eitaa logo
•ظہـور نزدیڪ است🇯🇴
190 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
21 فایل
💕کانال نذر ظهور بقیه الله ✅اخبار و وقایع قبل و بعد ازظهور ✅وقایع آخر زمان ✅مطالب اخلاقی ✅شهدایی تمام مطالب به زبان فارسی وعربی هست شروع فعالیت کانال۱۱صبح تا۱۱شب کپی برداری باذکرلینک تماما آزاد😇❤️ جهت ارتباط با مدیر کانال @Rihon402
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑فقط شهدا را که تفحص نمی کنند! گاهی باید آدم های زنده (مرده) را هم تفحص کرد و پیدا کرد!! خود شان را... دل شان را... عقل شان را... . گاهی در این راه پر پیچ و خم! مردانگی، غیرت، دین، عزت، شرف، تقوا... را گم می کنیم... . نمی گوییم نداریم! داریم! اما گم می کنیم... . باید گشت و پیدا کرد... نگردیم، وِل معطل هستیم! باید بگردیم و در این رمل زار دنیا! که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر رمل های دنیا گم کند... . خودمان را پیدا کنیم... ببینیم کجای قصه ایم... کجای سپاه مهدی (عج) هستیم... کجا به درد آقا خوردیم... کجا مثل آقا عمل کردیم... . کجا مثل شهید دستواره؛ اینقدر کار کردیم تا از خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم! . کجا مثل شهید ابراهیم هادی برای فرار از گناه چهره مان را ژولیده کردیم... . . حرف آخر! به قول بچه های تفحص؛ نقطه صفر صفر و گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست... . همون مادری که وقتی شهید برونسی؛ راه را در عملیات گم کرد! وقتی توسل به مادرش حضرت زهرا کرد! . حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!! رفتند و مسیر را پیدا کردند... . پس گرا و نقطه صفر صفر! دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست... 🌹با شهدا رفیق شویم🌹 💚ظهورنزدیک است..💚 @zhoornazdik
هوا ديگر روشن شده است و هنوز مهدى(ع) در آغوش مادر است و مادر او را نوازش مى كند. در اين لحظه ها هر مادرى دوست دارد ساعت ها با فرزندش خلوت كند و هزاران بار فرزندش را ببوسد و ببويد. ببين كه نرجس چگونه با مهدى(ع) سخن مى گويد! او زلال ترين عشقِ مادرى را نثار فرزندش مى كند. ناگهان صداى درِ خانه به گوش مى رسد. رنگ از چهره حكيمه مى پرد، گويا او ترسيده است. چه خبر است؟ صداى در بار ديگر به گوش مى رسد. خداى من! هر روز در همين وقت ها، اوّلين جاسوس زن مى آمد تا از خانه امام گزارشى براى خليفه ببرد. حكيمه چه كند؟ در خانه را باز كند يا نه؟ اگر اين جاسوس بيايد و مهدى(ع) را ببيند چه خواهد شد؟ خليفه جايزه اى بسيار زياد به كسى مى دهد كه خبرهاى مخفى اين خانه را به او برساند. اگر خليفه خبر دار بشود كه مهدى(ع)به دنيا آمده است حتماً او را شهيد مى كند. آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند نوزادى را كه تازه به دنيا آمده است به قتل برسانند؟ اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گيرد، قلم از دستم مى افتد. حكيمه از سوز دل دعا مى كند: خدايا خودت كمك كن! او اشك در چشم دارد، با خود فكر مى كند كه مهدى(ع) را در كجا پنهان كنم؟ * * * در يك چشم به هم زدن، پرندگانى زيبا حاضر مى شوند; نه آنها پرندگانى معمولى نيستند; آنها فرشتگانى از عرش خدا هستند. امام عسكرى(ع) فرزندش را از نرجس مى گيرد و با يكى از آن فرشتگان سخن مى گويد. فكر مى كنم كه او با جبرئيل سخن مى گويد: "مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما". آن فرشته نزديك مى آيد، مهدى(ع) را از دست پدر مى گيرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بكشد. امام نگاهى به چهره فرزندش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند و مى گويد: "مهدى! من تو را به آن كسى مى سپارم كه مادرِ موسى، فرزندش را به او سپرد". جبرئيل و ديگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى كشند و مهدى را با خود مى برند. خداى من! نرجس دارد گريه مى كند! او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگيرد، امّا نشد. امام عسكرى(ع) متوجّه گريه نرجس مى شود، رو به او مى كند و مى گويد: "گريه نكن! به زودى فرزندت در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سينه تو شير خواهد خورد". نگاه نرجس به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند: (فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ) موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد. چرا امام اين آيه را براى نرجس خواند؟ اين آيه چه حكايتى دارد؟ بايد به تاريخ نگاهى بياندازيم... 💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃 @zhoornazdik
داستان يوكابد، مادرِ موسى(ع) را كه يادت هست؟ روزى او در گوشه اتاق خود نشسته بود. او خيلى نگران جانِ فرزندش بود. مأموران فرعون در جستجوى نوزادان پسر بودند. آنها هزاران نوزاد پسر را سر بريده بودند. يوكابد به موسى(ع) نگاه مى كرد و اشك مى ريخت. او رو به آسمان كرد و گفت: خدايا چه كنم؟ لحظه اى بعد، صدايى به گوش او رسيد: "اى مادر موسى! فرزند خود را در اين صندوق بگذار و آن را به آب بيانداز". اين صدا از سوى آسمان بود كه به گوش يوكابد رسيده بود. او نگاهى به اطراف خود انداخت. صندوقى را ديد. فرشتگان اين صندوق را از آسمان آورده بودند. يوكابد فرزندش را در آن صندوق نهاد و به سوى رود نيل حركت كرد و صندوق را در آب انداخت. امواجِ سهمگينِ آب، صندوق را با خود بردند. اين امواج به سوى دريا مى رفتند. مادر با حسرت به صندوق نگاه كرد، او با خود فكر كرد كه سرانجام موسى چه خواهد شد؟ نكند او در دريا غرق شود؟ مادر بى تاب شده بود و مهرِ مادرى در وجودش شعله مى كشيد و اشكش جارى شد. بار ديگر صدايى به گوشش رسيد: "ما موسى را به تو باز مى گردانيم و دل تو را شاد مى كنيم". مادر با شنيدن اين سخن آرام شد و به خانه خود رفت. امّا امواج دريا موسى(ع) را به كجا برد؟ فصل بهار بود و ملكه مصر، هوس دريا كرده بود. او همراه با فرعون به كنار ساحل آمده بود تا هوايى تازه كند. سايبانى براى ملكه در كنار ساحل درست كرده بودند. كنيزان زيادى در صف ايستاده بودند. ملكه در كنار فرعون نشسته بود و به دريا خيره شده بود. نسيم بهارى مىوزيد. صداىِ موسيقى آب به گوش مى رسيد. صندوقى در دريا شناور بود! همه نگاه ها به آن سو رفت. امواج دريا آرام آرام، صندوق را به طرف ساحل آورد. كنيزان به سوى صندوق رفته و آن را باز كردند، نوزاد زيبايى را در صندوق يافتند و او را براى ملكه آوردند. سال ها از زندگى زناشويى ملكه با فرعون مى گذشت امّا آنها بچّه اى نداشتند. وقتى ملكه نگاهش به موسى افتاد، خداوند مهرِ موسى(ع) را در دل او قرار داد. ملكه بى اختيار موسى(ع) را در بغل گرفت و او را بوسيد و گفت: چه بچّه نازى! سپس ملكه رو به فرعون كرد و گفت: اى فرعون! اين بچّه را به عنوان فرزند خود قبول كن! ببين چه بچّه خوشگلى است! فرعون مى ترسيد اين همان كسى باشد كه قرار است تاج و تخت او را نابود كند، او مى خواست اين بچّه را هم به قتل برساند. ملكه اصرار زيادى كرد و به او گفت: آخر تو بعد از گذشت اين همه سال، نبايد فرزند پسرى داشته باشى كه بعد از تو اين تاج و تخت را به ارث ببرد؟ با اصرار ملكه، فرعون در تصميم خود دچار ترديد شد. نگاهى به موسى كرد، خداوند در قلب او تصرّفى كرد و فرعون احساس كرد اين بچّه را دوست دارد. آرى، فقط خداست كه همه دل ها به دست اوست! همه نگاه كردند و ديدند كه فرعون، موسى(ع) را در بغل گرفته است و او را مى بوسد و مى گويد: پسرم! همان لحظه اى كه موسى(ع) در بغل فرعون بود، نوزادان زيادى در مصر كشته مى شدند. قدرت و عظمت خدا را ببين كه چگونه موسى(ع) را در آغوش فرعون حفظ مى كند تا به وعده خود عمل كند. همه كنيزان به پايكوبى و رقص مشغول هستند، خداىِ دريا به فرعون پسرى عنايت كرده است!! در اين هنگام، ناگهان صداى گريه موسى(ع) بلند شد، ملكه فهميد كه اين بچّه گرسنه است و بايد به او شير داد. او سريع افرادى را به سطح شهر فرستاد تا همه زنان شيرده را در قصر جمع كنند. ملكه با موسى به قصر رفت. زنان زيادى آمده بودند امّا موسى(ع) از آنها شير نمى خورد و فقط گريه مى كرد. فرعون غصّه مى خورد و از گرسنگى فرزندش خيلى ناراحت بود! به راستى چقدر كارهاى خدا عجيب ولى با حكمت و زيباست! فرعون كه هفتاد هزار نوزاد را كشته است تا موسى(ع) به دنيا نيايد، براى گرسنگى موسى غصّه مى خورد و ناراحت است. موسى(ع) خواهرى داشت كه از اين موضوع باخبر شد. او به مادر خود خبر داد و از او خواست تا او هم براى شير دادنِ فرزند نزد فرعون برود. وقتى موسى(ع) در آغوش مهربان مادر خود قرار گرفت، شروع به شير خوردن كرد. ملكه وقتى اين صحنه را ديد به سوى فرعون رفت و با شوقى زياد فرياد زد: اى فرعون! بچّه ما شير مى خورد! شادى تمام وجود فرعون را فرا گرفت. ملكه نگاه كرد ديد كه موسى(ع) با چه آرامشى در آغوش اين مادر خوابيده است. او رو به مادر موسى(ع) كرد و گفت: آيا حاضر هستى كه بچه ما را به خانه خود ببرى و او را براى ما بزرگ كنى؟ البته تو بايد هر روز او را اينجا بياورى تا ما بچّه خودمان را ببينيم؟ مادر موسى(ع) لبخندى زند و تقاضاى ملكه را پذيرفت. ملكه دستور داد تا هديه هاى بسيار ارزشمند به او دادند و او را همراه با نوزادش با احترام روانه خانه خودش كردند. هنخوز ظهر نشده بود كه مادر در خانه خودش نشسته بود و موسى(ع) را در آغوش گرفته بود. او با خود فكر مى كرد كه چگونه خدا به وعده خود وفا كرد. و قرآن چقدر زيبا
ين آيه از آرامش مادر موسى(ع) سخن مى گويد: (فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ). موسى را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد. نرجس وقتى اين آيه را مى شنود، اشك چشم خود را پاك مى كند و قلبش آرام مى شود. درِ خانه با شدّت بيشترى كوبيده مى شود، گويا آن جاسوس زن رفته و مأموران را خبر كرده است، گويا آنها شك كرده اند. در را باز كنيد! حكيمه با سرعت مى رود در را باز مى كند، مأموران همراه با جاسوس زن وارد خانه مى شوند. آنها همه جاى خانه را مى گردند، به همه اتاق ها سر مى زنند، امّا هيچ چيز تازه اى نمى بينند. همه چيز در شرايط عادى است، براى همين آنها نااميدانه از خانه بيرون مى روند. همسفرم! من به راز سخنِ خدا پى مى برم. آيا يادت هست وقتى مهدى(ع) در عرش بود و مهمانى خدا تمام شد، خدا به فرشتگان گفت: "به پدرِ مهدى بگوييد كه نگران نباشد، من حافظ و نگهبان مهدى هستم". خدا مى دانست كه به زودى مأموران به اين خانه خواهند آمد و اينجا را بازرسى خواهند كرد. امام عسكرى(ع) نگران جانِ پسرش است، اگر فرعونِ زمان خبردار شود كه مهدى(ع) به دنيا آمده است، حتماً او را شهيد مى كند. هيچ كس نمى تواند مهدى(ع) را به شهادت برساند، زيرا خدا حافظ و نگهبان اوست. خدا كارى خواهد كرد كه خبر ولادت مهدى(ع) از دشمنان پنهان بماند. 💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃 @zhoornazdik
🌻امام باقر عليه السلام : 🌺قُولُوا لِلنّاسِ أحسَنَ ماتُحِبّونَ أن يُقالَ لَكُم ؛🌺 🌼با مردم نيكوتر از آنچه دوست داريد با شما سخن بگويند ، سخن بگوييد .🌼 📚بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 152 . @zhoornazdik
📖 آیـــــــــــات مهــــــــدویت ☝🏼اولين رجعت كننده 🔅ترجمه آیه ۱۸ سوره النّبأ : 🔺" روزي كه در «صور» دميده مي‌شود و شما فوج فوج (به محشر) مي‌آييد " ❓ از امام صادق سوال شد: آيا رجعت (یعنی بازگشت به دنیا) حق است؟ ✅حضرت فرمودند: آري، ☝🏼عرض شد: اول كسي كه بر میگردد كيست؟ حضرت فرمودند: حسين بن علي است، كه پس از قيام "قائم" خارج ميشود، ⚜️آن شخص پرسید: مردم هم همراه ايشان هستند؟ امام فرمودند: نه، چنانكه خداوند (در قرآن) مي‌فرمايد: دسته دسته بيايند، به ترتيب خواهند آمد، قومي پس از قوم ديگر. 📚 کتاب الوافی، ج۲ ص۲۶۷ ۲ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ⚜️ @zhoornazdik
بی تو این شهر.. برایم قفسی دلگیراست...😔 @zhoornazdik
تا دلم غافل ز آقا می شود! پای من سوی گنه وا می شود…. تا مرا نفسم به ذلت می کشد! مهدی زهرا خجالت می کشد…… کار من تنها دل آزردن شده…… کار مولا خون دل خوردن شده……. روز و شب گویم به خود با واهمه !! من چه کردم با عزیزفاطمه …..!!! هوای مهدی زهرا داشته باشید خیلی تنهاست 😔😔 @zhoornazdik
💗 وقتی سلامت می کنم دهانم عطر یاس میگیرد ، در هر گوشه ی قلبم هزار شاخه ی نرگس می روید ، ک سمات دلم آفتابی می شود و بهار طلوع میکند ... واین سپیده دمانِ پرتبرکِ هرروزِ من است. 🌼
⭕️ الف- اوتاد 🔹 (از یاران برجسته امام زمان) از آنجا که اوتاد جمعِ وَتَد بمعنای میخ است، بنظر می رسد این گروه، از مردان بسیار خالص و دلاور هستند که همچون کوه استوار در خدمت به آنحضرت به سر می برند.*۱ در روایات است که اوتاد ۳۰ تن از یاران خاص حضرت مهدی اند که همیشه در خدمت ایشانند. امام صادق فرموده اند: به ناگزیر برای صاحب این امر، غیبتی است.... و با وجود سی نفر مُلازم هیچگونه وحشتی نخواهد بود.*۲ ⭕️ ب- البِیعَةُ لله 🔸 از برخی روایات معتبر اسلامی اینگونه استفاده میشود که شعار پرچم پر افتخار امام زمان هنگام ظهور، جمله البِیعَةُ لله است.*۳ در برخی روایات دیگر گفته شده: البیعة لله ندائی است که جبرئیل به گوش جهانیان میرساند و مردم شتابان می آیند و با حضرت مهدی بیعت میکنند.*4 📚 ۱-بحارالانوار ج۵۳؛ ۲-الکافی ج۱ ص۳۴۰؛ ۳-کمال الدین ج۲ ص۶۵۴؛ ۴-الارشاد شیخ مفید ج۲ ص۳۷۹ 💚ظهورنزدیک است..💚 @zhoornazdik
تربیت مهدوی 🌺کیفیت برخورد با 🍃یکی از برنامه های سبک زندگی مهدوی، است و این موضوع هم شامل فرزندان ما میشود و هم شامل فرزندان مومنین. 🌷امام سجاد(علیه السلام) در مورد می فرماید: «حق کودک این است که در آموزش او باشی و از او و عیبش را بپوشانی و با وی کرده و اش کنی» [من لا یحضره الفقیه ج۲ ص۶۲۵] 🌱این روایت می تواند هم خطاب به باشد، هم خطاب به و هم خطاب به بزرگان فامیل نسبت به کودکان. 🌷رسول مهربانی ها فرمودند: «تا زنده هستم، پنج سنّت را رها نخواهم کرد، تا پس از من سنّت شود که یکی از آنها است» [الخصال ص۲۷۱] 🌷هم چنین از ایشان نقل شده که: «هر کس نزد او کودکی هست، با وی رفتار کند» [من لا یحضره الفقیه ج۳ ص۴۸۳] @zhoornazdik
مَن👤 دِل از عیـش جوانے کندم🖇 بہ عشـقِ °•👐🏼 💙📿 @zhoornazdik