eitaa logo
زندگی نامه شهیدان
830 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
178 فایل
بِســـمِ الله الرّحمــنِ الرّحیــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌هاکسانی‌اندکه خدا قلب‌هاشان را برای تقـوا امتحان کرده @fendreck @KhademAllah7 @Maghadam1234 @Sarbaaz_mahdi313 🌷حمایت شمادلگرمی ماست🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
مهمون امروزتون منم 😍☺️👇 🌷نـام من : سجـــــــــــاد 🌹نام خانوادگیم: زبرجدی ❣نـام پـدرم :محمد 🥀زمان تـولـدم:۱۳۷۰/۱۱/۱۹ 🌷مـحلی که بدنیا اومدم :تهرانه بزرگه 🌹سـنم :۲۵ سـال ❣دیـن و مـذهبم :اسلام شیعه وضـعیت تاهل :ازدواج نکردم هنوز☺️ مـلّیـتم :ایرانی🇮🇷 تحصیلاتم: کاردانی تربیت بدنی واسه خودم ورزشکاری بودما☺️ تاریخ شهادتم: 1395/7/7 ومحل شهادتم: حلب سوریه میدونید که من مدافع حرم بودم؟ ☺️گفتم بدونیــــــد مزارم هم دوست داشتید بیان : گلزار شهدای بهشت زهرا(س)قطعه50 ردیف117 شماره14 هستم وعده من شهید «سجاد زبرجدی» به زائران مزارم در قسمتی از وصیت‌نامه‌ ام آورده ام: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند حاضر هستم. پس زود بیایین ☺️🌺 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است جای برادران غیورم چه خالی است جای برادران غیوری که بعدشان این شهر در محاصره خشک سالی است بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند رد عبور صاعقه شان این حوالی است من حرف می زنم و دلم شعر می شود در واژه های من هیجان لالی است طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است آلوده است کوچه، خیابان به زندگی چیزی که هست و نیست حالی به حالی است بر من چه سخت می گذرد این غروب ها جای برادران غیورم چه خالی است. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
: آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت در حاشیه قرآن شخصی خود دستور عمل زیبایی را نوشته بودند که در ادامه می خوانید: هر کس در بین الطلوعین یعنی بین فجر کاذب و فجر صادق ( ۵ دقیقه قبل از اذان صبح تا ۵ دقیقه بعد از اذان) این ذکر را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده میشود ولو اگر تشرف به خدمت امام زمان (عج) باشد: صلوات (۱۴ بار) یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی (۴۰ بار) صلوات (۱۴ بار) 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان خواهر شهید سجاد زبرجدی 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
مادر شهيد همكلامي‌مان با مادر شهيد سجاد زبرجدي شرايط خاصي داشت. مادري كه سعي مي‌كرد با زبان بي‌زباني برايمان از دردانه شهيدش بگويد. صفيه كماني همه صحبت‌هايش را با بغض‌هاي ترك‌خورده‌اش درهم مي‌آميخت و اگر نمي‌توانست منظورش را بفهماند، نوشتاري به دستم مي‌داد تا به اين ترتيب بتواند روايتگر زندگي تا شهادت فرزند شهيدش باشد. صفيه كماني سخنانش را از دردانه‌اش اينگونه آغاز مي‌كند: سجاد در يك خانواده شهيدپرور رشد پيدا كرد. دايي‌هايش داود و مرتضي كماني هر دو از شهداي دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهي شود و ما هم مشوقش بوديم. از خصوصيات بارز پسرم مي‌توانم به محجوب بودن، داشتن ايمان قوي، حب رهبري، پاكدامني، شجاعت، صداقت، مهرباني، احترام به بزرگ‌تر‌ها، ساعي، ورزشكار و بسيار مسئوليت‌پذير اشاره كنم. سجاد اهل صله رحم بود و تمامي خصوصيات خوب يك انسان واقعي را دارا بود. پسرم با ايمان قوي و علاقه شديد قلبي به اسلام و ائمه اطهار، از ميهن و اسلام و كشورش دفاع مي‌كرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه اين خوب بودن‌ها و خالص بودن‌هايش، به خاطر علاقه‌اش به سرگذشت دايي‌هاي شهيدش داود و مرتضي كماني بود. او مسير شهادت را از دايي‌هايش آموخته بود. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
مادر شهيد مي‌خواهم در مورد تربيت فرزندانش بگويد. اينكه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچه‌ها را بزرگ كرده است. مي‌گويد: من با تمام سختي‌هاي پيش رو در زندگي كه عمده‌ترين آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسكن و نبود منبع درآمد و مشكل تكلم و شنوايي‌ام بود، سه فرزندم را با حب ائمه اطهار بزرگ كردم. سجاد در اولين اعزامش به سوريه بسيار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماري مي‌كرد تا اينكه در اواخر خرداد ماه سال 1395 براي اولين بار عازم سوريه شد. پسرم سفارش‌هايي براي خانواده‌ داشت كه پيروي از خط رهبري و اتحاد و همبستگي‌، خواندن زيارت عاشورا، نافله، زيارت جامعه كبيره، دعا براي ظهور حضرت حجت، نماز اول وقت، امر به معروف و نهي از منكر، حفظ حجاب و پاكدامني از جمله آنها بود. سجاد هر موقع كه مي‌توانست زنگ مي‌زد و از احوال خانواده باخبر مي‌شد. اعزام دوم سجادم در تاريخ 20/6/1395 بود و نهايتاً بعد از گذشت 18 روز، چهارشنبه 7/7/95 به درجه رفيع شهادت نائل آمد. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
از مادر مي‌پرسم به نظر شما چه لزومي براي حضور سجادها در جبهه مقاومت اسلامي وجود دارد، پاسخ مي‌دهد: به نظر من حضور رزمندگان مدافع حرم براي دفاع و پاسداري از اسلام و ميهن‌مان و همين طور حرم مطهر اهل بيت(ع) است. ادامه دادن راه شهدا و بيداري اسلامي و تلاش براي ظهور آقا امام زمان(عج) از كارهايي است كه مي‌توانيم با آن ياد شهدا را زنده نگه داريم. اقوام نزديك شهيد شب قبل از شهادت ايشان در خواب ديده‌اند كه پدربزرگ مرحوم شهيد و دو تن از دايي‌هاي شهيد در كنار هم بودند. پدربزرگ شهيد ناگهان مي‌گويد مي‌خواهم به سوريه بروم. به ايشان مي‌گويند در سوريه جنگ است، مي‌گويد من حتماً بايد به آنجا بروم. تعبير اين خواب چشم‌انتظاري پدر‌بزرگ براي به آغوش كشيدن فرزند غيور و رشيد خودش بود. سجادم رفت پيش برادران شهيدم. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
با توجه به شرايطي كه مادر شهيد داشت، بيشتر همكلامي‌مان با علي زبرجدي برادر شهيد صورت مي‌گيرد. علي در خصوص برادرش و خانواده‌اي كه در آن پرورش يافته مي‌گويد: برادرم سجاد متولد 1370 است. ما دو برادر و يك خواهر هستيم. مادرمان قدرت تكلم و شنوايي‌اش مشكل داشت و پدر كارگر ساده‌اي بود كه دو سال آخر عمرش خانه‌نشين شد و بعد هم به رحمت خدا رفت. همه تلاشش كسب رزق حلال براي اهل خانه بود. سجاد آخرين فرزند خانواده بود. دوران سربازي‌اش را در سپاه گذراند و بعد از اتمام دوران سربازي‌اش چند مورد كار برايش فراهم شد اما چون روحياتش با آنها سازگار نبود با راهنمايي و معرفي يكي از دوستانش به سپاه رفت. سجاد بسيار علاقه‌مند به برنامه‌هاي بسيج و مسجد بود. از همه كارهايش مي‌زد تا به مسجد و هيئت و پايگاه كميل مسجد حضرت ابوالفضل(ع) خاني‌آبادنو برسد. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
21.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی قرار؛ مستند شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
هميشه هستم! برادر شهيد زبرجدي در ادامه مي‌گويد: همان طور كه مادرم گفتند، اولين بار كه سجاد به سوريه رفت اواخر خرداد ماه سال 1395 بود. پنج، شش روز از ماه رمضان گذشته بود كه سجاد براي اولين بار به سوريه رفت. با توجه به شرايط مادر و تنهايي من و خواهرم حرفي از مكان مأموريت و راهي شدنش به عنوان مدافع حرم به ميان نياورد چراكه ما خيلي به او وابسته بوديم. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯
مرتبه اول به من گفت كه عازم كردستان است. بعد از بازگشت از مأموريت، به من گفت داداشي حقيقتش اين است كه من به سوريه رفته بودم. خيلي از دستش ناراحت شدم و گفتم تو چرا به من نگفتي؟ گفت به خاطر اينكه ناراحت و نگران نشوي نگفتم و بعد هم دليل ندارد كه فكر كنيد هر كسي مي‌رود سوريه شهيد مي‌شود. گفتم من مي‌دانم هر كسي به سوريه برود، حتماً نبايد شهيد شود، اما من ازدواج كردم و تو تنها كسي هستي كه تكيه‌گاه مادر و خواهرمان هستي و بايد مراقب آنها باشي. سجاد در جواب مي‌خنديد و مي‌گفت خيالت راحت من هميشه هستم. الان كه به اين جمله سجاد فكر مي‌كنم مي‌بينم بله هميشه هست. سجاد با شهادتش جاودانه شد. بعد از مأموريت اولش 25 روز به مرخصي آمد كه اواخر مرخصي به من گفت دارم براي مأموريتي به اصفهان مي‌روم و هشت ماهي آنجا هستم. با خودم گفتم اينطوري سجاد تا هشت ماه دور و بر ما ماندگار است و به سوريه نمي‌رود اما دو روز قبل از اينكه به اصفهان برود. مأموريت پيش مي‌آيد و سجاد مجدداً داوطلبانه راهي سوريه مي‌شود. 🌷 ╭═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╮ @zendgy_namy_shahidan ╰═━⊰🍃🕊🌷🍃⊱━═╯