هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #توانستن☝️
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #دوشنبه 10 خرداد ماه 1400
🌞اذان صبح: 04:07
☀️طلوع آفتاب: 05:50
🌝اذان ظهر: 13:02
🌑غروب آفتاب: 20:14
🌖اذان مغرب: 20:35
🌓نیمه شب شرعی: 00:10
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#برایبدستآوردننشاطدائم۰۰۰۰☝️
#ذکرروز👆دوشنبه
یاقاضی الحاجات(ای برآورنده حاجتها)×صد
#نماز_روز_دوشنبہ
✍🏻هرکس نمــاز2شنبه رابخواندثواب۱۰حج و۱۰عمره
برایش نوشته شود
2رکعت ؛
درهر رکعت بعدازحمد
یک آیةالکرسی ،توحید ،فلق وناس
بعد از سلام۱۰ استغفار
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مانبایدخداروفراموشبکنیم،
#نماز درواقع وسیله ای است برای یادآوری ما انسان ها ،
اینکه فراموش نکنیم این دنیا با این نظم و ترتیب خارق العاده،
آفریده پروردگاری تواناست
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حکایتدربابچهارهندواستکهدرمسجدیبهنمازمیایستند.
وقتی صدای موذن برمی آید یکی از آنها با آن که خود در نماز است می گوید: ای موذن بانگ کردی وقت هست.
هندوی دیگر در همان حال به وی می گوید: سخن گفتی و نمازت باطل است
سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل است.
سپس هندوی چهارم می گوید: خدا را شکر که من مثل شما سه تن سخن نگفتم.
بدین گونه بالاخره نماز هر چهار تن تباه می شود.
دراین حکایت هر کدام از این چهار هندو نمادی هستند از انسانهایی که به عیب خود کور می باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه...
چار هندو در یکی مسجد شدند
بهر طاعت راکع و ساجد شدند
هر یکی بر نیتی تکبیر کرد
در نماز آمد بمسکینی و درد
مؤذن آمد از یکی لفظی بجست
کای مؤذن بانگ کردی وقت هست
گفت آن هندوی دیگر از نیاز
هی سخن گفتی و باطل شد نماز
آن سیم گفت آن دوم را ای عمو
چه زنی طعنه برو خود را بگو
آن چهارم گفت حمد الله که من
در نیفتادم بچه چون آن سه تن
پس نماز هر چهاران شد تباه
عیبگویان بیشتر گم کرده راه
ای خنک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید……
📕برگرفته از مثنوی معنوی
#حضرت_مولانا
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی
✅#مصرفماستباسبزیهاچهخاصیتیدارد :
- ماست با کاکوتی یک خوراک بسیار آرامبخش و خواب آور
- ماست با شنبلیله برای مبتلایان به دیابت
- ماست با آویشن و هل برای تقویت معده
- ماست با تخم کتان برای کاهش وزن
- ماست با شوید برای از بین بردن چربی بالا
- ماست با زیره برای لاغر شدن
- ماست با شاه تره و ماست با خرفه برای مشکلات کبدی
- ماست با نعنا برای درمان نفخ معده
✅سعی کنید همیشه ماست را ترکیبی بخورید
♡• •♡
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
رفتارهای حقیرانه اطرافیان ،
تمام خصلتهای منفی آنها ریشه در ناآگاهی دارد .
وقتی تو کاملا آگاه شدی دیگر نیازی نمی بینی که واکنشی نشان دهی
تو برای رفتارهای حقیرانه آنها واقعیتی قائل نیستی
و آرامش و طمانینه تو چنان ژرف و گسترده میشود
که هر آنچه ناآرامی است را در خود گم میکند
چنان که گویی هرگز نبوده .
به جایی رسی که حتی درختان و حیوانات و... آرامش تو را حس خواهند کرد
⚜️آنگاه زبانی میشوی که خدا با آن سخن میگوید
⚜️گوشی میشوی که خدا با آن میشنود
⚜️دستی میشوی که خدا با آن می بخشد و نوازش
می کند
🌟تو نور جهان میشوی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم خـــداوند برای امروزتــون🌸🍃
سبـد سبـد اتفاقهــای
خـوب وخـوش رقـــم بزنه...
وحال دلتـــون مثل گـ🌸ــل
تــازه وبا طــراوت باشه...🌸🍃
صبــح دوشنبه تون 🌸🍃
دل انگــیز و بهـاری🌸🍃
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
داستان واقعی #برات_میمیرم
قسمت هفتم
.... وقتی پدرم چادرم را گرفت از تعجب خشکم زد... چون ازش انتظار نداشتم...
: دخترم میترسم وقتی شعله های عشقت فروکش بکنه از چادر خسته بشی... بهتره کسی که تورا بدون چادر پسندیده همینطور هم باهات زندگی کنه... تو نباید به خواسته کسی چادر سر کنی چون این طوری به خاطر تحمیل یک خواسته دلزده میشی...
_ آقاجون ... به جان شما که برام خیلی عزیزه چادر انتخاب خودمه... سینا حتی یک بار هم ازم نخواسته... حتی اگه این وصلت سر نگیره ؛ من از این به بعد چادر می پوشم...
آقا جونم چادرمو داد و منو با بوسه و صلوات بدرقه کرد....
وقتی از آزمایشگاه بر می گشتیم تو تاکسی که بودیم خیلی آروم حرف می زدیم... پیش مادرم راحت نبودیم... بین همه صحبتهایی که شد یک جمله سینا بد جوری به دلم آشوب انداخت..
: بزار جواب آزمایش بیاد... اگه وصلت قطعی بشه یه سورپرایز دارم برات...
_ یعنی چی!! یعنی ممکنه ....
نه .. حرفش رو هم نزن... نهایتش میگن نمیتونیم بچه سالم داشته باشیم... خب بچه نمیخوایم..
این همه آدم ... بچه ندارن...
_ هیس... شلوغش نکن... ایشاا.... که چیزی نیست...
منظورم این بود که بگم منتظر سورپرایز باشی... نه اینکه بترسی...
تا جواب آزمایش بیاد من جون به لب شدم...
تا اینکه روز موعود فرا رسید...
قرار بود سینا تا ظهر با جواب آزمایش بیاد خونه ما ٬ اما تا شب خبری نشد...
برای بقیه یک امر عادی بود ... اما من تا شب نیمه جون شدم....
تا اینکه ساعت ۹ شب مادر سینا با تلفن تماس گرفت...
ادامه دارد....
#دوستان_شهداباشید 🌷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
داستان واقعی #برات_میمیرم
قسمت هشتم
... مادر سینا عذرخواهی کرد و گفت: برای سینا مشکلی پیش اومد نشد امروز بیاد خدمتتون... انشاا... فردا بعداز ظهر مزاحم میشم....
امید و تردید به یک اندازه وجودم را پر کرد... نمیدانستم باید خودم را برای شنیدن چه جور خبری آماده کنم ... در هر حال من تصمیم خودم را گرفته بودم... هیچ چیز مانع ازدواج ما نخواهد بود.... مگر خواست خدا...
همین یک جمله آرامشم داد تا بتوانم شب بخوابم
....
سینا و مادرش با دسته گل و شیرینی که وارد شدند ٬ جواب مشخص شد... آزمایش مشکلی نداشت... منو سینا بدون هیچ مانعی میتوانستیم به هم برسیم...
دل تو دلم نبود تا سورپرایز سینا را بدونم....
آن موقع ها مثل الان دختر و پسر نامزد قبل از عقد راحت نمی توانستند باهم باشند...
مادر سینا اجازه خواست که ما یک ساعت تنها باشیم...
سینا با بی صبری رفت سر اصل مطلب: عزیزم وقته سورپرایزه!!!!.. راستش نمی دونم چقدر برات مهم باشه ... ولی ترسیدم زودتر از این بگم ماجرا چیه و خدا نکرده مشکلی پیش بیاد؛ و نتونیم به هم برسیم؛ تو ضربه روحی شدیدی بخوری
_ جون به لبم نکن بگو قضیه چیه....
_ راستش قبل از اینکه تو از من خواستگاری کنی..
خنده کلامشو قطع کرد...
: ببخشید عزیزم... قبل از اینکه تو شیفته من بشی من عاشق تو شده بودم....
_ چی !!؟؟ تو عاشق من بودی؟!
_بله... تو بدجوری دلمو برده بودی
_ خب... دیگه.!!؟؟
_ هول نکن .. همو رو میگم....
ما جرا داشت هم جالب میشد هم پیچیده...
گفتم : پس چطور شد؟؟ چرا چیزی نگفتی؟؟ اقدامی نکردی؟؟ نکنه جادو جنبلم کردی!؟!
_ کار خدا بود... تو هدیه خدایی... از وقتی پیش تو دلم گیر کرده بود چله گرفتم... یک ماه هر روز نماز حاجت میخوندم و از خدا میخواستم که اگه قسمتم نباشی مهرت رو از دلم برداره... بعدش به خودم گفتم: خدا گفته از تو حرکت از من برکت.... توکل بر خدا گفتم و تحقیقات راجع به تو و خانوادتو شروع کردم ... همه چیز عالی پیش می رفت ... داشتم امیدوار میشدم که تو گزینه مناسبی هستی برام... تا اینکه مادرم یک نفرو معرفی کرد... به خودم گفتم شاید حکمتی هست که تو این موقعیت مادرم برام آستین بالا زده... رفتیم خونه دختره ولی یک ذره هم به دلم ننشست... به خودم گفتم دل اگه عاشق بشه مال یک نفره ... پس نمیتونه جای دیگه گیر کنه...
هنوز تو سردرگمی بودم که تو یهویی جلوم سبز شدی و پیشنهاد ازدواج دادی... نمی دونی اون روز چه حالی داشتم... باورم نمی شد که خدا کسی رو تا این حد عاشق من کرده که منم براش میمیرم...
ادامه دارد....
#دوستان_شهداباشید 🌷
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث
💙حضرت على (ع):
👈زكات زيبايى، عفّت است...
❣زَكاةُ الجَمالِ العَفافُ ...
📙غرر الحكم، حدیث 5449
➖〰➖〰➖〰➖〰
💙امام صادق (ع)
حجاب زن براي طراوت و زيبایي اش مفيدتر مي باشد.
📖المستدرک، ج5
➖〰➖〰➖〰➖〰
💙امام صادق (ع)
اگر زن عفت داشته باشد به دنیا می ارزد وگرنه به خاک هم نمی ارزد.
📖بحارالانوار، ج103، ص250
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
☝️📰 #عکس_نوشته📰☝️
#احکام_شرعی #احکام_تقلید
مرجع تقلید من دیگر در قید حیات نیست آیا من می توانم همچنان از ایشان تقلید کنم؟
لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا
✨فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ
✨مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿۸۵﴾
✨و هر كه جز اسلام
✨دينى ديگر جويد هرگز
✨از وى پذيرفته نشود و
✨وى در آخرت از زيانكاران است (۸۵)
📚سوره مبارکه آل عمران
✍آیه ۸۵
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh