غسالخانه ی زنان💅
@neiynava_313
@neiynava_313
لباس تر تمیز تنم کردم ،خودمو تو آینه نگاه کردم روسریمو مرتب کردم، چادر مو از روی سیم حیاط اوردم و سرم کردم انگشتر دستم رو نگاه کردم،کیفمو چک کردم که ببینم پول کرایه دارم یانه,خدا رو شکر به اندازه ی بود که منو تا دم غسالخونه ببره و برگردونه...
زنگ زدم رفیقم گفتم تو برو تا منم خودمو برسونم، از درب حیاط که زدم بیرون شروع کردم به سوره ی توحید خوندن ایه الکرسی خوندن برای ارامش دلم،قدم که برمیداشتم روی زمین هم سبک بودم هم سنگین.....
سبک از اینکه تو مسیریم که هر روز منو یاد خدا و اعمالم میندازه
سنگین که قراره برم حمام اخرت جوانی رو انجام بدم😔
اما چاره چیه!!! مسیری هست که جلوی پای همه ی ما هست،هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مانع و جلو دارش باشه
فقط این اعمال خوب ماست که میتونه کمک ما کنه به راحتی از این دنیا دل بکنم و بریم اون دنیا تا زندگی اصلی مون رو شروع کنیم.
۲۰ دقیقه ای زمان برد تا رسیدم غسالخونه، درب باز کردم دیدم رفیقم اون بالای حوض وایساده دستکش هاشو پوشیده ومیخندید میگفت : زهرااااا مرده زنده شد پس کی میخاستی بیایی!!! بهش نگاه کردم گفتم چقدر غساله شدن برازندته سعی کن تا اخرش غساله بمونی ،خندید گفت آی اگه بابام بفهمه دیگه رام نمیده خونه....
وسایلم رو گذاشتم گوشه ی از غسالخونه و رفتم تو رختکن بووووو ،همون بوی مرطوب ،بوی نم،بوی کافور می اومد، بوی ترس از رفتن وتنها شدن می اومد😔
چکمه ها سایز پام نبودن ،اما به زور پام کردم ،کج و معوج راه میرفتم ،رفتم نشستم روی حوض بزرگ کنار دوستم ،گفتم پس کو عروسم؟!
حین حرف زدن یه اقای در زد رفتم پشت در💔 خواهرم رو میخان بیارن اینجا غسل بدن، حوض تمیزه؟! گفتم بله نگران نباشید،جنازه رو اوردن همه دور جنازه جمع شده بودن و جیغ میزدن🥺
منم زیر لب صلوات میفرستادم تا عروسم با صدای جیغ ها اذیت نشه💔
زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭
ناخن های کاشت شده💔
غم تو دلم موج زد و افکارم .....
نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست!
بوی عجیبی به بینیم خورد ،بوووووو
نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰
میدونم فقط دستم گرفتم جلو دهنم
بدو بدو زدم بیرون
(کاشت ناخن زمانی که برای درمان باشه
اونم شرایط خاص باشه و مرجع اجازه بده میشه گذشت،مثلا کسی ناخن نداره، بجاش کاشت میکنه اما برای زینت نمیشه گذاشت)
ادامه👇
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
غسالخانه ی زنان💅
لباس تر تمیز تنم کردم ،خودمو تو آینه نگاه کردم روسریمو مرتب کردم، چادر مو از روی سیم حیاط اوردم و سرم کردم انگشتر دستم رو نگاه کردم،کیفمو چک کردم که ببینم پول کرایه دارم یانه,خدا رو شکر به اندازه ی بود که منو تا دم غسالخونه ببره و برگردونه...
زنگ زدم رفیقم گفتم تو برو تا منم خودمو برسونم، از درب حیاط که زدم بیرون شروع کردم به سوره ی توحید خوندن ایه الکرسی خوندن برای ارامش دلم،قدم که برمیداشتم روی زمین هم سبک بودم هم سنگین.....
سبک از اینکه تو مسیریم که هر روز منو یاد خدا و اعمالم میندازه
سنگین که قراره برم حمام اخرت جوانی رو انجام بدم😔
اما چاره چیه!!! مسیری هست که جلوی پای همه ی ما هست،هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مانع و جلو دارش باشه
فقط این اعمال خوب ماست که میتونه کمک ما کنه به راحتی از این دنیا دل بکنم و بریم اون دنیا تا زندگی اصلی مون رو شروع کنیم.
۲۰ دقیقه ای زمان برد تا رسیدم غسالخونه، درب باز کردم دیدم رفیقم اون بالای حوض وایساده دستکش هاشو پوشیده ومیخندید میگفت : زهرااااا مرده زنده شد پس کی میخاستی بیایی!!! بهش نگاه کردم گفتم چقدر غساله شدن برازندته سعی کن تا اخرش غساله بمونی ،خندید گفت آی اگه بابام بفهمه دیگه رام نمیده خونه....
وسایلم رو گذاشتم گوشه ی از غسالخونه و رفتم تو رختکن بووووو ،همون بوی مرطوب ،بوی نم،بوی کافور می اومد، بوی ترس از رفتن وتنها شدن می اومد😔
چکمه ها سایز پام نبودن ،اما به زور پام کردم ،کج و معوج راه میرفتم ،رفتم نشستم روی حوض بزرگ کنار دوستم ،گفتم پس کو عروسم؟!
حین حرف زدن یه اقای در زد رفتم پشت در💔 خواهرم رو میخان بیارن اینجا غسل بدن، حوض تمیزه؟! گفتم بله نگران نباشید،جنازه رو اوردن همه دور جنازه جمع شده بودن و جیغ میزدن🥺
منم زیر لب صلوات میفرستادم تا عروسم با صدای جیغ ها اذیت نشه💔
زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭
ناخن های کاشت شده💔
غم تو دلم موج زد و افکارم .....
نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست!
بوی عجیبی به بینیم خورد ،بوووووو
نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰
میدونم فقط دستم گرفتم جلو دهنم
بدو بدو زدم بیرون
(کاشت ناخن زمانی که برای درمان باشه
اونم شرایط خاص باشه و مرجع اجازه بده میشه گذشت،مثلا کسی ناخن نداره، بجاش کاشت میکنه اما برای زینت نمیشه گذاشت)
ادامه👇
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره بانوی غساله از عروس مرحوم👇
ادامهی پست قبلی
زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭
ناخن های کاشت شده💔
غم تو دلم موج زد و افکارم .....
نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست!
بوی عجیبی به بینیم خورد ،بوووووو
نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰
میدونم فقط دستم گرفتم جلو دهنم
بدو بدو زدم بیرون😞
اون روز ۵ تا عروس شسته بودیم روز سختی بود دیگه توان موندن نداشتم مطمن بودم بیشتر این از بدنم کار بکشم بیهوش میشدم، دلم میخواست هرچی زودتر غسالخونه رو ترک میکردم بخودم گفتم زهرا تو ۵ تا عروس شستی دیگه بسه ،بقیه رو بزار همکارا بشورن...
دوستم بالای سر جسد نشسته بود...
فکر میکردم با نگاهش داره التماس میکنه زهرا نرو بمون و تنهام نزار،راستش رو بخواین از دیدن کاشت ناخن و تصور اینکه باید چطور اونا رو از دست جنازه جدا کنم برام سخت بود😞 گفتم ببین خووو کاشت داره من دلم نمیاد در بیارم دلم داره زیر رومیشه گفت کاشت بامن فقط بمون... تمام تنش جای زخم بستر بود بقدری زخم داشت که فضای غسالخونه رو به زور تحمل میکردم ،دلم میخاست اون روز فرارمیکردم ...بو تو مغزم بود ،حتی به زور صحبت میکردم ، نگاه کردم به خواهر عروسم، داشت یه گوشه گریه میکرد،گفتم اخه این چ کاریه!!!! این مگه بیمار نبوده! ببین تنش رو پر از زخمه.... پس چطور شما براش کاشت انجام دادید!!! گفت برای دلخوشیش!
گفتم کدوم دلخوشی! مگه میشه مخالف شرع خدا رفت و بگیم دلخوشی..گناه ولذت آنی شده دلخوشی!!
بیا ببین الان ما با چ سختی و کمر بریدگی باید این کاشت رو در بیاریم😭
بخودتون رحم نمیکنید باشه
ولی به ما غساله ها رحم کنید بخدا ما طاقت دیدن این تصاویر رو نداریم ،ما دلمو نمیاد اون جسم بی روح وسرد 😭 اذیت شه....
یکی از غساله ها گفت نمیخاد ولش کنید همینجور غسلش بدیم،بهش نگاه کردم گفتم نه!! به هیچ عنوان انجامش میدیم ،اینا غافل شدن... ماها که غافل نشدیم ماهااا که میدونیم تهش چیه😣 دستشو گرفتم دستم ،شروع کردم به سابوندن ناخن هاش...
دختر چی بخودت کردی...
ادامه داره..
کانال از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاشت ناخن
غسالخانه زنان👇
قسمت سوم #کاشت ناخن
منبع
@neiynava_313
@neiynava_313
😣 دستش گرفتم دستم ،شروع کردم به سابوندن ناخن هاش...
دختر چی بخودت کردی....
هرکاری کردم ناخن های کاشت شده در نمی اومدن، بو هر ثانیه بیشتر میشد
حس کردم دارم بی حال میشم
زودی دست کشیدم از کار،
رفتم پیش پنجره نشستم🥺تا باد بخوره تو صورتم
به رفیقم گفتم تو بیا نهایت تلاشت رو کن
بدون اینکه اسیبی به ناخن ودستش زده بشه، بیا وناخن ها رو دربیار....
کمی ک استراحت کردم پاشدم،
لوله ی اب رو باز کردم شلنگ رو گرفتم روی سرش شامپو زدم و شروع کردم شستن ،رفیقمم هنوز دور ناخن های دست جنازه بود من دلم ریش ریش میشد،گفتم تا درنیاری من اینو کفن نمیکنم🥺 جان زهرا درشون بیار
اون دنیا اگه کارمون رو خوب انجام ندیم یقه ی ما غساله ها رو میگیرن که چرا درست مارو غسل ندادی...
شستم و شستم ادمی رو که خواب رفته بود
صدای نداشت ، حرکتی نداتشت..
حتی نمیگفت یواشتر منو بشور،حتی نمیگفت زهرا مواظب زخم های تنم باش😭 اذیت میشدم ،تهوع میگرفتم اما باید کارمو انجام میدادم ,خداروشکر با هر سختی بود کاشت ها در اومدن،اما سختیش زد به پاهامون، کمرمون.... دیگه نا وتوانی برای قدم برداشتن نداشتیم،غسل دادم کفن کردم و سپردمش دست خانواده
چادرم سر کردم زودتر رفیقم از غسالخونه زدم بیرون ،فقط به اطرافم نگاه میکردم و اینقدر نفس کشیدم تا اون بوی زخم ها از مغزم بره...
پاهام بی جون بودن اما قدم برمیداشتم کلی مسیر رو بود تا برسم سر جاده ...
این بود خاطرات سخت روزهای کاشت ناخن🥺
کلاه شرعی سر خودتون نزارید
کاشت غسل نداره....
بغیرکار درمانی باشه ،که اونم محدود هستن....
ن شما رو تو قبر من میخابونن،ن منو تو قبر شما...اما تجربه هامو میگم دلم میسوزه بخدا اگه نگم،فحش میخورم ،قضاوتم میکنید اما اشکال نداره ،حق رو میگم که اون دنیا بگم من گفتم اما خودشون قبول نکردن.
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاشت ناخن
غسالخانه زنان
قسمت اخر👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ مادر بزرگ
قسمت اول👇
مرگ مادر بزرگ 🥺
منبع
@neiynava_313
@neiynava_313
@neiynava_313
از شدت خستگی این روزا دلم میخاست روزها گوشیمو خاموش میکردم و خبر از هیچ کس نداشته باشم و فقط بخوابم...
اما منی که همیشه گوشیم روی سکوت بود این بار نمیدونم چی شد گوشیم روی زنگ خوری بود که با زنگ گوشی، ازخواب عمیق پریدم ،چشام بسته بود تو همون حالت خواب دنبال گوشیم میگشتم؛ الوووو بله بفرمایید ،علیکم السلام شما!!!!!
باشه کی چ ساعتی چندساله س؟!
باشه باشه الان خودمو میرسونم
برق از سرم گذشت، گوشی داشت خاموش میشد زدم به شارژ زودی اماده شدم و با ذکر صلوات چادرم سرم کردم و راهی شدم غسالخونه تو ای فکر بودم خدایا سخت نگذره روزه ام فشار بم نیاد ،واجبم گردنم نیفته ....
درب غسالخونه رو باز کردم چنان نسیمی به صورتم خورد به به کولره!!! چ خوب هزار ماشاالله چ خنکه....
چادر رو اویز کردم و طبق قرار همیشگی مداحی رو پلی کردم، عروس مون کی میرسه!! ساعت داره میگذره...
یهو سه تا خانم اومدن با گریه خانم جان این کفن مادر مون،اینو خودش خریده خودش وصیت کرده تنش کنید ،باشه عزیزم دلم خدا صبرت بده بزار بیارن عروسم رو، برانکار دست یه اقای جوانی بود و به سمت من می اومد کجا ببرمش!!
نگاه کردم روی برانکار رو!!! بالشت ؟
سر جنازه روی بالشت بود🥺
چرا بالشت اوردید؟؟ زیر سرمادرمون گذاشتیم😭
گردنش اذیت نشه😭
گلوم باد کرددددد، مادر مادر مادر..
هنوز خیال میکردن مادرشون به خواب رفته ،هنوز باور نداشتن که برای همیشه قراره مادر بره سفر😭
مادر میخای بری سفر چرا منو باخودت نمیبری😭💔
گفتم اقا جنازه رو بزارید تو حوض با گفتن این حرفم صدای جیغ دخترا بلند شد مامان اینا نمیدونن تو کی بودی ،تو چی بودی، دست دخترشو گرفتم😭
تند تند اشکام می اومدن ،دلم ،جیگرم داشت اب میشد😭
دلم میخاست بگم چرا میدونم کیه! همین که مادره کافیه😭
که بدونم چی ها کشیده تا اولادش رو بزرگ کرده...
خانم میشه با پتو و بالشت بزاریم تو حوض😭 باشه هرچی شما میخاید انجام بدید ،مادرتونه....
قرارش دادن تو حوض و دور جنازه ی مادر میچرخیدن یا زهرا یازهرا حسنین چی کشیدن😭....
اه یا مادر...
یکی یکی دستاشون گرفتم بردم تو سالن انتظار ،یکی از خانما دستم محکم گرفت تورخداااا خوب مادرم رو غسل بده،دستشو فشار دادم با صدای بریده بریده گفتم... چشم چشم😭
درب رو بستم و اهی کشیدم اه مادرم...
پتو رو کشیدن کنار ،اخ ننه
اخ عزیزم ،اخ اخ روسری سرشو😭
حجابشو ،ببنید چقدر باحجابه
ببنید چطور خوابیده، ننه جون سلامممم
ننه ما امروز قراره تورو حموم بدیم بمون اجازه میدی؟
ادامه داره....
قسمت دوم
درب رو بستم و اهی کشیدم اه مادرم...
پتو رو کشیدن کنار ،اخ ننه
منبع
@neiynava_313
@neiynava_313
@neiynava_313
اخ عزیزم ،اخ اخ روسری سرشو😭
حجابشو ،ببنید چقدر باحجابه
ببنید چطور خوابیده، ننه جون سلامممم
ننه ما امروز قراره تورو حموم بدیم بمون اجازه میدی؟
نگاهم به گره ی محکم روسریش افتاد ،حسرت وغبطه خوردم این مادر تااخرین لحظه ی عمرش حتی تو غسالخونه مقید به حجابش بود😔
اما حالاچی شده که بعضی جوونای ما اینقدر کم حجاب شدن ....
صورت نازش سمت مخالف من بود،سرش رو تو دستم گرفتم ونگاه به چهری چروکیده اما زیبایش کردم ،سن بالایی داشت اما اینقدر اون چهره اون حجاب اون معصومیتی که داشت به دلم نشسته بود که نگو ونپرس.....
عزیز مادرم💔 بچه ها اول بالشت و پتوشو ازش جدا کنید😔
بعد لباس های تن رو جدا کنید....
( نکته جاهای خصوصی بدن به هیچ عنوان دیده نمیشه پارچه قرارداده میشه)
لحظات سختی بود ...
به دوستم گفتم دستت رو پر از سدر کن و با سدر تمام سر و بدن رو اول بشور تا مانعی نباشه....
کفن رو چک کردم دیدم فقط پارچه ی سادس و باید برش داده بشه،به بچه هاگفتم تاشست و شو کنید وغسل اولشو شما انجام بدید من کفن رو آماده میکنم و میام خودم بقیه غسلش رو انجام میدم.
رفتم سالن انتظار لباس عربی (ماکسی) پوشیده بودم ،خانما اومدم سمتم خانم شما عرب زبانید!!! خدا خیرتون بده ،مادرمون خیلی زن خوبی بود😭
شماهم خیلی زحمت کشیدید،
نگاهشون کردم گفتم عرب و عجم همه بنده خداهستن ...اما نه بختیاری زبانم،
نگاهی بخودم کردم به تیپم به سروضعم به جایی که هستم به کاری ک داشتم میکردم!!!
تو دلم گفتم چقدر تو بزرگ شدی زهرا،
عزیز خدا باشی زهرا،خدا عزتت بده،عاقبت بخیر بشی زهرا، ختم به ش.ه.ادت ان شاالله😭💔
اون لحظه زهرای غساله یکی دیگه بود...
زهرای ( نینوا) هم یکی دیگه😔
زهرای غساله برای من خیلی مقدسه😭
تمام کارهاشو دوست دارم تمام تلاش هاشو دوست دارم....
کفن رو داشتم اماده میکردم ،اما با هر سری برش دادن دستم پر از خون میشد،و کفن رو خونی میکردم💔(تعویض کردم کفن رو)
با یه تیک از کفن دستم رو بستم و کفن رو آماده کردم...
بچه ها صدام زدن زهرا بیااا غسل اخرش رو چی کنیم!! گفتم سهم منه دست نزنید ،رفتم کنار حوض وای مادر خمیده ام 😭 تمام بدن خشک شده بود،بقدر لاغر بود که پوست بدن تو دست می اومد،دوستم سرش رو گرفت اب ریختم تو صورتش به نیت غسل اخرش😭
پلک هاش رفتن بالا چشمای قشنگش پیدا شدن💔 دستی کشیدم رو چشم ها تا بسته بشن...
دستش گرفتم دستم 😭 استغفرالله ربی و اتوب الیه ،یاد مرگ خودم او زمانی که دستام بی جون و خشک شده هستن و غساله تند تند داره منو غسل میده افتادم💔ادامه دارد...
قسمت سوم
این پست رو ذخیره کن و بعد برای رفقات بفرست ان شاالله با دیدن این پست تلنگری برا اونا هم باشه👌 قسمت سوم اب ریختم تو صورتش به نیت غسل اخرش😭
پلک هاش رفتن بالا چشمای قشنگش پیدا شدن💔 دستی کشیدم رو چشم ها تا بسته بشن...
دستش گرفتم دستم 😭 استغفرالله ربی و اتوب الیه ،یاد مرگ خودم او زمانی که دستام بی جون و خشک شده هستن و غساله تند تند داره منو غسل میده افتادم💔چقدر برای اون روز خودمو اماده کردم؟ چقدر برای اخرتم توشه ی سفر جمع کردم! چقدر نماز هامو اول وقت خوندم! چقدر غیبت نکردم! چقدر احترام پدر و مادرم رو داشتم! چقدر دلی رو شاد کردم! چقدر قضاوت نکردم ومننننن از تمام اعمالم میترسم خدایا منو تو راه خودت اون چیزی که خیر وخوبیه قرارم بده من از روزی که دستام خالی باشه و دنیا رو ترک کنم میترسم،کمکم کن اینقدر اعمالم خوب باشه که از اون روز ترسی وجودم رو نگیره😔💔 اب رو اروم اروم از روی شونه هاش ریختم تا نوک انکشت های دستش ،دست خشک و کج شد ه بود یکی یکی لای انگشت ها رو باز کردم و اب ریختم ،بعد رفتم سمت پاها 😔 پاهای ک مثل چوب کج و خشک شده بود، به رفیقم گفتم پا رو تاجای ک میشه راست کن ،اگ نشد هم مشکلی نیست فشار نیار،تا اب رو مستقیم بریزم سمت راست پاش،پا راست نمیشد💔 به صورت عمود و کج خشک شده بود😭 کار غسل رو به اتمام رسوندم ،کفن رو از قبل روی برانکارد پهن کرده بودم،رفتم برانکارد اوردم جفت حوضش کردم ،رفیقم رفت داخل حوض و جنازه رو بغل کردو با کمک هم داخل کفن قرارش دادیم از لای در دیدم یکی داره نگاه میکنه و اروم اروم گریه میکنه😭 گفتم بیا داخل کارش داره تمام میشه.... اومد داخل خودشو انداخت روی پاهای خشک شده ی مادر وشروع کرد بوسه بارون کردن و زجه زدن😭💔 نفسی برام نمونده بود کمرم زدم به دیوار و سخت ترین تصاویر عمرم رو داشتم به چشم میدیدم😭 وای مادرم دلم میخاست همون لحظه زنگ بزنم به(دا) مادرم و بگم منو بخاطر تمام بدی هامو و اشتباهاتم ببخش ،تور خداااا منو ببخش ماما،یکی یکی بچه هاش اومدن دورش و شروع کردن حرف زدن باش،حس کردم فضای غسالخونه داره برام تنگ میشه نگاه کردم رفیقم بدتر من بود سرش پایین یه ریز گریه میکرد با صدای اونا،منم انگار غم عالم تو سرم بود یه حس عذاب وجدان یه حس بدی داشتم و مدام میگفتم مامان من برات هیچی نکردم ازت دور بودم و هیچ وقت نوکریت رو نکردم😭💔 رفتم سمت حوض پنبه ها رو بلند کردم ،داخل دستم گلوگه کردم گذاشتم دهنش😭 مادر منو ببخش.... یکی یکی دخترا بی حال شدن..... روسری عروسم گره دادم و با پنیه کل صورت رو پوشندم😭💔 دیدار به قیامت....
#neiynava_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ مادر بزرگ قسمت آخر 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿
💢 سکرات مرگ استثناء ندارد💢
🎙حجت الاسلام حسینی قمی
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️دنیا چه جائیه ...!؟
🎙#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
حال دنیا را
پرسیدم من از فرزانه ای
گفت : یا آّب است,
یا خاک است , یا پروانه ای !
گفتمش احوال عمرم را بگو , این عمر چیست ؟
گفت یا برق است , یا باد است , یا افسانه ای!
گفتمش این ها که می بینی , چرا دل بسته اند
گفت یا خوابند , یا مستند , یا دیوانه ای !
گفتمش احوال جانم را پس از مردن , بگو ؟
گفت یا باغ است یا نار است , یا ویرانه ای !
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
⚡️ماجرای عجیب دعوای سگ و جوان در قبر⚡️
👈 این جریان از عجیبترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است که شیخ بهایی در کشکول خود به آن اشاره کرده و به گفته آیت الله ضیاءآبادی، امام خمینی ره نیز در جلسه درس اخلاق خود آن را بیان کرده است:
🌹شیخ بهایی نقل میکند:
روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی
او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت :
☀️روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند.
🍀چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّهام میرسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوشصورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد.
🌱من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب میبینم یا بیدارم.در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرتانگیزی به شامّهام میرسد، دیدم سگی وحشتانگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد.
من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنهای دارم میبینم.
⛔️ لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباسهایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛
خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟
🍀 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قویتر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد.
حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود.
🌹شیخ بهایی بعد از نقل این حکایت گفت: این حکایت، عقیده شیعه مبنی بر تجسم اعمال را تأیید مینماید
📕منبع:خزینه الجواهر، ص 541 / ماه رمضان فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن، آیت الله سیدمحمد ضیاءآبادی، جلد 2 صفحه 19 الی 22
https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
*♨️گـذرزمـان در بـرزخ بـرای مـومن و گنـاهـکار*
*✍حضرت علی علیهالسلام با یاران خود به قبرستان وادی السلام رفتند، بر سر قبری ایستادند و فرمودند:* ای بنده خدا به اذن خدا از جای برخیز یاران او دیدند فردی با محاسن سفید از قبر خارج شد و سلام داد.
*✨حضرت فرمود:* چند سال است از دنیا رفته ای ؟
پاسخ داد: به سال نرسیده
فرمودند: چند ماه است؟
گفت: به ماه نرسیده
فرمودند: چند روز؟
گفت: روز هم نشده، شاید ساعتی گذشته .
حضرت برای او دعا کرد و آن مرد به قبر بازگشت بعد به یاران خود فرمود:
👈این پیرمرد صدسال است که از دنیا رفته ولی چون در بهشت برزخی بوده طول زمان در عالم برزخ برای او کمتر از ساعت بوده است. سر قبر دیگری رفتند و صاحب قبر را صدا زدند شخص سیاه روی با حالتی زار و خسته از قبر بلند شد. سلام کرد و همان سوال ها را حضرت از او پرسید و درنهایت آن مرد جواب داد 100 سال بر من گذشته حضرت او را نیز دعا کرد و آن فرد به قبر بازگشت .
👈سپس به یاران خود فرمود این مرد را یک ساعت نمی شود که دفن کردند ولی کثرت گناهان و عذاب های قبر زمان را بر او طولانی نشان داد.
*📚منبع: کتاب برزخ ونفخه صور*
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
جنازه ای با کاشت ناخن 👇
جنا.زه
کاشت ناخن جنا.زه در غسالخانه
یکی یکی روی صفحه بزنید داستان کاشت ناخن
رو بخونید. یکی از بدترین صحنه ها غسالخانه
زمانیه که جنا.زه ها کاشت ناخن و کاشت مژه دارن
بعضی از غساله ها براشون مهم نی
وهمینجوری میت رو غسل میدن.....
که تمام غسل ها گردنش می مونن
بعضی از غساله ها هم بهتر از هرکس دیگه
میت رو درک میکنن و کاشت رو به سختی در میارن
که مبادا اون دنیا غسل هاش گردنش بمونه
نظر شما چیه؟
بنظرتون یه غساله باید کاشت ناخن رو در بیاره؟
یا جنازه رو رها کنه به حال خودش؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش از آنکه منزل عوض کنید آرزوهای مرده ها را عملی کنید آنان آرزو می کنند که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند و عملی مورد رضایت خداوند انجام دهند. (شیخ رجب علی خیاط)
🔹️امام علی (ع): در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش می کند، در حالی که مردگان را می بیند!
به خدا سوگند یاد و خاطره مرگ است که مرا از سرگرمی ها و بازی های دنیا باز می دارد.(نهج البلاغه،خطبه ۸۳)
🔸️شهید همت: من زندگی را دوست دارم ، ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم...
قلم میزنید برای خدا باشد
گام بر میدارید برای خدا باشد
باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه...♡
✅ تجربه های خارجی مرگ موقت در پیج:
@aalame_akharat
#الله#god #فقط_خدا#خدا #قیامت #مرگ #قبر #برزخ
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عباس موزون در برنامه به افق فلسطین :
یکی از کودکانی که چندین ساعت زیر اوار بوده و بعد از چند ساعت نجات پیدا کرده گفته که تمام مدت فرشته ای در کنارش مراقب کودک بوده و زمانی رفته که گروه نجات امد.
فیلم این دختر رو که شبکه الجزیره پخش کرده ببینید
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناله های مردگان
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5