چی شد که تصمیم گرفتم غساله بشم!!
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
من زهرا ، منی که از یه امپول میترسیدم
چطور شد این تصمیم رو گرفتم؟!
جرقه اش از این جا شروع شد...
این سوال خیلی از شما بود ولی تو چند پ.ست براتون همه چی رو مینویسم...
حوزه درس میخوندم اما از خودم رضایت نداشتم میگفتم من این همه تو خونه ی امام زمان عج بودم از اب وبرقش استفاده کردم اما خروجی این درس چی بود؟؛ چرا نمیتونم مثل بقیه رفیقام منبر برم!!!. منبر! شاید من برای منبر ساخته نشده بودم
این فکر همیشه تو سرم بود چطور باید زکات علمم رو بدم و چی کنم که شرمنده ی امام زمان عج نباشم...
کرونا اومد شرایط سخت روانی فشار های زیادش
ترس از دست دادن خانواده ،ترس از دستت دادن عزیزام منو داشت می کشت....
خبر دادن مادرم کرونا گرفته اولین نفری که تو محله کرونا گرفته بود مادرم بود واین رو من هیچ وقت باور نکردم چون میدونستم کرونایی درکار نیست فقط یه ویروس قوی مثل سرماخوردگی بود...
میگفتن کروناست اما من یقین داشتم ترس از کرونا بود
خبر رسید همسایه ها اعتراض کردن
و میگفتن باید این خونه قرنطینه شه
مادرم نحیف و بیمار بود چون ۲۹ سال پرستاری برادرم رو میکرد،دا( مادرم) به زو میتونست قدم برداره حسابی ترسیده بود،اما همسایه ها وفامیل از ترس اینکه دا کسی رو بیمار نکنه اعتراض کردن😭 این زن باید بره بستری شه وبیرون نیاد از اونجا
وحشت همه رو گرفته بود،حسین چند ماهه بود
به همسرم گفتم تو حسین رو بگیر من میرم پیش مادرم،اما خانواده ها مخالفت کردن و مانعم شدن
این فکر بود که هرکس مبتلا بشه به کرونا دیگه همه رو مریض میکنه و میمیره، من شوشتر بودم نزدیک ۲ ساعت با دا فاصله داشتم روز شب کارم گریه بود
تا اینکه آمبولانس اومد و (دا)رو برد😭
دا دا دا تو اون روزهای سخت وترسناک
تصورش هم برام سخت بود که دا تک و تنها
بیان و ببرنش😭 اخه مادرم وحشت داشت از کرونا
وحشت داشت از گان های سفید پرستار ها😭
مادر رو فرستادن بیمارستان اما هیچ کس جرات نزدیک شدن به خونه ی بابا محمدم رو نداشت 😭
تنها و تنها برادر کوچیکم بود که اجازه ی نمیداد هیچ کدوم از خواهرا نزدیک خونه بشه،این خیال بود که زبونم لال دیگه برگشتی نیست ... چون مرگ و میر اون روزا زیاد بود
شب و روزم التماس کردن خدا بود
خدایا من جونم به جون دام بسته اس
وابستگی زیادی داشتم به مادرم،دختر کوچیکه بودم
هر روز تماس های فامیل بیشتر میشد و گریه زاریهاشون منو از پا دراورده بود 😭 میگفتن زن خوبی بود زن مهربونی بود....
ادامه دارد..
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨با این سه مورد از مرگ ناگهانی جلوگیری کن
✨استاد عالی
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوابی که مسیر زندگی استاد شجاعی را عوض کرد.
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگت برسه فرصت نداری
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرگ که فرا برسه فرصت چشم بهم زدن نداری
دیدی اونایی که بعد مرگ چشمهاشون بازه میگن فرصت نکرده چشمشو بنده؟
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم به خودتون رحم کنید
مرحوم کافی
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا به فریادمان برس...
🔹
وقتی تو را غسل دادند، کفن کردند و در قبر گذاشتند، در را بستند و رفتند(باید بروند و چارهای ندارند)، هیچکس دیگری نیست، خودم با تو حرف میزنم:
«عبدی وحدوک»، تو را تنها گذاشتند و رفتند، غصه نخوری!
تا قیامت خودم با تو هستم.
«یا انیس الذاکرین، یا جلیس الشاکرین»، جلیسبودن و انیس بودنش برای کجاست؟ انیس برای روز تنهایی است و همین الآن هم ما تنها هستیم، اما تنهاییمان را نمیبینیم.
حالا صدای زینالعابدین علیه السلام را در شبهای ماه رمضان میشنوید: «ارحم فی هذه الدنیا غربتی»، من تنها هستم و هیچکس نمیتواند برای من کاری بکند، نه زن و بچهام، نه عروس و دامادم. چهکار میتوانند بکنند؟ اینجا هم من تنها هستم!
🔸
استاد انصاریان
6-2-1397/حسینیه هدایت
🔹
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربه نزدیک به مرگ
سقط جنین
کانال زندگی از غسالخونه تا برزخ👇
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
06 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05) (1).mp3
17.57M
🔉#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه ششم
* ادامه واقعه چهارم.....
* ماموریت ویژه شیاطین
* شیاطین، از هیچ میتی نمی گذرند.
* دیدم؛ لحظه مرگ پیرمردی که شرابخوار بود
* وفور تاثیر شیاطین در زندگی انسان
* شیطان به چه شکلی در می آید؟
* شکارگاه شیطان
* فایده ذکر اهل بیت در لحظه مرگ
* چه کسانی مورد عنایت اهل بیت هستند؟
* روایتی که تکانم داد.
* ثمره کدام اتصال بهشت است؟
* فرق اهل نجات واهل حق
* مصادیق اصحاب یمین
* تصاویر طوایف شیطانی
* روایتی که حقیقت آن را دیدم.
* گناهانی که عادی شده همان منجلاب است.
* اصل عمل را می دیدم نه کاور آن را
* بهترین جای جهان برای زندگی
* چه کسانی دشمن شیعیان هستند؟
* تاثیر شیاطین در تصمیم انسان
* هرکس می خواهد مدافع حق باشد، خود را برای بدترین اتفاقات آماده کند.
* راهی برای خلاصی از شیطان
* شیطان از دو طریق انسان را می زند؟
* تاثیر مال مخلوط به حرام در زندگی
⏰ مدت زمان:۴٢:۵١
📆1401/03/10
#طهارت
#شیطان
#گناه
❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید.
🌐 https://aminikhaah.ir/?p=6561
🔔 @Aminikhaah_Media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت امروز "مررررگ انددددیشی" بود.
این کلیپ رو سیو کن، هروقت غیبت کردی یا یه کاری کردی که خدا دوست نداشت از تو ببینه، دوباره این کلیپ رو ببین 👁
هروقت خواستی گناهی انجام بدی، همین لحظه توی قبر رو یادت بیار، دیگه گناه نمیکنی ❌
بیشتر به آرامگاه ها سر بزنیم، خدا میخواد یادمون نره ته زندگی مون کجاست؟ اینطوری بیشتر به کارهامون رسیدگی می کنیم ✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢فضیلت نماز شب را خدا میداند
🎤آیت الله العظمی #جوادی_آملی
#امام_زمان 💕
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم💞
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیشد که غساله شدم
قسمت دوم
زندگی از غسالخونه تا برزخ
چیشد که غساله شدم منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع
پ.یجمادامه ی پست چطور من غساله شدم 🌹
چی شد که تصمیم گرفتم غساله بشم!!
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
تنها برادرم خونه بود
بابام آسم شدید داشت بخاطر گردوخاک خوزستان
نگران بابا ،نگران پیام 🥺 برادر جوانم
نگران دا ( مادرم) تک و تنها بیمارستان
خدایا یعنی قراره چی بشه!
حرف همسایه ها و فامیل
بیقراری خواهرام و برادرم
به شب نکشید برادرم یواشکی رفت بیمارستان مادرم رو گذاشت روی شونه هاش و فرار کرد😭
حقیقتا ماهم دست و پای خودمون رو گم کرده بودیم فکر میکردیم اگه بیمارستان بمونه دا حالش خوب میشه،اما داداشم اجازه نداد ...
از بیمارستان زنگ زدن به بابام اقا مریض شما فرار کرده اگه برنگرده از بهداشت میان بیمارو میبرن و خونه تون رو پملپ میکنیم فکر کنید!!
چی ها کشیدیم منم دستم از همه جا کوتاه و دور بودم ،زنگ زدم برادرم گفتم این چ کاری بود کردی برو دا رو بزار بیمارستان😭
دا تو خونه بدتر میشه اما اگه پیش دکترا باشه دارو میدن و بهتر میشه اگه مادر تو هست ،مادر ماهم هست😭
داداشم گفت : زهرا هیچی نگو ،اونجا میموند دا رو از دست میدادیم دا هیچیش نی فقط ترسیده،
اگه قراره دا چیزیش بشه
بهتره باهم بمیریم تو همین خونه منم باش میخام بمیرم 😭
گفتم زبونت گاز بگیر مگه من جز شما کی رو دارم
تورخدا کله شقی نکن مامان ببر بیمارستان
نیان دم در ابرو ریزی بشه ببین همسایه ها چقدر دارن پشت مامانی حرف میزنن😭
حق الناسی نیاد گردنمون ,گفت مامانی همینجا تو خونه میمونه😭 هیچ کس حق نداره نزدیک خونه بشه خودم هستم و پرستاریشو میکنم
مامانم از ترس اینکه از بیمارستان کسی نیاد دنبالش رفته بود خودشو قایم کرده بود 😭و میگفت پیام نزار منو ببرن بزار تو خونه بمیرم
روزهای خیلی بدی بود هر روز مرگم رو به چشم میدیم ، خلاصه مامان بابا و پیام بیمار شدن و تو خونه موندن اما هیچ کس نزدیکشون نیمشد
💔💔
حوزه فراخوان زد نیاز به غساله دارن تو شهر
جنازه ها موندن روی دست خانواده ها وکسی نیست اموات رو غسل بده...
ادامه دارد..
شب جمعه شب زیارتی ابا عبدالله🥺
بیاد تمام عزیزانی که در حادثه ی متروپل آبادان آسمونی شدن الفاتحه مع الصوات 🥺🌹
یک بار این فیلم گذاشتم پاک شد💔
بخاطر اینکه پ.یجم محدود نشه ،ن.شر .ل.ایک .ک.امنت بزارید...
والا اینجا هم میپره🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیشد که غساله شدم
قسمت سوم
زندگی از غسالخونه تا برزخ
چیشد که غساله شدم قسمت سوم
چی شد که تصمیم گرفتم غساله بشم!!
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
مامانم از ترس اینکه از بیمارستان کسی نیاد دنبالش رفته بود خودشو قایم کرده بود 😭و میگفت پیام نزار منو ببرن بزار تو خونه بمیرم
روزهای خیلی بدی بود هر روز مرگم رو به چشم میدیم ، خلاصه مامان بابا و پیام بیمار شدن و تو خونه موندن اما هیچ کس نزدیکشون نیمشد
💔💔
حوزه فراخوان زد نیاز به غساله دارن تو شهر
جنازه ها موندن روی دست خانواده ها وکسی نیست اموات رو غسل بده...
زنگ زدم رفیقم گفتم حاضری بریم غسالخونه اموات کرونایی رو بشوریم،گفتنش به همین راحتی نبود تمام جونم پر از ترسو اضطراب و هیجان بود
گفت باشه بریم،گفتم مطمنی!!!
شاید تو این راه برگشتی نباشه
شاید دیگه نشه بچه هامون رو ببینیم...
منم نذر کردم خدمت کنم تو غسالخونه وجنازه های رو بشورم که هیچ کس جرات نزدیک شدن بهشون رو نداشت😞
اما فقط مادرم رو برام سالم نگه داره....
الحمدلله رب العالمین مادر و خانوادم حالشون خوب شد و من این موضوع رو مطرح کردم بین خواهرام هر کدوم به نحوی مخالفت میکردن میگفتن اگه مامانی بفهمه دق میکنه🥺
بخاطر حسین زهرا این کارو نکن
دم به دقیقا زنگ میزدن به همسرم به مادر شوهرم
که اونا مخالفت کنن بام و اجازه ندن که من برم غسالخونه☺️
اما من و همسرم اتمام حجت کرده بودیم
فقط یه کلام گفتم به همسرم ...
من باید برم الان وقتشه ،الان باید به درد بخورم
اگه الان به درد نخورم کی دیگه میخام به درد بخورم الان هم میدون جنگه🥺
ببین هیچ سربازی نیست که بره خط مقدم
غسالخونه ها پر از مادر و خواهرانی هستن که هیچ کس وکار ندارن.....
به الله اگه زمان جنگ بود من زمین نمی نشستم
مانع من نشید ،روحیه ی من ج.هادیه
غیرتم اجازه نمیده بمونم تو خونه و ببینم بقیه خواهرانم راهی شدن و از جون و جوونیشون مایه دارن میگذارن اما من بشینم تو خونه😭
شوهرم گفت حسین چی!
چند ماه بیشتر نداره زهرا....
گفتم اول خدا
دوم حضرت زهرا س
سوم زنده باشه پدرش
تیکه جیگرم رو حسینم رو دست تو میسپارم
اما اجازه نده حرف های خانواده ها روی تو اثر بزاره
بزار برم و بعد ها حسرت تو دلم نمونه
شماره های مختلفی بم زنگ میزد روحمم خبر نداشت که کی هستن باهم حرف میزدن ...
بعد میگفتن بخاطر خواهرات دست از این کار بکش... ینی خانوادم افرادی رو واسطه میکردن تا من رو پشیمون کنن.....
خبر به گوش دایه رسید
زنگ زد گریه میکرد زهرااااا
شیری که بهت دادم رو حرام میکنم اگه پا بزاری تو غسالخونه من دیگه تحمل داغ تورو ندارم،باکلی حرف واصرار دایه رو راضی کردم☺️ این شد شدم غساله...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین تجربه دیدن جنازه👇
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
زندگی از غسالخونه تا برزخ
اولین تجربه دیدن جنازه👇 منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون
اولین تجربه ی دیدن جنازه🥺
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
روزهای سخت و طاقت فرسایی بود
با خوندن فراخوان ثبت نام برای غسالخونه ترسو
هیجان کل وجودم گرفته بود در این حد بودم از سایه ی خودمم میترسیدم اما یه نیروی درونی منو وادار به این کار میکرد برو و یاعلی بگو ازش برمیایی!!!
اما من ،منی که روحیه ی حساسی داشتم چطور میتونستم رو به رو بشم با جنازه ها!
اونم جنازه هایی که همشون با اون بیماری کرونا از دنیا رفته بودن( اون روزا اطلاعات تمون پایین بود و هیچی از اون بیماری نمیدونستیم جز اینکه اگه هرکس این بیماری رو بگیره مساوی با م.رگه)
دید ما این بود...
تصمیم نهایی رو گرفتم پیام دادم به استادم
استاد اسم منم بنویس🖐️ استادم گفت پس حسینت چی ؟ بچه داری ،گفتم زمان ج.نگ هم خیلی ها بچه داشتن ولی رفت برای رضایت خدا...
تو دلم غوغا شد،اشوب شد،ترس شد
شب بود حسین چند ماهمو از خود جدا کردم
سجادمو پهن کردم زیارت عاشورا خوندم،قران گرفتم تو دستام ،دور خونه تاب میخوردم ،خدایا چی کنم؟! نکنه تصمیم اشتباهی گرفتم؟ عرق از فرق سرم چکه میکرد ،دلم نمیخواست صبح بشه ،
اما صبح شد😭قلبم تند تند میزد ،دلم میخواست جابمونم از بچه ها ،دلم میخواست منو یادشون بره،دلم میخواست کسی نیاد دنبالم...
اما آماده شدم و روی مبل نشستم چشام به گوشی بود، حاج اقا بود ،فامیل منو درست تلفظ نمیکرد ،سلام خانم قلندر همراه بچه ها پشت در خونه هستیم بیاید پایین که بریم سمت غسالخونه😭اخ که قلبم داشت می ایستاد ای خدا چ غلطی کردم من ....
سه بار تا درب حیاط رفتم، سه بار برگشتم به خونه، یه بار با دمپایی رفتم،یه بار گوشی رو جا گذاشتم،یه بار کیفم رو..
رفتم تو ماشین بچه ها همه با روی خوش سلام کردن اما رنگ روی من پریده بود😞
خوش اومدی خانم قلندر...
من قلندریم حاج اقا نه قلندر
امواتی که آماده شدن برای رفتن به خانه قبر😭
خدایا روزی که مارا آماده خانه قبر میکنند توشه آخرتمون پربار باشه آن شالله
بار گناه مون سبک سبک باشه
طوری بریم که گویا از جهنم دنیا به بهشت قبر و آخرت وارد میشیم
روز اول مرگ روز اول راحتی باشه
روز اول مرگ روز اول عذاب نباشه خدایا 😭😭😭
روز اول مرگ روز شروع عذابها نباشه خدایا 😭😭
روز اول مرگ روز باریدن آتش جهنم نباشه خدایا😭😭
دست مارو بگیر خدا
ما ناتوانیم
ما درمانده آییم.
ما اسیر دنیاییم
ما اسیر هوی و هوسیم
ما اسیر گناهیم
ما اسیر روزمرگی م
کمکمون کن در این لحظه که غسل داده شدیم لباس و خلعت آخرت تن کردیم حاضر باشیم برای ورود به بهشت
.الهی امیننننننن🙏🙏🙏🙏
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5