eitaa logo
🌷ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
783 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
24 فایل
بسم‌رب‌الشہداء والصدیقین 💫‌ نام کانال: زیر چتر شهدا🌹 ‌‌شروع‌خادمی:1401/11/05🇮🇷 پایان خادمی:انشاءالله‌شہادٺ♥️ شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃 ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال: @zirechatreshohada1401 مدیر کانال: @razmandegan1400
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید حسن علی عباسی یکی دیگر از دریادلان بسیجی که در اول بهمن ماه ۱۳۴۳ در روستای بهادران دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان امام حسین(ع) روستا سپری کرد. وی با گذراندن آموزش بسیج در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به عنوان امدادگر شرکت کرد. یک بار هم تیر به گوشه چشمش اصابت کرده بود. حسن باشور و اشتیاق و عشق به شهادت در عملیات کربلای ۵ هم شرکت کرد و در تاریخ ۶۵/۱۱/۱۰ در شلمچه به وصال یار رسید قبل از شهادت؛ بسیار مؤدب، درس خوان و مهربان بود. در مجالس و محافل مذهبی از جمله جلسات قرآن و دعا و کلاس های احکام شرکت می کرد تا در پرتو انوار الهی روح و جان خویش را مصفا کند و زنگارها را بزداید. عضو پایگاه محل بود و صمیمانه در آن جایگاه الهی فعالیت می کرد. در حقیقت پایگاه های مقاومت سکوهای پرش به سوی ملکوت بودند چرا که جوانان پاک این مرز و بوم در پایگاهها، مقاومت و ایثار و درس آزادگی را می آموختند و این آموزش ها آنها را آماده برای «شهادت» می کرد. شهید حسن علی عباسی دل را با حضور معبود پر کرده بود بنابراین در قسمتی از کلامش می گوید: پروردگارا! تو شاهد باش که من در این راه، کورکورانه قدم بر نداشته ام و از روزی که تو را به یگانگی شناختم؛ در قلبم جرعه ای از ایمان محمدی فوران شد تا از همه چیز گذشتم و به تو پیوستم. خدایا! حال که به مأموریت الهی می روم تو را به یاری می طلبم و به تو سوگند یاد می کنم که تا آخرین نفس در راه تو و یاری دین تو مستحکم و جان بر کف فداکاری کنم.
رفتم روستای بغلی دیدم خونشون شلوغه..نگران شدم...یعنی چه اتفاقی افتاده؟ رفتم جلو و پرسیدم چی شده؟گفتن بچه داره جون میده..مادرش کنارشه ببریدش که جون دادن بچه شو نبینه... ضربان قلبم تندتر شد گفتم یعنی چی داره جون میده؟ گفتن چهل روزه بچه چشم باز نکرده..شیر مادرشو نمیخوره گفتم برید کنار... رفتم جلو و بچه رو بغل کردم... مگه میشه فقط نگاه کرد و جون دادن یه بچه رو در کنار مادرش دید؟ خدایا چیکار کنم؟ یه راهی بذار پیش پامون... یه کم از شیر خودمو با داره دون به زور از گوشه ی لب بچه ریختم تو دهانش...تمام وجودمو استرس گرفته بود..خدایا خودت یه نظری بنداز! به صورت نیمه جونش خیره شده بودم چند دقیقه گذشت نفسش بالا اومد و شروع کرد به گریه کردن بهش شیر دادم تا آروم شد... از اون روز کارمون شروع شد صبح روز بعد مادر،بچه شو برداشت و سوار بر الاغ اومد روستای ما. بهش شیر دادم؛ هرروز با مادرش باهم میرفتیم صحرا و علف میچیدیم تا ظهر ظهر علفو برمیداشت و بچه رو میذاشت پیش من و میرفت خونه شون بعد از ناهار دوباره میومد پیشمون...شب که میشد بچه رو پیشم جا میذاشت و میرفت و دوباره صبح روز بعد سوار بر الاغ و همین ماجرا تکرار میشد هر روز و هرروز تا چهار ماه... اینو مادر بزرگم تعریف میکرد او با اشک تعریف میکرد و من محوِ تلاش این مادر برای زنده موندن پسرش... مادری که چهار ماه شبانه روز پسرشو پیش زنی به امانت میذاره تا با خوردن شیر اون زن،زنده بمونه مادری که چهار ماه؛بخاطر فرزندش سوار بر الاغ روزانه چهار بار مسیری رو طی میکرد مادری که اجازه نداد فرزندش بیهوده از دنیا بره... بعد از بیست و دو سال، پسرشو دو دستی تقدیم معبود خودش کرد پسری که خودش صاحب دختری دو ماهه بود و شیرینی کودک دو ماهه او را از هدف والایش دور نکرد. پسری که اکنون در قبری آرمیده که برروی سنگش با خطی زیبا حک شده: شهید حسن علی عباسی تولد:  اول بهمن 1343 شهادت:   10 بهمن 1365 محل شهادت: شلمچه.عملیات کربلای5 🍃شادی روحش صلوات🍃
مادر بزرگ شهید میگفت: مدت طولانـے بعد از شھادتش اومد به خوابم بھش گفتم: چرا دیر ڪردی؟ منتظرت بودم . . !💔 گفت: طول کشید تا از بازرسـےها رد شدیم گفتم چه بازرسۍ؟! گفت:بیشتر از همھ سر بازرسـے نماز وایسادیم بیشتر هم درباره نماز صبح میپرسیدن! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
چرا‌خـٰانم‌ها‌شـھید‌نمیشن!؟ چون‌بہ‌شھـٰادت‌احتیـٰاج‌ندارند آن‌آقـٰایون‌هستند‌کہ‌بـٰاید‌شھید‌بشن‌تـٰابہ‌سعادت‌برسند! خانم‌هایڪ‌تحمل‌بکننددرخانہ‌ اجریڪ‌شھیدرابہ‌آن‌هـٰامی‌دهند.. دیگہ‌نمی‌خواد‌کار‌زیادۍکنند‌ خانم‌هـٰا‌واقعا‌امکانات‌معنوۍشـٰان‌بالاست‌‌ فقط‌بـٰاید‌بدانندکه‌ڪجا‌باید‌چہ‌کارکنند...!🌿 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🌹 میزبانی مدارس شهرستان دارالولایه مهریز از شهید گمنام در روز یک شنبه ١٩ آذر ماه در ایام فاطمیه •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود! بهش گفتند: «با یه دست که نمی‌تونی بجنگی، برو عقب!» می‌گفت: «مگه ‎ با یک دست نجنگید؟! مگه نفرمود: «والله إن قطعتموا یمیني، إنی احامي أبدا عن دینی» •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
میهمان داریم🌷 میزبان خوشنام مراسم استقبال؛ یکشنبه ۱۹ آذرماه ۱۴۰۲ 👇👇👇👇👇👇
🍃بسم رب الشهداء والصدیقین🍃 ◀️روز بیست ویکم چله زیارت عاشورا 👇 💥بیاد شهید معزز محمد حسین لجه🌷🇮🇷 التماس دعا/عنایت وشفاعت شهید شامل حالتون . •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🍂🌹 از نظر درس و تحصیلات فراتر از یک دانش آموز معمولی بود. علاوه بر اینکه خودش ممتاز بود بصورت داوطلب شاگردان و دانش آموزان ضعیف را هم تحت پوشش قرار می داد. یادمه دانش آموزی که از نظر درسی بسیار خوب بود و بعدا هم در رشته پزشکی قبول و مدرک تخصص هم گرفت، موقع تحصیل مدرسش می اومد تو درسها از کمک می گرفت و به جرائت می تونم بگم اگه زنده بود جزء متخصصین بسیار عالی کشور بود چون واقعا استعداد بی نظیری تو اون زمان در درس داشت. درکنار همه اینها با توجه به سن کم میشه او را یک عارف، عاشق و از خودگذشته به تمام معنا نام برد. درمرحله دوم عملیات محرم تو منطقه ای با دشمن درگیر شدیم و با توجه به اینکه خیلی به دشمن نزدیک شده بودیم با ترکش نارنجک دشمن او بشدت زخمی شد و خدا می دونه که این عارف بدون هیچگونه ناله ای و فقط با ذکر گفتن به رسید. درحالی که لبهاش داشت چیزی زمزمه می کرد به که او هم اونجا بود گفتم: سیدرضا ببین محمد حسین چی می گه؟ او هم گوشش را برد جلو لبهای و گفت: داره می گه: "فزت و رب الکعبه".... عجب آرامشی داشت زمانی که داشت به می رسید ... به روایت: •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
💠 مهمان داریم... مراسم #استقبال و #وداع با پیکر مطهر #شهید گمنام در مهریز همزمان با ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• #زیر_چتر_شهدا_در_امان_هستیم #ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🔹شهید دفاع مقدس شاهرخ ضرغام ◇نام: شاهرخ ضرغام ◇نام پدر: ـــــــ ◇ولادت: 1327/10/01 ◇شهادت: 1359/9/17 (ماهشهر) ◇وضعیت تاهل: مجرد ◇نام جهادی: ندارند اما معروف به حر انقلاب هستند ◇اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره) ◇نحوه شهادت: برای زدن ار پی جی بلند شد که تیر به سینه اش خورد و افتاد زمین نتونستند پیکرشو برگردونن، شب بعدش تو تلویزیون عراقی ها نشون داد که سرشو جدا کردن و مجری میگفت ما جلاد حکومت ایران را کشتیم شاهرخ از خدا خواسته بود گذشتشو پاک کنه ازش نه نشانی بمونه و نه چیزی،سالهاس پیکرش در جبهه ها ماند و برنگشته ◇سن شهادت: 32 ساله ◇علاقه: ایشان قبل از تحول به ورزش کشتی علاقه مند بودند و قهرمان کشتی بودند و که یک شب در تلویزیون امام خمینی(ره) میبینن و حرفاشون تو دلش میشنه و علاقه امام تو قلب شهید بزرگوار به وجود میاد و شهید ضرغامو از کاباره به جبهه میکشد ◇قسمتی از وصیتنامه شهید: ندارند/پیر جماران در مورد ایشان فرمودند اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند من دست و بازوی شما پیشگامان رهایی را میبوسم و دعا میکنم خدا مرا با بسیجیان محشور کند 📌پیشنهاد میکنم زندگی نامه دقیق و خاطرات این شهیدو مطالعه بفرمایید (معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است) زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
هم اکنون استقبال از شهید گمنام در روستای شهید پرور گردکوه •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401
🍃بسم رب الشهداء والصدیقین🍃 ◀️روز بیست ودوم چله زیارت عاشورا 👇 💥بیاد شهید معزز خلیل زارعزاده🌷🇮🇷 التماس دعا/عنایت وشفاعت شهید شامل حالتون . •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🙏 لینک کانال ما 👇 @zirechatreshohada1401