eitaa logo
•ظہـور نزدیڪ است🇯🇴
190 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
21 فایل
💕کانال نذر ظهور بقیه الله ✅اخبار و وقایع قبل و بعد ازظهور ✅وقایع آخر زمان ✅مطالب اخلاقی ✅شهدایی تمام مطالب به زبان فارسی وعربی هست شروع فعالیت کانال۱۱صبح تا۱۱شب کپی برداری باذکرلینک تماما آزاد😇❤️ جهت ارتباط با مدیر کانال @Rihon402
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 حضرت عيسی ابن مریم عليه السلام به همراه سه نفر از يارانش در راهی سه خشت طلا ديدند كه وسط راه افتاده. حضرت به اصحابش فرمود: اين طلاها مردم را می كشند ؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. سپس از آنجا گذشتند و به راه خود ادامه دادند. در بین راه يكی از اصحاب به عیسی علیه السلام عرض کرد: كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بدهید كه من برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشت های طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خود تقسيم کنند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو غذا بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: نگفتم اين طلاها انسان را می‌كشند؟ منبع: بحارالانوار، جلد ۱۴، صفحه۲۸۰ ┈┈┈┈┈┈┈┈┈ @zhoornazdik
20.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همیشه‌فعال‌باش‌! چرا‌اجـازه‌میدی‌زمانت‌بیخـود‌بگذره‌ ؟! @zhoornazdil
🔴کلیدی که شبیه کلیدهای معمولی نبود! ‼️روحانی یا همون فریدون که چند روز دیگه میره، اما کسی نفهمید چرا کلیدی که با اون سال 92 مردم رو فریب داد، شبیه کلیدی هست که در آرم سازمان امنیت ملی آمریکا موسوم به NSA وجود داره و همینطور شبیه کلیدیه که در ماجرای مک فارلین آمریکایی‌ها به ایران آوردن؟! پ.ن: هاشمی رفسنجانی می‌گفت وقتی آمریکایی‌ها در مک فارلین برای ما کیک آوردن، یه کلید روی کیک بود که ما بعدها فهمیدیم اون کلید یک رمز بود! لاله۵🌷
🛑حتما بخونید واقعا قشنگ بود روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ... بیایید ديگران را قضاوت نكنيم🌹
﷽ ◾ یوسف‌ڪنعان من،ڪنعان شعرم پیرشد بازآے ازمصر باورڪن ڪہ دیگر دیرشد دردهجرت چشم‌یعقوب دلم راڪورڪرد پس تو پیراهن بیاور،نالہ ام شب‌گیر شد ◾ @zhoornazdik
❇️ چهار چیز در چهار چیز پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند : خداوند چهار چیز را در چهار چیز قرار داده است : 🔻 اول ، برکت علم را در تعظیم استاد قرار داده است. شاگرد باید استادش را تعظیم کند و به او احترام بگذارد. ...من هرشب برای آشیخ مرتضی زاهد (ره) یک سوره قرآن می خوانم. اینها در برکت علم تاثیر دارد. 🔻دوم : بقای ایمان در تعظیم خداست. اگر خدا را بزرگ بشماری ایمانت باقی می ماند. خواندن نماز در اول وقت تعظیم الله است. 🔻سوم: اگر کسی می خواهد در دنیا شاد باشد و دست به هر چه می زند طلا بشود می بایست به پدر و مادرش نیکی کند. 🔻چهارم : اگر می خواهی که از آتش دوزخ رهایی یابی ، مردم را از خود نرنجان و آنها را اذیت نکن. ( از فرمایشات آیت ا... مجتهدی تهرانی – ره )  🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🗓 ❤️ حضرت امام علی علیه السلام ❤️ مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبَحَ و َمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِر؛ آن کسى که نفسش را محاسبه کند، سود برده است و آن کسى که از محاسبه نفس غافل بماند، زیان دیده است. نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 506 ، ح 204 🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃 🌹 ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
✨﷽✨ ✍در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت. خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم. بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر. شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟ 📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
گفت‌‌خوش‌‌بہ‌‌حالت‌‌ڪہ‌اینقدر دنبال‌‌ڪننده‌داری! گفتم‌‌امام‌‌زمانم‌هست؟! گفت‌‌چی‌‌بگم‌والا... گفتم‌‌شاید‌‌امام‌زمان‌﴿عج﴾تو‌اون ڪانالِ‌‌دو‌نفره‌ای‌‌باشن‌کہ‌نویسنده‌اش✍🏻 برایِ‌خدا‌مینویسہ؛حتی‌اگہ‌خواننده‌ای نداشتہ‌باشہ!🙂 +درگیر‌ارقام‌نباشیم! 💖🌹🌻🦋    @zhoornazdik