eitaa logo
•ظہـور نزدیڪ است🇯🇴
190 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
21 فایل
💕کانال نذر ظهور بقیه الله ✅اخبار و وقایع قبل و بعد ازظهور ✅وقایع آخر زمان ✅مطالب اخلاقی ✅شهدایی تمام مطالب به زبان فارسی وعربی هست شروع فعالیت کانال۱۱صبح تا۱۱شب کپی برداری باذکرلینک تماما آزاد😇❤️ جهت ارتباط با مدیر کانال @Rihon402
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امیدتو🌺💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه امروز بتونی یک تفاوت کوچک در زندگیت ایجاد کنی امروز تبدیل به یکی از متفاوت‌ترین روزهای عمرت میشه ✨یک ذره مهربون‌تر باشی ✨یک ذره آروم‌تر باشی ✨یا یک ذره بیشتر به خداوند اعتماد کنی ✨یا یک ذره بیشتر قدر خودت رو بدونی ✨یا یک ذره شکرگزارتر باشی امروز خیلی ساده و صمیمی به خـدا بگو: خدایا امروز بهم انرژی و عشق بده میخوام تا شب به چند تا از بنده‌هات کمک کنم و دل چند نفر رو تا شب شاد کنم بگو خدایا ممنونم که امروز هم لیاقت زندگی کردن را به من هدیه کردی کمکم کن تا حضور دلنشینت را احساس کنم
ارواح در عالم برزخ (قسمت ۳) ✅صدای ملک الموت را شنیدم که می‌گفت: این جماعت را چه شده؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است. 💠اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می‌گرفتید. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.نوبت به شما هم می رسد... ♨️جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو می‌کردم ای کاش در دنیا یک‌بار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود. اما ...افسوس و صد افسوس! ◼️پارچه‌ای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. 🔷در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو می‌چرخاند. به خاطر علاقه‌ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد می‌زدم: آهسته‌تر! مدارا کن! اما او بدون کوچک‌ترین توجهی به درخواست‌های مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 🔵آن روزها فکر می‌کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است. ✨با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة...الصلوة...نوعی آرامش به من دست داد.. 🍀چون نماز تمام شد،جنازه‌ام را روی دست‌هایشان بلند کردند و ترنم روح نواز شهادتین، بار دیگر دلم را آرام کرد. من نیز بالای جنازه‌ام قرار گرفتم و به واسطه علاقه‌ام به جسد، همراه او حرکت کردم. 💥تشییع کنندگان را می‌شناختم. باطن بسیاری از آن‌ها برایم آشکار شده بود . چند تن از آن‌ها را به صورت میمون می‌دیدم در حالیکه قبلاً فکر می‌کردم آدم‌های خوبی هستند. 🌼 از سوی دیگر، یکی از آشنایان را دیدم که عطر دل انگیز و روح نوازش، شامه‌ام را نوازش می‌داد. این در حالی بود که من او را به واسطه ظاهر ساده‌اش محترم نمی‌شمردم، شاید هم غیبت دیگران، او را از چشمم انداخته بود و یا .... 💠تابوت بر روی شانه دوستان و آشنایان در حرکت بود و من همچنان، با نگرانی از آینده، آنهارا همراهی می‌کردم. در حالیکه بسیاری از تشییع کنندگان، زبانشان به ترنم عاشقانه لااله الاالله و ... مشغول بود. ❌ دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند. به کنارشان آمدم و به حرف‌هایشان گوش سپردم. عجبا! سخن از معامله و چک و سود کلان و..می‌کنید؟ چقدر خوب بود در این لحظات اندکی به فکر آخرت خویش می‌بودید، به آن روزی که ‌دستتان از زمین و آسمان کوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هرچقدر مانند من مهلت بطلبید، اجازه برگشت نخواهید داشت ... @zhoornazdik
ارواح در عالم برزخ (قسمت۴) آنگاه رو کردم به اهل و عیالم و گفتم: «ای عزیزان من! دنیا شما را بازی ندهد، چنانکه مرا به بازی گرفت» 🌀مرا مجبور کردید به جمع آوری اموالی که لذتش برای شما و مسئولیتش با من است... ◾️چند نفر جنازه‌ام را از تابوت بیرون آورده و چنان با سر وارد بر گور کردند که از شدت ترس و اضطراب گمان کردم از آسمان به زمین افتاده‌ام... 🍀در این حال شخصی نزدیک جسدم آمد و مرا به اسم صدا زد؛ خود را نزدیک او رساندم و خوب به حرف‌هایش گوش دادم. او در حال خواندن تلقین بود. هر چه می‌گفت می‌شنیدم و بلافاصله، همراه با او تکرار می‌کردم؛ چقدر خوب آرام و زیبا تلفظ می‌کرد. 🍃 چیزی نگذشت که شروع به چیدن سنگ در اطراف لحد کردند، از اینکه جسدم را زندانی خاک می‌ساختند سخت ناراحت بودم. 🍂با خود اندیشیدم بهتر است به کناری بروم و با جسد داخل گور نشوم اما به واسطه شدت علاقه‌ای که داشتم، خود را کنار جنازه رساندم.در یک چشم بر هم زدن، خروارها خاک بر روی جسدم ریختند... ♻️جمعیت متفرق شدند و فقط تعداد انگشت شماری از نزدیکانم باقی ماندند؛ اماچندی نگذشت که همگان تنها رهایم کردند و رفتند -اصلاً باورم نمی‌شد چقدر نامهربان بودند.. 🔘پس از این همه ناله و فغان به خود آمدم و دیدم انچه برایم باقی مانده است: قبری است بس تاریک، وحشت‌زا، غم آور و هول انگیز، ترسی شفاف وجودم را فرا گرفت. 🔸با خود اندیشیدم: هر چه غم است در دل انسان خاکی، و هرچه اضطراب است در دنیا گویی در قلب من ریخته‌اند. غم و وحشتی که شاید اندکی از آن می‌توانست بدن انسان خاکی را منهدم کند... 🔵از ان همه فشار روحی گریه‌ام گرفت و ساعت‌ها اشک ریختم. به فکر اعمال خویش افتادم و آنگاه که پی به نقصان اعمال خود بردم، آرزو کردم: ای کاش من هم همراه جمعیت باز میگشتم اما افسوس که دیگر دیر بود... 💥در همین افکار غوطه‌ور بودم که به ناگاه، از سمت چپ قبر، صدایی برخاست که می‌گفت: بی جهت آرزوی بازگشت نکن، پرونده عمل تو بسته شده! ✨ از شنیدن صدا در آن تاریکی وحشت کردم، گویا کسی وارد قبر شده بود. با لرزشی که در صدایم بود پرسیدم: تو کیستی؟ پاسخ داد: من «رومان» یکی از فرشته‌های الهی هستم. 🍃گفتم: گمان می‌کنم، متوجه آنچه در ذهن من گذشت شدی؟ گفت: آری؟ گفتم: قسم یاد می‌کنم که اگر اجازه دهید به آن دیار برگردم، هرگز معصیت خدا نکنم و در طلب رضایت او بکوشم.... گفت: این را تو می‌گویی، اما بدان حقیقت غیر از آرزوی توست؛ از این پس تا قیام قیامت باید در برزخ بمانی.. ✏ .. @zhoornazdik
✨ ❤️امام صادق«ع»: کسي که مومني را ناراحت کند،😓 سپس دنیا را به او بدهد..🌎 کفاره گناهش نمي‌شود!⚖ و از این بابت اجري هم نصیبش نمي‌شود..😰 @zhoornazdik
⚡️ یکی از کارهای شیطان، بدل‌سازی است. « در جامعه و در ارواح اينچنين القاء مي‌کند که اين پيغمبر و اين انبياء چه دارند؟! اين اوصياء چه امتيازي دارند و مگر بقيه هيچ‌کاره هستند؟! و کم‌کم کنار آنها درست مي‌کند... [مثلاً] کنار اميرالمومنين(ع)، يک بدل‌سازي‌اي کرده و اينچنين القا مي‌کند که «بایهم اقتدیم اهتدیتم» (به هر کدام اقتدا کنید هدایت می‌شوید!)... اگر انبياء دست گذاشتند و دعوت به معنويت و توحيد کردند، در مقابل آن، درست مي‌شود! اگر انبیا دعوت به تفکر و تعقل و معرفت‌الله کردند، کنار دستگاه آنها دستگاه‌هاي عقلاني پيچيدهٔ بي‌سروسامان درست مي‌شود. انبياء آمدند تا براي مردم يک زندگي‌اي در همين دنيا بسازند، اما مي‌بينيد در مقابلش چه طبقات و دستگاه‌های و مثل و فلسفه‌هاي مادي و دانش‌هاي مادي درست مي‌شود... [این بدل‌سازی کار شیطان است]». 🌹🌹🌹🍃🍃🍃 @zhoornazdik
‍ ❓علت سختی انتظار چیست و چرا می‌گویند انتظار زیباست؟ در چیست؟ ✍️انتظار دو جنبه دارد: یکی رسیدن به هدف، و دیگری در راه بودن. این دو جهت انتظار برای همه چیز وجود دارد و تنها مربوط به امر فرج امام زمان «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» نیست. کسی که منتظر رسیدن به درجۀ پزشکی یا مهندسی است، سخت درس می‌خواند. خود درس خواندن (همان در راه بودن و مقدمات و زمینه را فراهم کردن) سخت است. باید شب‌ها بیدار ماند و درس خواند و روزها از تفریح و سرگرمی صرف‌نظر کرد و مطالعه نمود. همۀ این‌ها سخت است، اما چون برای رسیدن به درجات بالای علمی است، همین سختی برای انسان، زیبا و لذت‌بخش می‌شود. کسی که منتظر میهمان بسیار محترم و محبوبی است، در تهیۀ مقدمات به سختی می‌افتد. هنگام تمیزی منزل، عرق از سر و روی او می‌ریزد، اما از درون شاد است. همین زحمات برای او لذت‌بخش و زیباست. شهادت و جان دادن در راه محبوب، سخت، اما زیبا و لذت‌بخش است. پس لذت همیشه در آسایش و راحتی نیست، بلکه برعکس گاهی آسایش موجب آزار است. کسی که به جای مطالعه همیشه در حال خواب و استراحت است، هر‌چند راحتی بدنی دارد، به خاطر عاقبت بدی که در پایان سال تحصیلی در انتظار اوست، در عین راحتی، احساس رنج و بدی می‌کند؛ اما شاگرد فعال در عین کوشش فراوان، احساس شادی و لذت می‌کند. بنابراین سختی با زیبایی و لذت در تضاد نیست. انتظار امام زمان «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» و منتظر واقعی بودن، زمینۀ ظهور را فراهم کردن، ترک گناه و عمل به واجبات سخت است، اما با توجه به هدف والا و اجر و ثواب بسیار زیاد آن، کاری زیبا و لذت‌بخش به شمار می‌آید. @zhoornazdik
🤔دیدن یا نگاه کردن؟ 📱لبه ی جدولِ کنار خیابون نشسته بودم منتظر مهران بودم که باهم بریم بازار موبایل. 😑سرم پایین بود،غرق تو افکارم بودم و با گوشیم ور میرفتم که باصدای تق تق کفش و خنده های چند تا دختر که بهم نزدیک میشدن بقول معروف چرتم پاره شد 😅 😌عطر ادکلنهاشون که با هم ترکیب شده بود جلوتر از اونها به من رسید و حسابی شاخکامو بلند کرد😉 😳تا سرم رو بلند کردم که نگاهشون کنم، میخکوب شدم به بیلبوردی که درست روبروم اون سمت خیابون نصب شده بود و تا قبلش ندیده بودم...انگار مخاطبش من بودم... 😍زیر عکس شهیدی که بعداً اسمش و خوندم (شهید بابایی )، نوشته بود : 👀 «ما یه نگاه کردن داریم یه دیدن! 👌من شاید تو خیابون ببینم اما نگاه نمی‌کنم...» خوب گرفتم مطلبو... 👈این شهید با خودِ خود من بود 👉... ❌با حرفش بهم گفت که اگه یموقع نگاهت افتاد به نامحرم ایرادی نداره اما نباس زل بزنی و تعمّدی چشماتو درگیرش کنیاااا☝️ 😞کاری که عادت من شده بود ... شرمنده شدم و سرمو انداختم پایین.. 🌸 @zhoornazdik
ای راهب کلیسا دیـگر مــزن به نـاقوس خاموش کن صدارا، می‌زند طوس آیا مسیح ایران کــم داده مرده را جان جانی دوبــاره بردار با ما بیا بـه پابـوس آنجــا که خــادمینش از روی زائرینش گرد سفــر بگیــرند با بال نــاز طاووس خورشید آســمان‌ها در پیش او رنگــی ندارد آری چیزی شبیــه رویــای ناتمامم ساعــات در بود باقـــی عمر اما افســوس بود و کابـوس وقتــی رسیدی آنجــا در آن زیبا زانو بزن به پای بیــدار خفته در طوس… 💗💗🦋💚💗💗 🦋 💚 🎁🎁🎁🎁🎁