eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
18.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 خدایا شب اول قبر حضرت علی علیه السلام واولادش را بفریادمان برسان 🤲 وصیت آیت‌الله مرعشی نجفی شاگرد آيت‌الله مرعشی نجفی گفت: آيت‌الله مرعشی نجفی وصیت ‌کرده بود که  وقتی بدن من را غسل دادید کفن کردید بدن من را در حسینیه‌ای که ساختم بیاورید؛ یک گوشه‌ای از عمامه من را به تابوت و یک گوشه  دیگر عمامه را به منبر ببندید بعد هم مصیبت امام حسین(ع) بخوانید؛ بعد بدن من را بردارید و دفن کنید یعنی این قدر عاشق اهل‌بیت(ع) بود.  تألیفات زیادی داشت در علم رجال هیچ مراجعی مثل ایشان در علم رجال وارد نبود؛ ایشان نجف بودند، بعد از  نجف برای  زیارت امام هشتم(ع) به مشهد مقدس رفتند و از مشهد هم عزیمت به تهران کردند؛ در تهران خدمت بزرگان رسید و مشغول تدریس شد و از تهران به قم عزیمت کرد و دیگر در قم ماند؛ شخصیتی داشتند که زمانی هر کسی به ایشان می‌رسید، جذب ایشان می‌شدند، دوست داشتند در خدمتش بیشتر بنشینند، بیشتر بمانند و از وجودش بیشتر استفاده کند، یعنی همه را می‌پذیرفت، یعنی این طور نبود که به افراد خاصی اختصاص دهد همه را می‌پذیرفت. http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هدایت شده از  در سمت توام 🕊
•••• وقتی عاقبت فکر مکروه اینه! عاقبت فکر گناه‌دیگه‌چی‌میتونه‌باشه!😬💔 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ ➥𝒅𝒂𝒓_𝒔𝒂𝒎𝒕𝒆_𝒕𝒐𝒐◕͟◕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بهترین راه شیطان برای فریب انسان چیه⁉️ شیطان خودش گفته این راه رو👹 سخنران: دانشمند 🎤 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولدت مبارک داداش مجید♥️ 🔹خیلیها مجید سوزوکی فیلم اخراجی‌ها رو باور نکردن! اما تو همین زمانه شـ هید مجید قربانخانی که توی محله شون به مجید بربری شهره بود بعد از یک سفر به کربلا متحول میشه و به سـ وریه میره تا یک گلوله هم سمت آجرهای حرم خواهر امام حسین(ع) شـ لیک نشه! میگن شب آخر وقتی داشته جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است. مجید می‌گوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شه، یا پاک میشه. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت... 🌷شـ هید مدافع حرم مجید قربانخانی🌷 ╔══••⚬🇮🇷⚬••══╗ https://eitaa.com/joinchat/2804351072Cedbb8d5a7a ╚══••⚬🇮🇷⚬••══╝
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🔶 بازتاب مستند صوتی شنود @Aminikhaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماز تجربه گری که بواسطه مرگ پس از مرگ نماز خوان شد تجربه‌گر: دکتر محمد تمدن رستگار شبکه چهار سیما کانال پرطرفدار زندگی پس از زندگی http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت‌13) #قسمت_سیزده هنوز چیزی نگذشته بود که صدای پای عابری مرا به خو
💠🌸 ارواح در عالم برزخ... (قسمت‌14) همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بی‌انتها ادامه می‌دادیم؛ در حالی که گرمای طاقت‌فرسای آسمان برای لحظه‌ای قطع نمی‌شد. خستگیِ راه امانم را بریده بود، دیگر در تنم توان نمانده بود. . در این هنگام صدایی را از دور شنیدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم، با صحنه عجیبی مواجه شدم. صفی از افراد را دیدم که با سرعت غیر قابل تصور پهنه دشت را شکافتند و رفتند. تنها غباری از مسیر آن‌ها باقی ماند. . ◾️ از تعجب ایستادم و لحظاتی به مسیر غبار برخاسته، نگاه کردم و گفتم: این‌ها چه کسانی بودند؟! نیک گفت: این‌ها گروهی از شهیدان بودند. با شگفتی تکرار کردم: شهیدان ؟!!! گفت: آری، شهیدان. گفتم: مقصدشان کجاست؟ گفت: وادی السلام. با تعجب سرم را به سمت نیک چرخاندم و پرسیدم: وادی السلام ؟! گفت: آری. . 💥 گفتم: ما مدت‌هاست که این مسافت طولانی و پررنج و محنت را بر خود هموار کرده‌ایم، تا روزی به وادی السلام برسیم؛ آنگاه تو می‌گویی، آنان با اینچنین سرعتی به سمت وادی السلام در حرکتند؟ مگر میان ما و آنان چه تفاوت است؟ . نیک در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، گفت: تو در دنیا افتان و خیزان خدا را عبادت می‌کردی و حالا نیز بایستی با سختی راه را طی کنی. تو کجا و شهیدان کجا که اولین قطره‌ای که از خونشان بر زمین می‌نشیند، تمام گناهانشان را از میان بر می‌دارد. و راه را بر ایشان هموار می‌سازد. . در روز رستاخیز نیز شهیدان، جزو اولین کسانی خواهند بود که به بهشت وارد می‌شوند آن‌ها راه صد ساله دنیا را یک شبه پیمودند، حالا هم وادی بزرگ برهوت را در یک چشم بر هم زدن طی می‌کنند. . به مقام شهیدان غبطه بسیار خوردم و زیر لب زمزمه کردم: طوبی لَهُما وَ حُسنُ مَآب... از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم: چه مقامی! چه منزلتی! در حالیکه من مدت‌هاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات دست به گریبانم، هنوز هم به جایی نرسیده‌ام، اما شهیدان با این سرعت خود را به مقصد می‌رسانند. براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند... . اشک بر گونه‌هایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد. چندان بلند بلند گریستم که نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود... . ✍ادامه دارد.. ♡••࿐ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
اینو بدونی غصه نمیخوری http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هدایت شده از Aminikhaah_Media🇱🇧
08 Porsesh Va Pasokh Mosianade Soti Shonood (1401-04-28).mp3
14.84M
🔈 📣 پرسش وپاسخ_بخش هشتم * نقطه مقابل طهارت * به اندازه اتصال، نور می گیری * یکی از سپاهیان شیطان * اخلاق شیطان شبیه اخلاق سگ * محبت سگ به انسان * تاثیر گناه افراد بر هم * تاثیر دعای دیگران برای هم * چه کنیم که خدا ما را بخرد؟ * همه توجه خدا سمت او بود. * با ارزش ترین در دنیا * مساله مهم حجاب * حجاب مرز انتخاب ولایت خداوند است. * نمی شود کباب یزید را بخوری، برای امام حسین گریه کنی. * خانه خدا را آتش نزن. * اثرات گناه را دیدم ولی چهره برزخی را نه * میلیاردها موجود زنده در عالم وجود دارد. ⏰ مدت زمان:۳۶:۳۷ 📆1401/04/20 ❗️برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. 🌐 https://aminikhaah.ir/?p=6561 🔔@Aminikhaah_Media
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🌸🍃🌸🍃 داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید: « یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم. وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.... او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: شیخ رجبعلی! روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی. مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟ کتاب طوبای کربلا …صفحه141 .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
ایران: ✨﷽✨ ✍مورد داشتيم طرف سوسيس کالباس نميخورده ميگفته گوشتش مطمئن نيست✘بعد راحت غيبت ميکرده و گوشت مرده ميخورده.✘ استاد قرائتی میگفت: اگر يك نوار ده تومانى داشته باشى حاضر نيستى صداى گربه روى آن ضبط كنى، ولى حاضرى روى نوار مغزت هر چرت و پرتى را ضبط كنى! چرا شنيدن دروغ و تهمت و غيبت و ... برايت بى‏ اهميّت است؟! یکی نزد حکیمی آمد و گفت :خبرداری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده ؟؟؟ حکیم با تبسم گفت :او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید ... تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟؟؟ 👈 یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم 💕❤️💕❤️ .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
زندگی از غسالخونه تا برزخ
💠🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ... (قسمت‌14) #قسمت_چهارده همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بی‌انتها ا
🌸 ارواح درعالم برزخ (قسمت15) 💥 گردباد شهوات با اینکه راه زیادی را پس از آن پیمودیم، اما خبری از انتهای بیابان نبود. از دور، ستون سیاهی را دیدم که از پایین به زمین و از بالا به دود و آتش آسمان ختم می‌شد و در حال حرکت بود. . با نزدیک شدن ستون سیاه، متوجه شدم که همانند گردبادبه دور خود می‌چرخد. با دیدن این صحنه، خود را به نیک رساندم و با ترسی که در وجودم رخنه کرده بود، پرسیدم: این ستون چیست؟ نیک گفت: این گردباد شهوات است، که چنین با سرعت عجیبی به دور خود می‌چرخد. . با اضطراب گفتم: حالا دیگر، باید چه کنیم؟ نیک گفت: دست‌هایت را محکم به کمرم حلقه بزن و مراقب باش گردباد، تو را از من جدا نسازد. . رفته، رفته آن گردباد وحشتناک با آن صدای رعب آورش، به ما نزدیک می‌شد و اضطراب مرا افزایش می‌داد، تا اینکه در یک چشم بر هم زدن، هوا تاریک شد. . گردباد اطراف ما را فرا گرفته بود و سعی داشت ما را با خود همراه کند. نیک مانند کوه به زمین چسبیده بود و من در حالی که دستم را به دور کمر او قفل کرده بودم، به سختی خود را کنترل می‌کردم. . هر از گاهی صدای فریادهای نیک را می‌شنیدم، که در هیاهوی گردباد فریاد می‌کشید: مواظب باش گردباد تو ار از من جدا نسازد! لحظات بسیار سختی را سپری می‌کردم و بیم آن داشتم که مبادا از نیک جدا شوم. دست‌هایم سست و گوش‌هایم از صدای گردباد، سنگین شده بود. دیگر صدای نیک را نمی‌شنیدم. . ناگهان دستم از نیک جدا شد و در یک چشم به هم زدن، کیلومترها از نیک دور گشته و به بالا پرتاب شدم! چندی نگذشت که از شدت هیاهو و گرمای طاقت فرسایش از حال رفتم... . وقتی چشمانم را گشودم هیکل سیاه و وحشتناک گناه را دیدم که بر بالای سرم ایستاده بود. بوی متعفنش به شدت آزارم می‌داد. . به سرعت برخاستم و چون خواستم فرار کنم دستم را محکم گرفت و به طرف خود کشید و گفت: کجا؟ کجا دوست بی‌وفای من؟ هم نشینی با نیک را بر من ترجیح می‌دهی؟ و حال آنکه در دنیا مرا نیز به همنشینی با خود برگزیده بودی. نیم نگاهی به صورت گناه افکندم، قیافه‌اش اندکی کوچک‌تر شده بود. بدون توجه به سخنانش گفتم: چه شده که لاغر و نحیف گشته‌ای؟ . با ناراحتی گفت: هر چه می‌کشم از دست نیک است. با تعجب پرسیدم: از نیک؟! گفت: آری، او تو را از من جدا کرده تا با عبور دادن تو از راه‌های مشکل و طاقت فرسا باعث زجر کوتاه مدت تو شود. گفتم: خوب، زجر من چه ارتباطی با ضعیف شدن تو دارد؟ . . پرخاشگرانه پاسخ داد: هر چه تو سختی بکشی، من کوچکتر می‌شوم و گوشت‌های بدنم ذوب می‌شود. و چنانچه تو به وادی السلام برسی دیگر اثری از من بر جای نخواهد ماند... ادامه دارد... ♡••࿐ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5