بعد ازشروع عملیات والفجر8 ماموریت داشت تا فاو را از وجود سربازهای بعثی پاک سازی کند. به همراه نیروهای گردان بعد از چهل وهشت ساعت درگیری، توانست یک تیپ از نیروهای عراق راازبین ببرد وفرمانده آن ها را به اسارت درآورد.
شهامتش در این عملیات باعث شد بچه ها نام "ناجی فاو" را روی اوبگذارند. بعد ازفتح فاو دشمن به پاتک هایی دست زد اما موفقیتی به دست نیاورد. یکی ازاین پاتک ها در 28 اسفند 64، درحوالی کارخانه نمک انجام شد. توانست با یک گردان درمقابل 3تیپ دشمن مقاومت کند. درگیری به حدی شدید بود که دریک روز چند بار سنگرها میان نیروهای خودی ودشمن دست به دست شد. عراق یک تیپ را وارد عمل کرد.
آن روز آن قدر آرپی جی شلیک کرده بود که ازداخل گوش هایش خون می آمد. آتش دشمن به قدری شدید بود که مرتضی قربانی فکر می کرد او شهید یا اسیر شده است. بعدازتصرف فاو دردهم تیرماه 1365 درکربلای1 شرکت کرد ودرتسخیر قلاویزان وارتفاعات مشرف به مهران نقش مهمی داشت.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
توی جمع نیروهای لشکر25 کربلا معروف بود اگرماموریتی به او محول شود تا پایان ماموریت پوتین رااز پایش بیرون نمی آورد. بعضی وقت ها درطول شبانه روز یکی دوساعت بیشترنمی خوابید.
نیروهای خودی تحت فشاربودند. ازطرف فرماندهی لشکر تصمیم گرفته شد در عملیات چند خاک ریز عراق تصرف شود تااز تحرک نیروهای آن ها کم شود.
وقتی ازسنگر فرماندهی لشکربیرون آمد، تصمیم گرفت برای شناسایی عازم منطقه شود. آن قدرخسته بود که بچه ها فکر می کردند توانایی سوارشدن ماشین را ندارد.
یکی ازبسیجی ها به طرفش آمد وگفت: شما خسته ای. بهتراست کمی استراحت کنی.
جواب داد: چطورنیروهایم را طرف دشمن ببرم درحالی که اطلاعی ازمنطقه ندارم. باید آن ها را از موقعیت دشمن مطلع کنم.
درطول این مدت فقط چند بار برای دیداربا خانواده ازمرخصی استفاده کرد. توی یکی ازآن مرخصی ها فرمانده لشکر، پیکان مدل بالایی را دراختیارش گذاشت تابه کارهایش برسد. یکی ازهم رزمانش اورا داخل شهر دید وبا تعجب سئوال کرد:
چطورشد پیکان زیر پایت است؟
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ کوتاه ودیدنی ازاقامه نمازامام خامنه ای دربین رزمندگان اسلام💖
🌹اللهم احفظ قائدا الامام خامنه ای
به برکت صلوات بر محمد وال محمد🌹
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
602.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭐️ صدای تیر و خمپاره در میدان جنگ را بشنوید؛ و آرامش #حاج_قاسم را هم، هنگام مناجات ببینید...
💫 فیلم منتشرنشده از لحظات اقامه نماز
❣مرد_میدان
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
کمی تامل کرد وگفت: این مردم هرچند وقت یک بار شهیدی را تشییع می کنند اما نمی دانند ما چه کاره ایم وچه می کنیم. می ترسم با دیدن این پیکان زیرپای من، مرتکب غیبت شوند.
بچه های تیپ به هفت تپه آمده بودند. پیش اورفتند تا تقاضای مرخصی کنند. پرسید: برای چه کاری می خواهید به مرخصی بروید؟
بچه ها با شنیدن این سئوال خودشان را کمی جمع وجور کردند ومنتظرماندند.
کمی مکث کرد ومثل همیشه نگاه صمیمی اش را روی صورت بچه ها انداخت وگفت: کاردنیا درست می شود، اما مهم ساختن خانه آخرت است.
این را گفت و زیربرگه ی مرخصی آن ها را امضا زد.
راننده ای که توی منطقه، ماموریتش تمام شده بود اصرار می کرد تسویه حساب کند وبرود. می گفت: در بابل مستاجرهستم وقرارداد اجاره ام تمام شده است.
وقتی کمبود راننده را دید، کلید خانه اش را به اوداد وگفت:
من الان خانواده ام دراهواز هستند وخانه ما توی بابلسر خالی است. شما فعلا ازآن استفاده کن تا بعدا ببینیم خدا چه می خواهد.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
من الان خانواده ام دراهواز هستند وخانه ما توی بابلسر خالی است. شما فعلا ازآن استفاده کن تا بعدا ببینیم خدا چه می خواهد.
بعد ازعملیات کربلای4 توی هفت تپه بچه ها دریک شب بارانی، خسته وکوفته داخل چادر مشغول استراحت بودند. ساعت یازده به چادر آن ها آمد وسفارش هایی کرد. سپس
به مقصد اهواز حرکت کرد تا پیش خانواده اش برود. ساعتی بعد بچه ها متوجه شدند برگشته است. تعجب کردند وپرسیدند: مگرشما به اهوازنرفته بودی؟
-چرا. اما دربین راه با خودم فکرکردم فرق من با سایربچه ها چیست؟ هرچه فکرکردم جوابی برای سئوالم پیدا نکردم وبرگشتم.
پدرش دوشادوش اودر منطقه حضورداشت. گاهی دوستانش می دیدند که پدر وپسر کنار همدیگر قدم زنان ازسنگر دور می شوند ومشغول صحبت هستند.
به عنوان فرمانده درصورت لزوم به پدرش دستور می داد وپدر با تمام وجودش ازاواطاعت می کرد. پیش ازکربلای4 به پدرش ماموریت داد درنقش مسئول نیروهای پیش رو درمنطقه عملیاتی مستقر شود وآن جا را ازلحاظ سنگرسازی آماده کند. پدر با استفاده ازتجربه شغلی، سنگری ازآهن ساخت.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
یک روز بعدازظهر به خاطر آتش دشمن، بیست نفر ازرزمنده ها داخل آن رفتند. همان موقع راکتی توسط هواپیماهای عراقی رها شد وبه نزدیکی سنگراصابت کرد.
براثرانفجار تمام دیوارهای سنگرفرو ریخت وگرد وخاک بلند شد. بعد ازچند دقیقه بچه ها راه خروج را پیدا کردند وهمه جان سالم به دربردند.
باآغازعملیات کربلای4 درسوم دی 1365 گردان های تحت امر او موفق به تصرف جزیره ام الرصاص شدند. بنا بر تدبیر فرماندهی کل سپاه، برای تخلیه مناطق عملیاتی کربلای4، ظرف سیزده روز نیروهای خود را جابه جا کرد.
درشب عملیات به سنگر مشت حجت الله رفت وانگشتر راازدست وچفیه راازدور گردن درآورد وبه پدرش داد وگفت:
وقتی شهید شدم، انگشتر را به پسرم وچفیه را به دخترم بدهید. به بچه هایم بگویید ازآن ها خوب مراقبت کنند.
وقتی امانتی را توی دستان پدر گذاشت درحضور او به نمازایستاد.
در کربلای5 نیروهای تیپ را درکنار دیگر یگان های لشکر25 درمحور کانال پرورش ماهی درشلمچه وارد عمل کرد. توانستند با پاک سازی کانال، فرمانده لشکر گارد ریاست جمهوری عراق وچند نفرازفرماندهان رده بالای بعثی را اسیر وتعداد زیادی ازادوات دشمن را منهدم کنند. بااستقرار نیروهای لشکر درپشت کانال، تیپ سوم به فرماندهی او موفق شد تا کانال خروجی عراق پیشروی کند.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
درگیری بین دوطرف شدت گرفت. ازطرف فرماندهی لشکر به اوماموریت داده شد برای شناسایی خط دشمن اقدام کند. یک جانباز خرمشهری را که ازدست وچشم مجروح شده بود وبا منطقه آشنایی داشت به عنوان راهنما انتخاب کرد.
یکی ازهمرزمانش گفت: این بنده خدا را همراه خودت نبر.
نگاهش را توی صورت دوستش پاشید وبا جدیت گفت: سرنوشت جنگ درشلمچه رقم می خورد. اگرهمه فدا شویم ارزشش را دارد.
دوستش وقتی جواب او را شنید سرش را پایین انداخت ودیگرچیزی نگفت.
درمنطقه عملیاتی باران شدیدی می بارید. عملیات سه ساعت به تاخیرافتاد. نیروهای بعثی در منطقه پتروشیمی بصره، متوجه حضور بچه ها شدند و آتش سنگینی روی آن ها ریختند.
بچه ها به ناچار به عقب برگشتند. حمید رضا به اتفاق دونفرازبچه های اطلاعات عملیات، سراغ فرمانده لشکر را گرفت. یکی ازبسیجی ها با اشاره دست، محل استقرار فرمانده را به آن ها نشان داد. درهمین لحظه چند خمپاره درکنارآن ها زمین خورد ومنفجرشد.
بچه ها مجبور شدند سرشان را داخل چاله های پراکنده ای که درآن حوالی بود فرو ببرند. بعد ازبلند شدن دیدند، آن ها بدون توجه به گلوله های دشمن وانفجار پی درپی خمپاره، جلو می روند و درحال دورشدن ازآن ها هستند.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
دشمن دراثرحرکت غافل گیرانه نیروهای ایرانی عقب نشینی کرد. قراربود لشکر دیگری درادامه عملیات وارد عمل شود و نیروهای لشکر25 به یکی ازروستاهای اطراف خرمشهر بروند.
ارکان گردان، هنوز درخط مانده بود. غروب همان روز از بلندگو اعلام شد که برادرها درمقرتیپ تجمع کنند.
با همان باد گیر زیتونی که همیشه به تن داشت، پشت تریبون رفت وبا صدایی آرام گفت:
برادران عزیز، بنابردلایلی که ازتوضیح آن معذورم، تا الان نتوانستیم نیروی کافی وارد صحنه کنیم. هرکس توانایی حضور مجدد رادرخود می بیند می تواند همراه من به خط برگردد.
با گفتن این جمله، نیروهای گردان، همگی ازجا بلند شدند وموافقت خودشان رااعلام کردند.
دورش حلقه زدند ویکی یکی او را درآغوش کشیدند. او درآن لحظات توی جمع بچه ها، خیلی اشک ریخت.
بعد ازچند شبانه روز درگیری درآن سوی دریاچه ماهی، به این طرف آب آمد. پدرش اورا درآغوش گرفت وروی صورت گرد وغبارگرفته ی پسرش را بوسید. دراین عملیات پسرخاله اش کریم پورکاظم شهید شده بود.
#امام_زمان
#زندگی_نامه_شهیدان
#شهیدحمیدرضا_نوبخت
🌷
╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan
╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯