eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
18.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
09 Mostanade Soti Shonood .mp3
16.73M
🔉 📣 جلسه نهم ادامه واقعه پنجم... *شیطان چگونه حواس آن مرد را پرت کرد؟ * تا به چیزی توجه می کردم، به آن اشراف داشتم * علت پرخاش خانم به شوهرش را متوجه شدم * شیطان پرخاشگری را به او القا می کرد. * عصبانیت، زمینه فعالیت شیطان *نجاست، مورد علاقه شیطان * خانه ای که سگ در آن تردد دارد ،جایگاه شیطان است. * دادی که سر دخترم زدم وحرفی که شیطان به من زد. * تاثیر نیت مورد رضایت خداوند در زندگی * تنها راه به دست آوردن اخلاص * شیطان از ناحیه تعلقات، انسان را می زند * لحظه قهقه شیطان * لباسی که حصن است. * چه می شود که انسان با وجود حالات معنوی، سقوط می کند. * گناهی که هستی انسان را برباد می دهد * تبعات گناه مسئولین * عاقبت خیانت به حکومت اسلامی * وای به حال کسانی که به اسم اسلام، خیانت کردند. * اولین شرط برای شروع هر کار * طهارت، عامل اتصال به خدا * شیطان، مجهز به تمام علوم وشگردها * راه ورود شیطان برای هر فرد *امتحان، از نقاط لغزش * بلاهایی که در دفع آن خدا به دادم رسید ⏰ مدت زمان:۳۹:۲۳ 📆1401/03/13 ❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. 🌐 https://aminikhaah.ir/?p=6561 🔔@Aminikhaah_Media
منو عملم تنهاییم در قیامت فقط عملم می‌تونه به من کمک کنه کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
10 Mostanade Soti Shonood (1).mp3
17.28M
🔉 📣 جلسه دهم * واقعه ششم * ماجرای فرشید و بلایی که سرش آمد * حقیقتی که در دنیا دیدم * شیطانکی که با همسر فرشید صحبت می کرد * گناهانی که به پای سمیرا نوشته می شد. * به هر کس نگاه می کردم تا برزخ او را می فهمیدم. * بی حجابی حق الناس است. * با این روایت تنم لرزید. * مدلی از تجربیات نزدیک به مرگ * آهی که باعث می شود، مسلمان نمیری * حق الناس عنوان قصدیه ندارد * اعمالی که فکر می کنیم برای رضای خداست. * هر عملی که از انسان سر می زند، باید پیوست الهی داشته باشد. * برای هر کاری،باید حجت داشته باشیم. * افرادی که سروکار با مردم دارند،گوش کنند. * کار سخت قضاوت * ریز به ریز حساب کتاب را دیدم * عاقبت مال حرام * رزق انسان، ثابت است. * حمله به آرزوها، کار شیطان * شک آری، تمسخر نه * تعبیر قرآنی تمسخر * عامل باز دارنده از گناه * معنای عام رسول ⏰ مدت زمان: ۴۱:۴۷ 📆1401/03/14 ❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنود از طریق لینک زیر اقدام نمایید. https://aminikhaah.ir/?p=6561 🔔 @Aminikhaah_Media
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ نفوذ مخفی داعش ۲ ➰ ابتدای جلسه آموزش قرآن بود، اما بعد از آن،
🥀ـ﷽ـ🥀 ۴ مننژیت ▫️ در اورژانس یادم هست که یک دکتر بالای سرم آمد و مرا تکان داد و گفت: الان دقیقا چه مشکلی داری؟ نمیدانم چه کسی به زبانم انداخت که گفتم: فکر کنم مننژیت دارم. دکتر سکوت کرد. ▫️ شرایط مرا که بررسی کرد، حدس زد درست گفته باشم. بلافاصله مقدمات لازم را فراهم کرد. یک ماسک به صورتم زد و مرا به یک اتاق کوچک ایزوله انتقال دادند و مشغول گرفتن آزمایش ها شدند. به شدت سردرد داشتم. چشمانم هیچ جا را نمی دید. هیچ دستگاهی به من وصل نبود. ▫️ همسرم که تازه شیمی درمانی کرده بود داشت کارهای بستری شدن مرا انجام میداد. اورژانس شلوغ بود و به غیر از من، چند مریض دیگر در بخش بودند. صدا و نور خیلی مرا اذیت می کرد. من به یک اتاق مخصوص یک تخته منتقل شدم. از شدت سردرد سرم را به تخت فشار میدادم و ذکر می گفتم. صدای دکتر که به همسرم در مورد وضعیت وخیم من توضیح میداد را شنیدم. ▫️ می گفت: چرا این قدر دیر مریض رو رساندید!؟ اما وقتی شرایط همسر مرا دید دیگر حرفی نزد. من این قدر درد داشتم که به مرگم راضی بودم. صدای قلبم هرلحظه شدیدتر میشد. دیگه صدای بیمارستان رو نمی شنیدم. فقط صدای تپش قلبم بود. تا اینکه یکباره تنفس من قطع شد! برای کمتر از چند ثانیه صدای قلبم نیز قطع شد! ▫️ سالها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زیر آب گیر کردم و نزدیک بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه می‌کردم، خورشید را مانند یک گوی نورانی بر سطح آب میدیدم که هر لحظه آرزو داشتم به آن نزدیک شوم. آنجا مسیر نور خورشید را شبیه یک دالان نورانی به سمت بالا میدیدم. ▫️ حالا پس از سالها که از آن روز می گذشت، یک بار دیگر همان اتفاق افتاد! تمام دنیا سیاه شد. فقط بالای سرم را می دیدم که یک نقطه بسیار روشن می درخشید. ▫️ در همان اتاق کوچک بیمارستان، احساس کردم سی متر زیر آب دریا قرار دارم و می خواهم خودم را به سطح آب برسانم. خورشید را همانند قبل، مثل یک گوی یا دالان نورانی بر روی آب میدیدم و می خواستم به سویش بروم. با تلاش می خواستم به سطح آب برسم که صداهای مبهمی به گوشم خورد. ▫️ صدای مادربزرگ مرحوم خودم را کامل شناختم که از شخص نامعلومی می پرسید: هنوز وقتش نشده که فلانی بیاد؟ دیگری می گفت: الان می یاد پیش ما و... بعد صدای همهمه ای آمد که گویی تعداد زیادی در آن سوی نور منتظر من هستند! من صدای گفتگوی اموات فامیل را شنیدم. پدر بزرگ، مادر بزرگ و... ▫️ دکتر منتظر جواب آزمایش ها بود و هنوز هیچ دستگاهی برای بررسی وضعیت، به من وصل نشده بود. من دردی را حس نمی کردم. صدای تپش قلبم را هم نمی شنیدم و انگار راحت شده بودم. در همین حین که تلاش می کردم به سطح آب بیایم، احساس کردم سینه ام سنگین شد! چنان سنگین که گویی یک بار سنگین را روی آن قرار داده اند؟ 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
سلام درباره ی حسم نسبت به سنگ غسالخانه نمی دونم چرا ولی یه حس عاشقانه دارم 🌹 به خدا میگم حالا که بقیه رو مجاب کردی منو خوشگل آماده کنن برای دنیای بعد مرگ خودت هم منو خوشگل از دنیا ببر یعنی ببخش و ببر🌹 خدایا تو عاشق ترینی🌹منو ببخش🌹 بقول محمود کریمی مداح خوبمون خدایا ببخش❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت آقای موزون مجری برنامه از زندگی تا زندگی کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجا مکان آخری هست که در آنجا باید تشریف ببریم 😔 کجای این مکان غرور و تکبر داره ؟ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه در حال گناه بمیری 😢 تا حالا بهش فکر کردی؟ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توضیحاتی درباره قبر توسط غسال محترم آقا محسن منبع پیج mohsensabzezade5 کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمرمون داره به آخرش میرسه کلی کار نکرده داریم😭 کلی حق الناس گردن داریم که ادا نشده😭 کلی گناه کردیم که توبه نکردیم😭 کلی نماز قضا داریم نخوندیم😭 کلی روزه قضا داریم نگرفتیم😭 کلی ثواب که توی بار آخرتمون نذاشتیم😭 اگه مرگ فردا برسه دستمون دیگه به هیچ جا بند نیست اون دنیا هر چییییی دااااد و فریاد کنیم دیگه مارو حتی ثانیه ای برنمیگردونن اینجا برای جبران 😭 خدایا کمک کن آماده مرگ باشیم کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به قبرستان بروید حتما جزو برنامه هر هفته باشه🙏 کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز وحشت برای هر کسی فوت می‌کنه بخونیم تا برای وحشت فردای قبر ما هم نماز بخونن کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت بانوی تجربه گر مرگِ موقت از سختی عالم ▪️دیدن صحنه شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام...😭 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
11 Mostanade Soti Shonood(1).mp3
17.1M
🔉 📣 جلسه یازدهم * واقعه هفتم * تبعات گناه در فضای مجازی * آثار وضعی وگسترده گناه، در فضای مجازی * یادگیری عمیق، در دوران کودکی * یه ساعت؛ از عاقبت سمیرا، به خودم لرزیدم * اثر گناه، بر قلب امام زمان علیه السلام * مال حرامی که تبدیل به خیانت می شود. * عاقبت چت های بسیار معمولی در آخرت * همه اعمال ذخیره می شود. * تاثیر گناه برروح وروان * چرا روضه برای امام زمان علیه السلام تمام نمی شود. * گناهان جبران ناپذیر * حق الناس فکری نداشته باش * چرا تصمیم گرفتم حضوری گفتگو کنم. * کلمه ای که گفته می شود و چوب دارد. * گناهانی که عادی شده در زندگی * چه می شود که به شبکه نور وصل نمی شویم * دائما به حق متصل باش * وقتی به خدا وصل نباشی، به شیطان وصلی. * شادی های کاذب * زندگی که در آن خمس نباشد * برای عقیده ات به اندازه خرید لباس وقت می گذاری؟ * واقعه ای که در کما دیدم * مرا برای کمک به دیگران می بردند * عاقبت کارمندی که کار اداری را عقب انداخت. * کارمندی که در وقت اداری فیلم ناجور می دید * حساب وکتاب عجیب وترسناک ⏰ مدت زمان:۴۱:۳۰ 📆1401/03/15 ❗️ برای دریافت مجموع جلسات مستند صوتی شنوداز طریق لینک زیر اقدام نمایید. https://aminikhaah.ir/?p=6561 🔔 @Aminikhaah_Media
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۴ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ مننژیت ▫️ در اورژانس یادم هست که یک دکتر بالای سرم آمد و مرا
🥀ـ﷽ـ🥀 ۵ ملک الموت ۱ 🗯 سینه ام سنگین بود. توجه من از آن نقطه نورانی به پایین پایم در همان اتاق کوچک جلب شد. یکباره دیدم پیرمردی بسیار نورانی و مهربان که نمی توانم زیبایی چهره و محبتش را وصف کنم، با فاصله کمی روی سینه ام نشسته! 🗯 با مهربانی به من لبخند زد و گفت: می خواهی با من بیایی؟ آمده ام جان تو را بگیرم، آماده هستی؟ من که وحشت تمام وجودم را گرفته بود، مات و مبهوت نگاهش کردم. مثل نگاه ملتمسانه یک دانش آموز در سر جلسه امتحان، وقتی امتحان تمام شده و او هیچ جوابی ننوشته نگاهش کردم. 🗯 به خودم قوت قلب دادم و گفتم: بد نیست همراهش بروم. من که در زندگی خیلی کارهای مهم و خوب کرده ام و آدم خیلی خوبی بودم. برای همین دستانم را به سمت حضرت عزرائیل بلند کردم تا مرا همراهش ببرد. خیلی خیالم از خودم راحت بود. به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم به بهشت خواهم رفت! 🗯 بدنی شبیه من روی تخت بیمارستان بود و خودم در مقابل پیرمرد! چه عشق و محبتی بین ما بود. اصلا با آنچه اهل دنیا از عشق تعریف می کنند تفاوت داشت. نمی خواستم چشم از آن پیرمرد نورانی بردارم. لبخند زیبایش، محاسن سفید و بلندش و پیراهن سفیدش که مانند نور میدرخشید را فراموش نمی کنم. او مانند پدری مهربان، که دلسوزانه به پسرش نگاه می کند، به من خیره بود. برای همین ماندم چه جوابی بدهم. راضی بودم که با او بروم. این پیر مهربان، به یقین خیر مرا می خواست. 🗯 درست در همان زمان و شاید در کمتر از یک لحظه، تمام زندگی ام، از لحظه تولد تا زمان ورود به این اتاق بیمارستان در مقابلم ظاهر شد. آن هم با تمام جزئیات! آنجا تکلمی صورت نمی گرفت. حرفی رد و بدل نمی شد، اما تمام سؤالات من به طور کامل جواب داده می شد. من نتیجه تمام کارهایم را در همان لحظه دیدم و مرور کردم! من آنچه از خوبی ها و بدی ها انجام داده بودم به طور کامل مشاهده کردم. من میدیدم کدام کارهایم کاملا برای رضای خدا بوده و کدام کارهایم نیت غیر خدایی داشته! 🗯 برای کارهایی که فقط برای رضای خدا انجام داده بودم، (که متأسفانه تعداد آنها خیلی کم بود) درجات و مقامات معنوی برایم ایجاد شده بود و می فهمیدم که تمام ملائک به من مباهات می کردند، اما برای کارهایی که نیت غير الهی داشتم، میدیدم که ضرر کردم. 🗯 در مشاهده اعمال، کسی مرا قضاوت نکرد. کسی مرا توبیخ ننمود، خودم بودم و وجدان خودم. حتی دیدم که بارها و بارها تا پای مرگ رفته بودم و این خداوند بود که مرا در آن لحظات نجات میداد. 🗯 بارها در مأموریت های مهم مرزی، مشکلات و سختی ها را به چشم دیده بودم و حالا با یقین متوجه می شدم که در تمام آن لحظات، عنایت خاص خداوند مانع مرگم شده بود. حتی مشاهده کردم که در بسیاری از مأموریت ها، اگر عنایت خداوند نبود هیچ گونه موفقیتی به دست نمی آوردیم. دست قدرت خدا در تمام هستی، همواره با ما بود. 🗯 من یقین کردم که در تمام امور، حتی مسائل مربوط به امنیت کشور، دست عنایت خداوند و اهل بیت (علیهم السلام) همواره پشتیبان ما بوده و هست. 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۵ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ ملک الموت ۱ 🗯 سینه ام سنگین بود. توجه من از آن نقطه نورانی ب
🥀ـ﷽ـ🥀 ۶ ملک الموت ۲ 🗯 محاسبه آغاز شد. گاهی به برخی اعمالم فکر می کردم که به نظر من خیلی خوب بوده، اما می دیدم که به علت نیت غير خدایی که داشتم پوچ شده و اصلا در محاسبات الهی به حساب نیامده بود! 🗯 می خواستم بگویم که این شغل را که با هزاران خطر و گرفتاری همراه است برای خدا انتخاب کردم، اما نشانم دادند که من به دنبال یک شغل ثابت و آبرومند بودم و سر از اینجا درآوردم. یعنی خیلی نیت الهی در آن نمایان نبود. 🗯 حتی اشاره کردم که من در فلان مأموریت خیلی سختی کشیدم تا آبروی اسلام و ایران حفظ شود، اما به من نشان دادند که خیلی اصرار داشتی به نام خودت این مأموریت گزارش شود و به خاطر آن مأموریت، حسابی تشویق شدی و مزدت را گرفتی! 🗯 نمیدانم چه مثالی بزنم که بهتر شرایط مرا در آن لحظات درک کنید. یک کار ساده و کوچک، اما با نیت الهی و جهت رضای خدا، به قدری برایم ارزش داشت که صدها کار سخت و طاقت فرسا، اما با نیت غير الهی، آن تأثیر را نداشت! 🗯 با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم! چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیّت که من این کار را انجام دادم، تمام آنها را پوچ کرده بود. خیلی احساس بدبختی و ضرر می کردم. مثل آدمی که به امید یک تجارت پر سود، تمام سرمایه اش را داده و طلا گرفته و بعد از کلی سختی، متوجه می شود که تمام طلاهایی که جمع کرده بدلی بوده! در بازاری که خریدار، یک گرم طلای خالص را به قیمت بسیار خوبی می خرد من حسرت عجیبی وجودم را فرا گرفت. 🗯 در آن لحظات و در حضور ملک الموت، فقط آرزو داشتم که برگردم، بلکه بتوانم کارهایم را فقط با نیت الهی به جا آورم. هرچه که می خواستم در مورد کارهایم توضیح بدهم، توجیه می شدم که کارم با نیت الهی و برای رضای خدا نبوده. 🗯 در بررسی اعمال، حسرت می خوردم برای کارهایی که به خاطر اسم و رسم و ریا و پول و منفعت مالی انجام دادم. در واقع می دیدم که خیلی از کارهایم در میزان و حسابرسی وزنی ندارد! وزن اعمالم فقط به میزان اخلاص در کارها بستگی داشت و ربطی به کمیت آنها نداشت. در بعضی مأموریت ها که مسئولین من، بارها از کارم تعریف کرده بودند، اصلا چیزی از معنویات و پاداش الهی به حسابم نیامده بود! من فقط حسرت می خوردم که چقدر برای هیچ و پوچ دویده ام. حتی گاهی کارهایم، به جای بار مثبت، بار منفی داشت و علت آن عدم اخلاص و ریا در کارهایم بود. 🖌 ادامه دارد... منتظر باشید 📺 ندای مُنْتَظَر @montazar_59
ostadaali.ir خانواده حسینی - ostadaali.ir.mp3
4.75M
👤 استاد ⭕️فرزندانمون رو به مراسم اهل بیت ببریم. 🔖 بچه‌ها به خاطر فطرت پاک‌شون، رحمت جاری در مجالس اهل بیت رو دریافت می‌کنند. http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5