eitaa logo
📚داستان های زیبا 📚
1.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 یک داستان یک پند ✍ با پیرمردِ مؤمنی، در مسجد نشسته بودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خدا شد. پیرمردِ مؤمن٬ دست در جیب کرد و اسکناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکه‌ای دادند. جوانی از او پرسید: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می دادی کافی بود!! پیرمرد تبسمی کرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌کند. از پول شیرین‌تر، جان و سلامتی من است که اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشکان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان که از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فرمایش حضرت علی (ع) چه زیاد است عبرت و چه کم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سوره‌ی بقره آیه‌ی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد @zibastory @zibastory 🌸🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پروردگارا 💫دلم میخواهد آرام صدایت کنم: 🌸« یا رب العالمین » 💫و بگویم : 🌸 تو خودِ آرامشی 💫 و من، خودِ خودِ بیقرار 🌸«الهی وربی من لی غیرک» 🌸با نام یگانه او 💫دفتر اولین روز هفته را میگشاییم. الـهـی بـه امیــد تــو ...💐 @zibastory
دعای امروز 🌷❤️🌷 خدایا🙏 شروع این هفته را برای همه دوستانم زیبا بساز سبدتقدیر ۷ روز ما را پر کن از شادی و آرامش خیروبرکت و خبرهای خوب🌸 آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین 🙏 ای پروردگار جهانیان 🙏 @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹دلت دریاست 🌺میدانم که پیشش آبرو داری ✨✨✨✨ 🌹نشستی با 🌺خدای خود صفا کردی دعایم کن ✨✨✨✨ 🌹کسی این 🌺گوشه ی دنیاست محتاج دعای تو ✨✨✨✨ 🌹به تسبیحت 🌺اگـر ذکـر خدا کردی دعایم کن التمـــاس دعـــا 🌺 @zibastory
‍ 🍃🌷صبح ‌شنبه تون معطر به ذکر شریف صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان مطهرش🌷🍃 🍃🌷اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🍃🌷وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🍃🌷وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌷🍃 @zibastory
🔘 داستان کوتاه بهلول و قیمت پادشاهی هارون روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرعه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حبس البول مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟ ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ @zibastory
میرزا اسماعیل دولابی(ره) : ✿ از بلاها فرار نکن، سفارشی مال خودته، گاهی خدا یک کاری را مخصوص شما آفریده است. ◇ یک بچّه ی ناجوری به تو داده است، ◇ یک زن ناجور داده است، ◇ یک پدری داده است که خیلی خوش اخلاق نیست، 🔻یک چیز ناجور به تو داده...با تو کار دارد. 〽️ یا بر عکسش،یک چیز خوب و جور به تو داده است،باز با تو کار دارد. ◇ یک معصومی را در خانه ات گذاشته است. اگر حقّ او را ادا کنی کارَت بالا می گیرد. ❗️ خلاصه اش در امتحان ها چیزهای ارزشمند خوابیده است.حواست را جمع کن تا ان شاءالله از عهده امتحان مافوق خودت برآیی. ❗️ اینکه زیردست خودت را کمک می کنی خوب است،امّا فرمان بالادست هایتان را بردن سخت است.ان شاءالله آن ها را فرمان ببرید و از زیرکار در نروید، ضرر نمی کنید. 📚 طوبای محبّت @zibastory
🔆 ✍ دریاب کزین جهان گذر خواهد بود 🔹عارفی از بازاری عبور می‌کرد که دید پیرمردی با کارگرِ باربری بر سر یک درهم جنگ می‌کند و با شلاق بدهی خود را از او می‌خواهد. 🔸جمعی آن صحنه را نگاه می‌کردند. عارف شلاق از دست پیرمرد گرفت و بدهی جوان را در دستش گذاشت. 🔹سپس گفت: ای پیرمرد! بر خود چقدر عمر می‌بینی که چنین در سن پیری به دنبال درهم و دیناری؟! 🔸به خدا قسم من می‌ترسم ذکر ‌«لا إله إلّا الله» را بر زبان بیاورم و نمی‌گویم. چون‌ ترس دارم «لا إله» را بگویم و بقیه را اجل امانم ندهد تا بر زبان آورم و کافر بمیرم. 🔹من به اندازۀ فاصله «لا إله» تا «إلّا الله» گفتن که چشم برهم‌زدنی زمان لازم دارد، بر خود عمری نمی‌بینم. 🔸در این بین، جوانی چون این سخن شنید بی‌هوش شد و افتاد و جان داد. 🔹عارف گفت: ای پیرمرد برو و در کسب دنیای خود مشغول باش، آن کس که باید پند مرا می‌گرفت، گرفت. @zibastory
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...! هیچوقت زود قضاوت نکنیم... @zibastory
در مورد "ماست مالی" حکایت های گوناگونی نقل شده اما مشهورترین آنها حادثه ای تاریخی است که درعصر رضاشاه اتفاق افتاد. محمد مسعود این حادثه را در یکی از شماره های روزنامۀ مرد امروز به این صورت نقل کرده است: هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماست مالی کردند. و اين گونه بود كه اصطلاح ماست مالى كردن بر سر زبان ها افتاد... @zibastory
🌸🍃🌸🍃 در گذشته یکی از کسب های پر درآمد یخ فروشی در فصل تابستان بود، از آنجاییکه هنوز خبری از یخچال ها و کارخانه های یخ سازی مدرن نبود، تنها منبع تهیه یخ مردم در فصل تابستان همین یخ فروش ها بودند. یخ مورد نیاز به دو طریق تهیه می شد، روش اول این بود که یخ های طبیعی را از کوهستان ها با کمک چهارپایان به شهر های مجاور کوهستان می آوردند و آن را مصرف می کردند. در روش دوم که در شهرهای بزرگ و پرجمعیت مانند تهران مورد استفاده قرار می گرفت به این صورت بود که، در نقاط مناسب و به دور از آفتاب دیواری به ارتفاع هشت الی ده متر رو به شمال ساخته می شد که در زیر آن حوضچه های کوچکی احداث می شد و در کنار آن در سمت جنوب گودالی به عنوان یخچال و محل نگهداری یخ حفر می شد، در فصول سرد حوضچه ها با آب پر می شدند و چون شب فرا می رسید این آب ها یخ می زدند و صبح ها یخ ها را می شکنند و در گودال می ریختند این یخ ها به تدریج روی هم انباشته می شدند و با گذشت زمان و با کمک سرما گودال پر از یخ می شد و یخ مورد نیاز در فصل تابستان تهیه می شد. هرگاه زمستان سالی به اندازه کافی سرد نبود، کار تهیه یخ با مشکل مواجه می شد و یخ سازان می گفتند امسال "یخش نگرفت "که این اتفاق باعث ورشکستگی آنها می شد. اصطلاح "یخش نگرفت "کنایه از بدشانسی و بد اقبالی است که شخص با وجود تلاش در اثر پیشامدی غیر قابل پیش بینی از رسیدن به هدفش باز می ماند. @zibastory
💡 اصطلاح «پنبه اش را زدند » کنایه از این است که اسرار و رازهای فردی برملا شود و مردم متوجه شوند که شخص مورد نظر، چیزی در چنته نداد و آن چنان که می نماید نیست. حال ببینیم این اصطلاح از کجا آمده است. براساس مدارک موجود در گذشته ایرانیان در سال نزدیک به پنجاه جشن داشتند به عنوان مثال در تابستان جشن تیرگان و در پاییز جشن مهرگان را برگزار می کردند. در هر کدام از این اعیاد در کنار جشن اصلی، دلقک های نیز بودند که با کارهای خود موجب شادی مردم می شدند. بعضی از این دلقک ها لباس های خود را با پنبه پر می کردند و وانمود می کرد که این پنبه ها اعضلات آنها هستند و ادعای پهلوانی می کردند در طول نمایش خنده دار این افراد، یک حلاج با کمک کمان خود با رقص و پایکوبی به تدریج پنبه ها را از بدن دلقک می زدود و اندام لاغر و نحیف شخص آشکار می شد و دستش برای همه رو می شد که پهلوان نیست و مردم شروع به خندیدن می کردند به این کار در اصطلاح می گفتند «پنبه اش را زدند». @zibastory
💎در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند. پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید . پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد . بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟ پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند. عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را @zibastory
🌸سلام برصبح فرحبخش هستی 💫سلام برپروردگار مهر و دوستی 🌸همان پروردگار صبح روحبخشی 💫که پاکی و قداستش 🌸مرا تا بیکرانه های هستی میبرد 💫و من به رسم تعظیم 🌸سر بر آستان سجودش می سایم 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم 💫 الــهـــی بــه امــیــد تـــو @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 🌸امـروز نه آغـاز و 🕊نه پایان جهان است 🌸ای بس غم و شادی 🕊که پس پرده نهان است 🌸شـروع روزتون زیبـا 🕊و پایانش زیبـاتـــر @zibastory 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣يادم باشد حرفي نزنم كه دلي بلرزد خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را ❣يادم باشد كه روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نيست ❣يادم باشد جواب كينه را با كمتر از مهر و جواب دو رنگي را با كمتر از صداقت ندهم ❣يادم باشد بايد در برابر فريادها سكوت كنم و براي سياهي ها نور بپاشم ❣يادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگيرم و از آسمان درسِ پـاك زيستن ❣يادم باشد سنگ خيلي تنهاست... ❣يادم باشد بايد با سنگ هم لطيف رفتار كنم مبادا دل تنگش بشكند ❣يادم باشد براي درس گرفتن و درس دادن به دنيا آمده ام ... نه براي تكرار اشتباهات گذشتگان ❣يادم باشد زندگي را دوست دارم ❣يادم باشد هيچگاه از راستي نترسم و نترسانم @zibastory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا در جاده های 🍃🌸 تنهای بی انتها نیست.. آنجا به دنبالش نگرد! خدا در قلبی است که برای او می تپد.. خدا در دستی است که به یاری می گیری در قلبی است که شاد می کنی ... و در لبخندی است که برای شـاد کردنِ دلی به لب می نشانی... خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن خدا در قلب توست...🍃🌸 @zibastory
استاد عبدالله فاطمی نیا می فرمودند : یکی از آقازاده های مرحوم آیت الله سلطانی طباطبایی (ره) می گوید : یک روز نشسته بودیم؛ با خود گفتم از پدرم استفاده بکنم، به ایشان گفتم : اگر بنا بشود که شما به من فقط یک نصیحت بکنید، چه می گویید؟! ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند : «آبروی کسی را مبر» 📖 نکته ها از گفته ها، دفتر اول @zibastory
✨﷽✨ 💢چرا دو سجده در نماز ✍حضرت امام موسي بن جعفر علیه السلام فرمود: "در شب معراج خداوند به رسول خود امر كرد كه وضو بگيرد و نماز بخواند. پيامبر وضو گرفت و تكبيرة الاحرام گفت و حمد و سوره را خواند و ركوع رفت و به دستور خداوند سر به سجده گذاشت و تسبيح خدا كرد پس از سر برداشتن بدون اينكه خداوند مجدداً دستور سجده بدهد نبي گرامي اسلام به خاطر عظمت و جلالت پروردگار سر به سجده گذاشت و خدا را تسبيح نمود. به همين خاطر خداوند امر فرمود همه در نماز در هر ركعتي دو سجده نمايند. 📚‍ صدوق، علل الشرايع، ج ۲، ص ۳۱، حديث۳ امام صادق علیه السلام فرمود: "معنا و تأويل سجده اول در واقع اين است كه نماز گذار مي‏گويد: منها، خلقني؛ يعني از زمين مرا آفريدي. وقتي سر بلند مي‏كند، مي‏گويد: منها اخرجتنا؛ از خاك خارجم كردي، وقتي سجده دوم مي‏رود مي‏گويد: و اليها تعيدنا؛ به سوي زمين ما را برگرداندي و وقتي سر بلند مي‏كند، در واقع مي‏گويد: و از زمين بيرون مان مي‏سازی (و منها تخرجنا) 📚‍ صدوق، علل الشرايع، ج ۲، ص ۳۱، حديث۴ ‍‌‌‌‌‌‌‌@zibastory
🔆حکایت پند آموز زیبا و خواندنی امید 🦋سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد. 🦋در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد. آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.   🦋نفر اول گفت: من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام. اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. 🦋می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام. کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.   🦋نفر دوم می گوید: من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام. 🦋اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند.   🦋نفر سوم با شنیدن سخنانه دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت: من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من می خواهم سال های سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم این است که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای باتجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم @zibastory
🔆آقا! اسم اعظم خدا چیست؟ 🌳یکی از علماء می فرمودند: شخصی خدمت یکی از علمای بزرگ آمد و گفت: آقا! اسم اعظم خدا چیست؟)).  🌳عالم بزرگوار او را در نزد خود نگه داشت تا این که در یک شب بسیار سرد آن مرد را صدا زد و فرمود: همین الآن به فلان نقطه از بیابان کنار شهر برو در آنجا چاهی وجود دارد یک مقدار از آن چاه آب بیاور، این بنده خدا به راه افتاد و خود را به آن چاه رسانید و مقداری آب برداشت و برگشت. در مسیر بازگشت ناگهان شیر درنده ای مقابلش ظاهر شد او دست و پای خود را گم کرد و نگران و مضطرب شد فریاد زد بسم الله الرحمن الرحیم یا الله و به زمین افتاد و غش کرد وقتی به هوش آمد دید از آن شیر خبری نیست. خود را به منزل آن عالم بزرگوار و اهل معنی رسانید عالم به او فرمود: چرا اینقدر دیر کردی؟)).  🌳آن مرد جریان را برای عالم تعریف کرد عالم فرمود: همین کلمه ای را که گفتی خودش اسم اعظم خدا بود چون از صمیم دل و در حالت اضطرار بیان شده بود، شرایطش باید فراهم گردد تا به هدف اجابت برسد شما هم در آن حالت ترس و دلهره و اضطراب دل از همه بریدی سیم دل خود را از همه قطع نمودی و به خدا متصل کردی و گفتی: بسم الله الرحمن الرحیم یا الله**مولوی: معنی الله گفت آن سیبویه – یولهون فی الحوائج هم الیه . * شرایط فراهم شد و دعایت مستجاب گردیدر.ک: داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم 2، 81 80، به نقل از: داستان هایی از سوره حمد، 131.***.  ✨✨آنکه شد دور از خدا در چنگ شیطان اوفتد – بره دور از شبان را گرگ صحرا می خورد . @zibastory
💉نوع گروه خونی شما می‌تواند با برخی از بیماری‌ها ارتباط داشته باشد. از جمله بیماری‌هایی که با نوع گروه خونی شما ارتباط دارند، می‌توان به این موارد اشاره کرد : ⚠️ بیماری قلبی خبرهای خوبی برای گروه خونی O وجود دارد. تحقیقات نشان می‌دهد که خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر قلب در گروه خونیO کمتر است. کارشناسان علت آن را نمی‌دانند. برخی تصور می‌کنند ممکن است به این دلیل باشد که در سایر گروه‌های خونی، احتمال کلسترول بالاتر و میزان بیشتر پروتئین مرتبط با لختگی خون وجود دارد. ⚠️سرطان معده گروه‌های خونی A ، AB و B بیشتر از گروه O در معرض خطر هستند. به ویژه افرادی که گروه خونی A هستند احتمال ابتلا به سرطان معده بیشتر است.  محققان بر این باورند که ممکن است دلیل آن این باشد که عفونت هلیکوباکتر پیلوری در افرادی که گروه خونی A هستند شایع‌تر است. یک نوع باکتری است که معمولاً در معده یافت می‌شود و می‌تواند موجب التهاب و زخم شود. ⚠️حافظه   مطالعه کوچکی نشان داد که افراد دارای مشکلات حافظه بیش از سایر افراد از گروه خونی AB بودند. ⚠️سرطان لوزالمعده اگر گروه خونی A ، AB یا B باشد، مولکول‌های موجود در گلبول‌های قرمز نوع A و B به انتشار باکتری‌های خاص «هلیکوباکتر پیلوری» کمک می‌کنند. این باکتری در معده رشد می‌کند و می‌تواند احتمال ابتلا به سرطان لوزالمعده را افزایش دهد. ⚠️استرس استرس سطح کورتیزول یا هورمون استرس را افزایش می‌دهد. در هر حال افرادی که دارای گروه خونی A هستند، تمایل بیشتری به کورتیزول دارند. بنابراین این افراد ممکن است برای مقابله با شرایط استرس‌زا کمتر مقاوم‌ باشند.