فردا نباش 💎از گندمزار من و تو, مشتى کاه مى ماند براى بادها و يادها.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋نماز و روزه تون باشد قبول درگه حق 🦋امیدوارم در این شب عید بهترین عیدی را از خداوندمتعال بگیرید🎁 🦋ان شاء الله 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم🍃🌸 🍃🌸خدایا به امیدتو🌸🍃 🌸آرامش یعنی؛ 🍃قایق زندگیتان را، 🌸دست کسی بسپارید که، 🍃صاحب ساحل آرامش است... 🌸دوستان مهربان 🍃امیدوارم که 🌸روزتان پرازبرکت 🍃عمرتان باعزت 🌸مشکلاتتان اندک 🍃تنهایی هاتان عبادت 🌸و رسمتان محبت باشد @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 سلام ، اولین روز ماه شوال بر شما خوبان مبارک ازخدا براتـون دلی همیشه شاد ️ لبی همیشه خندون و زنـدگی پراز آرامش و خانواده ای صمیمی و یک دنیا سلامتی آرزومندم... امیدوارم ماهی پر برکت در پیش رو داشته باشید به برکت ذکر شریف 🌺 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌺 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💝 عیدتون مبارک 💝 آخر هفته تون پربرکت @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh ┅✿❀🍃💖🍃❀✿┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم .... کاش عیدی مرا نقدی دهند روزیم را دیدن مهدی دهند 🌼 🌼 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه🌙 به اَبی اَنتَ وَ اُمی یا اَباعَبدِالله. . . 👆حرم مطهر امام حسین علیه السلام در شب عید سعید فطر ┅✿❀🍃💖🍃❀✿┅ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
🧡 💝 در رساله ی آمده: کسانی که قوت غالب آنها (ع) است فطریه شان با است ! 🧡چون فطریه بر سه گروه واجب نیست: دیوانه، فقیر و کسی که نان خور دیگری است. 💝حساب کردم دیدم هم دیوانه ی ، هم گدای اربابم و هم نان خور سفره اش. 🧡 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💝💕💝 استشمام عطر خوش بوی عیــ💖ـــد فطــر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان طاعات وعبادات شما قبول حق دوست خوبم عیدتون مبارک 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️عید آمد و عید آمد با نقل و نبید آمد 💙رمضان مبارک رفت این فطر سعید آمد 💛دنیا شده یک سر گل هرگوشه پر از بلبل 💜هرخاک شده بستان چون نــ✨ــور امید آمد 💗🎉🎈🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 : "هركس دو شب عید فطر و قربان، را به خاطر پاداش خدا به عبادت بپردازد در آن روز كه دلها مى میرند، دل او نمى میرد." 📚مراقبات ماه رمضان،ص465 🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌹 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💖
☝️ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 ☀️امروز 23 اردیبهشت ماه 1400 🌞اذان صبح: 04:23 ☀️طلوع آفتاب: 06:01 🌝اذان ظهر: 13:01 🌑غروب آفتاب: 20:1 🌖اذان مغرب: 20:21 🌓نیمه شب شرعی: 00:12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم های به در خداحافظ لحظات سحر خداحافظ چه قدر مانده است تا ساحل رمضان رفت ای دل غافل رمضان رفت کوله بارت چیست؟ نکند جز گناه در آن چیزی نیست؟ السلام علیک که دلتنگم ای بمیرم که مایهٔ ننگم ای بمیرم که قابلت نشدم بیست و نه روز زائرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن 🌻أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی بنِ موسی الرضا
پنجشنبه است و عید فطر🌙 و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ ✨ پنج شنبه است✨ نثار روح پدرومادر وپدر بزرگ ها و مادر بزرگ های بهشتی و همه درگذشتگانی که سالهای پیش با ما سر سفره ماه رمضان بودند🌙 فاتحه و صلواتی بخوانیم 🌸🍃 پروردگارا تمام اسیران خاک را ببخش وبیامرز🌸🍃 🌸🍃
‌ 💕 ‏ علیه‌السلام: ‌ 🍃«ألا و إنَّ هذا الیومَ یومٌ جَعَلَهُ اللَّهُ لَكُم عِیداً و جَعَلَكُم لَهُ أهلاً، فَاذكُرُوا اللَّهَ یذكُركُم وَ ادْعُوهُ یستَجِب لَكُم»🍃 ‌ 🌹امروز (عیدفطر) روزی است كه آن را برای شما قرار داد و شما را نیز شایسته آن ساخت؛ پس به یاد باشید تا او نیز به یاد شما باشد و او را بخوانید تا خواسته‌‏هایتان را كند.🌷 ‌ 📚من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۲۷ ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 (روز عید فطر) دوركعت ركعت اول حمد و يك بار توحيد وركعت دوم حمد و يك بار سوره قدر 📕 (مستدرك الوسايل، ج٦،ص٣٤٩) ┅✿❀🍃💙🍃❀✿┅
بدانید مصرف کشمش همراه با صبحانه باعث روشن شدن پوست و لاغری می شود همچنین مویز به صورت ناشتا سبب تقویت حافظه است.. 🍶🍪☕️🍕🍵🧀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 یک ماه عبادت و بندگی خداوند متعال گوارای وجود پاکتون امیدوارم دعاهاتون به آسمان اجابت  رسیده باشه عید عبادت و بندگی مخلصانه خدا بر شمـا مبـارک باد نماز و روزه ها تون قبول درگه حق   عیدی تون ظهور حضرت یار ان شاء الله 💖 💖 بر مهمانان ضیافت الهی
❤️ آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم... قرار بود کہ همہ واسہ بدرقہ تا فرودگاه برݧ .ولے علے اصرار داشت کہ نیاݧ . همہ چشم ها سمت مـݧ بود .همہ از علاقہ منو علے نسبت بہ هم خبر داشتـݧ هیچ وقت فکر نمیکردݧ کہ مـݧ راضے بہ رفتنش بشم . خبر نداشتـݧ کہ همیـݧ عشق باعث رضایت من شده بغض داشتم منتظر تلنگرے بودم واسہ اشک ریختـݧ اما نمیخواستم دم رفتـݧ دلشو بلرزونم. روپاهام بند نبودم .کلافہ ایـݧ پا و اوݧ پا میکردم.تا خداحافظے علے تموم شد اومد سمتم .تو چشمام نگاه کردو لبخندے زد .همہ ے نگاه ها سمت مـا بود . زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآݧ رد شد . چشمامو بستم بوے عطرش و استشمام کردم وقلبم بہ تپش افتاد. چشمامو باز کردم دوبار از زیر قرآن رد شد ، هر دفعہ تپش قلبم بیشتر میشد و بہ سختے نفس میکشیدم قرار شد اردلاݧ علے رو برسونہ اردلاݧ سوار ماشیـݧ شد کاسہ ے آب دستم بود .علے براے خداحافظےاومد جلو . بہ کاسہ ے آب نگاه کرد از داخلش یکے از گل هاے یاس شناور تو آب و برداشت بو کرد . لبخندے زد و گفت :اسماء بوے تورو میده قرآن کوچیکے رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش بغض بہ گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردݧ نداشتم . اسماء بہ علے قول دادے کہ مواظب خودت باشے و غصه نخورے پلکامو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم خوب خانم جاݧ کارے ندارے؟؟ کار داشتم ،کلے حرف واسہ ے گفتـݧ تو سینم بود اما بغض بهم اجازه ے حرف زدݧ نمیداد . چیزے نگفتم . دستشو بہ نشونہ ے خداحافظے آورد بالا و زیر لب آروم گفت :دوست دارم اسماء خانم. پشتشو بہ مـݧ کرد و رفت. با هر سختے کہ بود صداش کردم . علے؟؟ بہ سرعت برگشت.جان علے؟؟ ملتمسانہ با چشمهاے پر بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم اجازه بده تا فرودگاه بیام. چند دیقہ سکوت کرد و گفت:باشہ عزیزم . کاسہ رو دادم دستش ،بہ سرعت چادرمشکیمو سر کردم و سوار ماشیـݧ شدم . زهرا هم با ما اومد . بہ اصرار علے ما پشت نشستیم و زهرا و اردلاݧ هم جلو احساس خوبے داشتم کہ یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم. از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم . نگاهے بهش انداختم و با خنده گفتم:علے با ایـݧ لباسا شبیہ برادرا شدیا اخمے نمایشے کردو گفت :مگہ نبودم ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم:ݧ شبیہ علے مـݧ بودے بہ کاسہ ے آب نگاه کردو گفت :ایـݧ دیگہ چرا آوردے؟؟؟ خوب چوݧ میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم کہ زود برگردے سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم:علے دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟؟ یکمے فکر کردو گفت:بہ ماه نگاه کـݧ . سر ساعت ۱۰ دوتاموݧ بہ ماه نگاه میکنیم لبخندے زدم و حرفشو تایید کردم. علےوتند تند زنگ بزنیا چشم چشمت بے بلا . بقیہ راه بہ سکوت گذشت . بالاخره وقت خداحافظے بود . ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم اردلاݧ زهرا خداحافظے کردݧ و رفتـݧ داخل ماشیـݧ . تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے برگردیا مـݧ منتظرم پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ دلم ریخت . دستشو گرفتم:علے ،جوݧ اسماء مواظب خودت باش همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت :چشم خانم تو هم مواظب خودت باش بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود . اسماء جاݧ مـݧ برم؟؟؟ قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم :برو اومدنے گل یاس یادت نره چند قدم ،عقب عقب رفت .دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم مـݧ هم زیر لب گفتم:مـݧ بیشتر برگشت و بہ سرعت ازم دور شد.با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم. "در رفتن جان از بدن، گویند هرنوعی سخن من با دو چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود" وارد فرودگاه شد . در پشت سرش بستہ شد . احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد سعے کردم خودمو کنترل کنم. کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـݧ ،کاسہ هم ازدستم افتاد و شکست بغضم ترکید و اشکهام جارے شد .زهراو اردلاݧ بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شدݧ و اومدݧ سمتم. اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے داد میزد خوبے؟؟ نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم با زهرا دستم رو گرفتــݧ و سوار ماشیـنم کردݧ. سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم ـ اومدنے با علے اومده بودم. حالا تنها داشتم بر میگشتم هرچے اردلاݧ و زهرا باهام حرف میزدݧ جواب نمیدادم. تا اسم کهف اومد . سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلاݧ؟؟؟ هیچے میگم میخواے بریم کهف؟؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد. ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دفعہ ے قبل با علے رفتہ بودم .... ╔═✯═๑ღ❈ღ๑═✭═╗ ╚═✮═๑ღ❈ღ๑═✬═╝
واردکهف شدم هیچ کسے نبود رفتم و همونجایے کہ دفعہ ے قبل باعلے نشستہ بودیم ،نشستم. قلبم کمے آروم شد.اصلا مگہ میشہ بہ شهدا پناه ببرے وکمکت نکنـݧ؟؟ دیگہ اشک نمیریختم،احساس خوبے داشتم چشماموبستم وزیرلب گفتم:خدایا هرچے صلاحہ هموݧ بشہ .بہ مـݧ کمک کـݧ وصبر بده حرفهایے کہ میزدم دست خودم نبود مـݧ،اسماء اے کہ انقد علے ودوست داشت خودش بادست هاے خودش راهیش کردو الاݧ ازخداصبر وصلاحشو میخواد! روزهاهمینطورے پشت سرهم میگذشت . حوصلہ ے هیچ کارے ونداشتم اکثراخونہ بودم .حتے پنج شنبہ هاهم نمیرفتم بهشت زهرا هرچند روز یکبار علے زنگ میزد بهم اماخیلے کوتاه حرف میزد وقطع میکرد . روز هایے کہ باهاش حرف میزدم حالم خوب بود امابعدش دوباره بےوحوصلہ بودم. هرشب راس ساعت ۱۰روبروے پنجره میشستم و بہ ماه نگاه میکردم. مطمئـݧ بودم کہ علے هم داره نگاه میکنہ ودلش برام تنگ شده باصداے گوشیم ازخواب بیدار شدم . دستم روازپتو آوردم بیروݧ ودنبال گوشیم میگشتم زنگ گوشے قطع شد . ازترس اینکہ نکنہ علے بوده ازجام بلند شدم و گوشیمو پیداکردم باچشماے نیمہ بازم قفل گوشے وبازکردم.مریم بود . پوفےکردم ودوباره روے تخت ولوشدم وپتو روکشیدم روسرم گوشیم دوباره زنگ خورد بابےحوصلگے برش داشتم وجواب دادم. الو؟ الوسلام دخترکجایے تو؟چرادانشگاه نمیاے؟ علیک سلام.حال وحوصلہ ندارم مریم واینے چے .مثل ایـن افسرده ها نشستے توخونہ خوب حالا..کارم داشتے؟ آره اسماء میخوام ببینمت ،باهات حرف بزنم راجب چے . راجب محسنے ،ازم خواستگارےکرده خندیدم وگفتم:محسنے؟خوب توچے گفتے؟ هیچے ،چپ چپ بهش نگاه کردم وگفتم وا کہ بعدشم سریع ازش دورشدم. علے قبلا یہ چیزهایے بهم گفتہ بود ولے فکر نمیکردم جدے باشہ. خاک توسرت مریم بعداز۱۰۰سال یہ خواستگار برات اومده اونم پروندیش خندیدوگفت:واقعا کہ ...حالا کے ببینمت ؟؟ دیگہ واسہ چے میخواے ببینمت؟تو کہ پروندیش ݧ یہ کار دیگہ اے دارم .حالا اگہ مزاحمم بگو . مـݧکہ دارم میگم تو بہ خودت نمیگیرے إ اسماء شوخے کردم بابا ،بعدازظهربیاخونموݧ دیگہ هم زنگ نزݧ میخوام بخوابم پررو.باشہ ،پس فعلا فعلا. گوشے روپرت کردم اونورودوباره خوابیدم.چشمام داشت گرم میشد کہ گوشیم دوباره زنگ خورد. فکرکردم مریم ،کلے فوشش دادم بدوݧ اینکہ بہ صفحہ ے گوشے نگاه کنم جواب دادم. بلہ؟مگہ نگفتم دیگہ زنگ نزݧ؟ صداے یہ مرد بود ،روصفحہ ے گوشے نگاه کردم محسنے بود سریع گوشے قطع کردم. خدابگم چیکارت نکنہ مریم. دوباره زنگ زد.صداموصاف کردمو جواب دادم.بلہ بفرمایید؟ سلام خوب هستیدآبجے بعدازازدواجم باعلے بهم میگفت آبجے،از لحـݧ آبجے گفتنش خندم گرفت. ممنوݧ شماخوب هستید ؟؟ الحمدوللہ،ببخشیدمیخواستم راجب یہ موضوعے باهاتوݧ حرف بزنم. خواهش میکنم بفرمایید؟ ݧ اینطور ے کہ نمیشہ.شماکے وقت دارید ببینمتوݧ آخہ...حرفمو قطع کردوگفت:علے بهم گفت بیام وازتوݧ کمک بگیرم اسم علے روکہ آوردلبخندرولبم نشست بهتون اطلاع میدم .فعلاخدافط خدافظ چنددیقہ بعدگوشیم بازم زنگ خوردایندفعہ با دقت بہ صفحہ ے گوشے نگاه کردم.بادیدݧ صفر هاے زیادے کہ توشماره بودفهمیدم علے سریع جواب دادم. الوسلام الوسلام اسماء جاݧ خواب بودے؟ ݧ عزیزم بیداربودم چہ خبر؟ سلامتے .توچہ خبر کے میاے؟؟ إ اسماءتوبازاینو گفتے؟دوهفتہ هم نیست کہ اومدم إخوب دلم تنگ شده . منم دلم تنگ شده،حالا بزارچیزیو کہ میخوام بگم بایدزودقطع کنم. باناراحتے گفتم:خوب بگو محسنے بهت زنگ زد دیگہ؟ آره ازت کمک میخواداسماء هرکارے ازدستت بر میادبراش بکــن باشہ چشم مـن دیگہ بایدبرم کارے ندارے؟؟ ݧ مواظب خودت باش چشم .خداحافظ خداحافظ باحرص گوشے وقطع کردم زیرلب غرمیزدم‌(یه دوست دارم هم نگفت)ازحرفم پشیموݧ شدم. حتماجلوے بقیہ نمیتونست بگہ دیگہ خوابم پرید.لبخندے زدم وازجام بلند شدم.اوضاع خونہ زیادخوب نبودچوݧ اردلاݧ فردابازمیخواست بره سوریہ براے همیـݧ تصمیم گرفتم کہ بامحسنے ومریم بیروݧ حرف بزنم یہ فکرے زد بہ سرم اول با مریم قرارمیزارم بعدش به محسنے هم میگم بیادوباهم روبروشوݧ میکنم . کارهاے عقب افتادمویکم انجام دادم و بہ مریم زنگ زدم وهموݧ پارکے کہ اولیـݧ بار باعلے براے حرف زدݧ قرارگذاشتیم ،براے ساعت۴قرار گذاشتم . بہ محسنے هم پیام دادم وآدرس پارک و فرستادم وگفتم ساعت۵اونجا باشہ لباساموپوشیدم و ازخونہ اومدم بیروݧ. ماشیـݧ علے دستم بود امادست ودلم بہ رانندگے نمیرفت سوار تاکسے شدم وروبروے پارک پیاده شدم روے نیمکت نشستم ومنتظر موندم مریم دیرکرده بود ساعت ونگاه کردم۴:۳۵دیقہ بود.شمارشو گرفتم جواب نمیداد ساعت نزدیک۵بود اگہ بامحسنے باهم میومدݧ خیلے بد میشد ساعت۵شد دیگه ازاومدݧ مریم ناامید شدم و منتظرمحسنے شدم سرم توگوشیم بود کہ با صداے مریم سرموآوردم بالا مریم همراه محسنے،درحالے کہ چند شاخہ گل وکیک دستشوݧ بوداومدن .