#پارت36
چادر سفیدم را سرم کردم و اماده نگاه اخر را به خود در آیینه انداختم.
بیشتر استرس داشتم تا ذوق آن هم منی که اصلا اهل استرس و اظطراب نبودم!
صدای علی مرا به سمتش برگرداند:
_خب میبینم که داری از پیش من میری!
در چهارچوب در ایستاده بود و دست در جیب شلوار نگاهم میکرد.
_فعلا که هیچی معلوم نیست.
_عجبااا اصلا باورم نمیشه محمدحسین داره میاد خواستگاریت! چرا اصلا رو نکرد؟
_مگ قرار بود رو کنه؟
_اره بابا من از نگاه و رفتارای طرف میفهمم!
_شما کارشناس روابط عاشقانه هستید اقا؟
دوتا سرفه کرد. صدایش را تغییر داد و گفت:
_بعله! پس چی فکر کردی؟
میگم لیلی من میخواستم یکم غیرتی شم برم تحقیق و اینا دیگه چون محمد حسینه همه ارزوهام خاکستر شد اصلا!
خندیدم و گفتم:
_دیوونه!
_ولی خودمونیما! بچه ی بامرامیه خدا میدونه چند بار مشکل منو حل کرده. خیلی میخوامش! کاش بجای تو میومد خواستگاری من!
با صدای زنگ در با خنده گفتم:
_علی مسخره بازی درنیار!
_چشم. تو که بیرون نیا از اشپزخونه! سنگین باشا مثلا عروسی!
عاشق همین موقع ها بودم که حالم را میفهمید و سعی داشت مرا بخنداند!
از پشت پنجره نگاه کردم.
عباس اقا، خانم جون، خاله مریم، زینب، امیرحسین، و در اخر هم محمد حسین.
کت و شلوار مشکی شدیدا به او میامد.
با دیدنش در دلم چیزی به جنب و جوش افتاد! این پسر خود ارامش بود.
سلام بلند و رسایی تقدیم نگاه منتظرشان کردم و با سینی چایی به سمتشان رفتم.
همه ی نگاه ها به سمت من برگشت و سلام هایی که اصلا نمیشنیدم. چه حس بدی بود. شانس بیاورم هول نشوم و کسی را نسوزانم.
اول از همه به سمت خانم جون رفتم:
_قربون دستت مادر. مثل ماه شدی تو امشب!
لبخندی زدم و به سمت عباس اقا رفتم. نگاهش همچنان شرمنده بود در حالی که بارها از او خواهش کرده بودم آن روز را فراموش کند:
_دستت درد نکنه دخترم.
به سمت خاله مریم رفتم:
_واااای خدا. لیلی باورم نمیشه قراره عروس خودم بشی!
باز هم از خجالت لبخندی زدم و به سمت زینب رفتم:
_دختر نریزی چاییو!
چشم غره ای به او رفتم و بعد از امیر حسین هم بلاخره به محمدحسین رسیدم.
سرش را بلاخره بالا اورد. لحظه ای با او چشم در چشم شدم و انگار روح از تنم جدا شد.
بلاخره نشستم. سرم را پایین انداختم.
نمیدانم چه مرگم بود انقدر استرس داشتم گه حتی حرف هایشان را نمیشنیدم.
بعد دقایقی با نیشگونی که مامان از بازویم گرفت به خودم امدم. متعجب که نگاهش گردم ارام در گوشم گفت:
_معلومه کجایی؟
نگاهم را از او گرفتم و به عباس اقا که درحال حرف زدن بود دوختم:
_لازم به توضیح وضعیت کار و زندگی محمدحسین نیست. به هر حال ما همسایه ایمو دوست. از زیر و درشت زندگی هم خبر داریم. ما از خدامونه لیلی خانم که ماشالا خانم با وقار و با جربزه ایه عرسمون بشه. میمونه حرفای شما !
بابا که سخت در فکر بود بلاخره بیرون آمد و شروع به حرف زدن کرد:
_ما اقا محمدحسین رو خوب میشناسیم. ماشالا مردیه واس خودش از همون جوونی رو پای خودش وایساد و مطمئنم که از پس یه خانواده برمیاد. بچه ی مومنیه و مطمئنم که تو زندگیش همه توجهش به اون بالاسریه!
محمد حسین فورا گفت:
_شما لطف دارید.
_نه محمدحسین اینا فقط تعریف نیستن حقیقتن. بهترین خصوصیت تو که واس من درس بوده و هست مردونگیته! چیزی که این روزا سخت پیدا میشه.
اما با همه ی این ها تمام مشکل من شغل توعه!
با حرف بابا همه متعجب نگاهش کردند.
من شیفته ی شغلش شده بودم انوقت مشکل بابا شغل او بود!
_محمدحسین تو شغلت شغل پر خطریه! نه تنها خودت بلکه شریک زندگیتم تو خطر میفته!
لیلی، جون منه! نمیتونم ببینم جونم تو سختی زندگی کنه. نمیخوام لحظه به لحظه استرس اتفاقات بد رو داشته باشه!
حرف من فقط اینه. اما باز حرف حرف لیلیه! اگه بگه میتونه با همه ی اینا کنار بیاد من حرفی ندارم. مهم دل اونه که باید خوش باشه!
با هر چه عشق به بابا خیره شدم. واقعا که او بی نظیر ترین پدر دنیا بود. با تمام وجود دوستش داشتم.
صدای خانم جون مرا به خودم اورد:
_پس اگه اجازه بدید تصمیم اخر رو خودشون بگیرن.
مامان گفت:
_البته! بهتره برین تنها حرفاتونو بزنین!
ادامه دارد...
https___vesal.co_FTP_files_tracks_49_track_HPMC3poaJ1ioAv9BYZ7YNF4rL9aqG7_320.mp3
6.71M
استادِ پیڪارِ تن بھ تن💣
#دوشنبھهاۍ_امام_حسنۍ💚
#ڪربلایۍ_امیر_برومند🎙
#مداحۍ_تایم⏰
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
قربونِ ڪبوتراۍِ حرمت🕊
#دوشنبھهاۍ_امام_حسنۍ💚
#کربلایۍ_حسین_طاهرۍ🎧
#استورے📲
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
تو در این راھ چراغ💡
#حضرت_احمد_بن_موسۍ❤️
#حاج_محمود_ڪریمۍ🎧
#استورے📲
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
••🎀💌••
عالممحضــرخداست
درمحضــرخدامعصیتنڪنیم🚫
#اینجاگناهممنوعاست❗️
.
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
••🌼🌿••
#آیهگرافی🌱
«اللّٰهُیَریٰ» | علق۱۴
خــدامیبیــند😇♥️...
.
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
30_ahd_01.mp3
1.82M
-دعـاۍعھـد . .♥️!
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
7.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
໑🌿✨
قـ👣ـدم قـدم با یھ عـݪم
یھ شب میریم تو صحن
زیباے حسـن^^💚!
≼#دوشنبه_های_امام_حسنی✨≽
•
•
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معامله باخدا❤️💙
.
.
📱بہ ما بپیوندید...☺️
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی📹
تو اگه خودتو به چادر حضرت برسونی
مثل کسی است که در رکاب حضرت
کشته شده❤️🦋
#استاد_شجاعی
.
.
📱بہ ما بپیوندید...😉
"❄️🌨|@zhfyni⇢ࢪفیـق چـادرے