#شهدا صدایت زده اند
دست #دوستی دراز کردهاند
به سویت...
همراهی با #شهدا سخت نیست
#یا_علی که بگویی
خودشان دستت را میگیرند
تردید نکن...
اگر میخواهید شهدا دستتون را بگیرند
عضو کانال زیر شوید...)
انتشار با شما خوبان
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
معرفی شهدا با نامگذاری کلاسها در مهریز
🔸رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان مهریز:
🔻با هدف معرفی بیشتر شهیدان به دانش آموزان در مدارس شهرستان، ۳۱۳ کلاس درس شهرستان مهریز به نام شهدا نامگذاری میشود.
🔻شهرستان مهریز ۳۱۳ شهید تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است که از این تعداد ۵۶ شهید دانش آموز و ۱۳ شهید فرهنگی هستند.
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
🍃استقبال از نهمین شهید گمنام در یزد
نهمین شهیدگمنام، امروز همزمان با سالروز وفات حضرتام البنین (س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا، در فرودگاه شهید صدوقی یزد با استقبال سرپرست معاونت سیاسی استاندار، فرمانده سپاه الغدیر استان، امام جمعه مهریز، سرپرست فرمانداری مهریز، فرمانده ناحیه مقاومت بسیج مهریز، خادمین شهداء، شورا و اهالی روستای منشاد وارد یزد شد.
مراسم وداع با این شهید گمنام هم در منشاد روز پنجشنبه ۲۹ آذر بعد از نماز مغرب و عشا برگزار میشود.
مراسم تشییع و تدفین این شهید والامقام، روز جمعه ۳۰ آذرماه در اردوگاه قائم آل محمد روستای منشاد برگزار خواهد شد.
#خادمین_شهداء
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ_ܥ݆ࡅ߳ܝ_ܢܚ݅ܣܥߊء_ܥܝ_ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ
#کمیته_خادمین_شهدای_شهرستان_مهریز👇
@Khademine_shohada_Mehriz
35.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی زیباست
اما شهادت....زیباتر....
#گزارشی از مراسم خوش آمد گویی به شهید عزیز و تجدید پیمان آرمانهای انقلاب
🌺جهت شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات🌺
#کانون_دختران_آسمانی
#شهیدخوشنام_پارک_کوثر
#خادمین_شهداء
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ_ܥ݆ࡅ߳ܝ_ܢܚ݅ܣܥߊء_ܥܝ_ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ
#کمیته_خادمین_شهدای_شهرستان_مهریز👇
@Khademine_shohada_Mehriz
🌷🕊
حواسمان هست؟!
اگر شهید نشویم باید بمیریم!
راه سومی وجود ندارد!!😔
#شهید
#سید_مرتضی_آوینی
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
#السلامعلیکیاأباعبدالله🌹
ماجرای شهیدی که در #کربلا دفن شد
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه: توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد.
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#زࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401