زندگی از غسالخونه تا برزخ
💠 زندگی پس از زندگی قسمت بیستم؛ حضور تجربهگر: آقای میثم عباسیان کانال پرطرفدار زندگی پس از ز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت بیستم؛حضور
#شفاعت
روح پدرم گفت اروم باش تو مردی
گفتم نه نمیخوام بمیرم میخوام برم پیش مادرم
پدرم گفت آقا دارن میان
گفتم اقا کیه؟
پدرم گفت آقا امام رضا (ع)😭
نگاه کردم دیدم آقایی با .....😭
تجربه گر:آقای میثم عباسیان
کانال پرطرفدار زندگی پس از زندگی
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
#یاعلی
#خاطره زیبای یکی از دوستان #عرفانی از مشاهدهٔ عذاب #جهنم و جایگاه عظیم #نمازشب
🦋یکی از دوستان ما از شاگردان مکتبی و ارادتمندان #آیت_الله_قاضی رحمةاللهعلیه، خاطرهای را بیان نمودند که در نوع خود بینظیر و دارای مفاهیم عالی معنایی است.
شرح مطلب از زبان ایشان:
شب هنگام به حسب روال عادی، مشغول اقامهٔ #نماز_شب بودم. کیفیت اجرا و زیبایی حالات معنوی زایدالوصف و در اوج ممکن، و نور #امام_زمان و عنایات ایشان بسیار زیبا شامل حال بود. پس از اتمام نماز، شاید حوالی سه شب بود که مبادرت به انجام #ذکر_یونسیه در #سجده نمودم. برحسب دستور استاد، عددی بالا از ذکر را انجام میدادم. شاید ده دقیقه گذشته بود که حین ذکر، #خلسه یا چرت سنگینی بر بدنم مستولی شده بود.
نمیدانم چه شد! نمیدانم کجا بودم! بکلی از خود جدا و رها بودم. در همان حال سجدهٔ #یونسیه حالت سنگینی از #مکاشفه معنایی برزخی رخ داد. خودم را در منظرهٔ کوهستانی بسیار دلربایی دیدم که به سمت آبشار زیبایی در دامنهٔ کوه رهسپار بودم. در طنین زیبای کوهستانی، احساس میکردم صدای همهمهٔ بسیار زیادی میشنوم، اما چیزی نبود! هرچه پیش میرفتم صدا آشکارتر میشد. پس از لحظاتی در مسیر زیبا، به ناحیهای رسیدم که انگار تاریک بود، صدای همهمه بطرز حیرتآوری، بسیار زیادتر شد تا در کمال تعجب و وحشت دیدم، که سمت چپ مسیر، یک درهٔ بزرگ واقعست که صدهاهزار نفر آدم بطرز بسیار ناخوشایندی در آنند. دادوهوار، آهوناله، زشتی محض، قیافههای سیاهوسفید بشدت پلید، بوی تعفن و زشتی... اینان وحشیانه از سروکول هم بالا میرفتند که خود را به من برسانند. موج سنگین جمعیت از دیوارهٔ دره بالا میآمدند اما یکباره جمعیت عظیم بر هم ریخته و میافتادند. میشنیدم که بشدت به همدیگر فوش و ناسزا میدادند. گریه میکردند. با چنگ و دندان و ناخن بر هم هجوم میبردند. سروصدا بشدتی عجیب بالا بود. صدهاهزار انسان، تا ناگهان بر فراز دره در جایی بلند، شخص باهیبت و بزرگی را دیدم که همه از او میترسیدند و با دیدنش سکوت کردند. این شخص باابهت که از ازدحام وحشیانهٔ جمعیت معترض بود، فریاد برآورد: گم شید ای حرامیان بیوجود! ساکت باشید ای حرامیان بیوجود! باز یک نمازشبخوان از اینجا گذر کرد!!! باز یک نمازشبخوان دیدید!!! ساکت بمانید ای حرامیان بیوجود!!!
از شدت تلخی دیدنِ تمنای این اشخاص و حال آنان، از چرت پریدم، دیدم هنوز زبانم در سجدهٔ یونسیه در حال چرخش است، و متوجه شدم که خداوند صحنهای را نشانم داده است که حقانیت #قرآن، و عظمت مقام اقامهکنندگان نمازشب در #شفاعت آن مدل انسانهاست
نقد بازیگران و واکنش سلبریتی ها به شهادت شهید الداغی👇
http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340
زندگی از غسالخونه تا برزخ
یادآور مرگ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
غسالخانه ی زنان💅
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند
کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇
@neiynava313
لباس تر تمیز تنم کردم ،خودمو تو آینه نگاه کردم روسریمو مرتب کردم، چادر مو از روی سیم حیاط اوردم و سرم کردم انگشتر دستم رو نگاه کردم،کیفمو چک کردم که ببینم پول کرایه دارم یانه,خدا رو شکر به اندازه ی بود که منو تا دم غسالخونه ببره و برگردونه...
زنگ زدم رفیقم گفتم تو برو تا منم خودمو برسونم، از درب حیاط که زدم بیرون شروع کردم به سوره ی توحید خوندن ایه الکرسی خوندن برای ارامش دلم،قدم که برمیداشتم روی زمین هم سبک بودم هم سنگین.....
سبک از اینکه تو مسیریم که هر روز منو یاد خدا و اعمالم میندازه
سنگین که قراره برم حمام اخرت جوانی رو انجام بدم😔
اما چاره چیه!!! مسیری هست که جلوی پای همه ی ما هست،هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه مانع و جلو دارش باشه
فقط این اعمال خوب ماست که میتونه کمک ما کنه به راحتی از این دنیا دل بکنم و بریم اون دنیا تا زندگی اصلی مون رو شروع کنیم.
۲۰ دقیقه ای زمان برد تا رسیدم غسالخونه، درب باز کردم دیدم رفیقم اون بالای حوض وایساده دستکش هاشو پوشیده ومیخندید میگفت : زهرااااا مرده زنده شد پس کی میخاستی بیایی!!! بهش نگاه کردم گفتم چقدر غساله شدن برازندته سعی کن تا اخرش غساله بمونی ،خندید گفت آی اگه بابام بفهمه دیگه رام نمیده خونه....
وسایلم رو گذاشتم گوشه ی از غسالخونه و رفتم تو رختکن بووووو ،همون بوی مرطوب ،بوی نم،بوی کافور می اومد، بوی ترس از رفتن وتنها شدن می اومد😔
چکمه ها سایز پام نبودن ،اما به زور پام کردم ،کج و معوج راه میرفتم ،رفتم نشستم روی حوض بزرگ کنار دوستم ،گفتم پس کو عروسم؟!
حین حرف زدن یه اقای در زد رفتم پشت در💔 خواهرم رو میخان بیارن اینجا غسل بدن، حوض تمیزه؟! گفتم بله نگران نباشید،جنازه رو اوردن همه دور جنازه جمع شده بودن و جیغ میزدن🥺
منم زیر لب صلوات میفرستادم تا عروسم با صدای جیغ ها اذیت نشه💔
زیپ کاور رو باز کردن، یهو دستش از کاور زد بیرون خورد به حوض، برگشتم نگاه کردم وای کاش نمیدیدم🥺😭
ناخن های کاشت شده💔
غم تو دلم موج زد و افکارم .....
نماز! روزه! غسل! پاکی! نجاست!
بوی عجیبی به بینیم خورد ،بوووووو
نگاه کردم به رفیقم ابرو انداخت بالا که نمیدونست بم چی بگه😰
میدونم فقط دستم گرفتم جلو دهنم
بدو بدو زدم بیرون
(کاشت ناخن زمانی که برای درمان باشه
اونم شرایط خاص باشه و مرجع اجازه بده میشه گذشت،مثلا کسی ناخن نداره، بجاش کاشت میکنه اما برای زینت نمیشه گذاشت)
#زندگی_پس_از_زندگی #زندگی_پس_از_مرگ #شفاعت #امامرضا_علیه_السلام #امام_حسین #غسالخانه#خدا#خوشبختی#صلوات#حاجت
کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ
http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5