eitaa logo
🌷ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
772 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
25 فایل
بسم‌رب‌الشہداء والصدیقین 💫‌ نام کانال: زیر چتر شهدا🌹 ‌‌شروع‌خادمی:1401/11/05🇮🇷 پایان خادمی:انشاءالله‌شہادٺ♥️ شهید دعوتت کرده پس بمون😉🍃 ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید🙏 لینک کانال: @zirechatreshohada1401 مدیر کانال: @razmandegan1400
مشاهده در ایتا
دانلود
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و از جایی که فکرش رو نمی کنی به خواسته ات میرسی. مثل شهید دهقان ...💔🥹 شهید محمدرضا دهقان امیری 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
شھیدشدن‌دل‌میخواهد.. دلۍڪہ‌آنقدرقو؎باشدو بتواندبریده‌شود‌ازهمہ‌؎تعلقـٰات..! دلۍڪہ‌آرام،لِہ‌شودزیرپایت‌✋🏻 وشھـدادلداربۍدل‌بودند..💔 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَهُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّه سالگرد تدفین شهید خوشنام غربالبیز روایتگری: حاج عبدالمجید سهرابی 🕗زمان : شنبه هشتم دی ماه ساعت ۱۸ 🕌مکان: مسجد حضرت ابوالفضل(ع) مدوار 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌_ܥ݆ࡅ߳ܝ‌_ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء_ܥ‌‌ܝ‌_ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 👇 @Khademine_shohada_Mehriz
شهیدان زنده اند الله اکبر به خون آغشته اند الله اکبر شهیدی که ازبهشت برای مادرش کله قند آورد شهید :حسین بیدکی نام پدر:حسن تاریخ تولد: 1341/3/3 نوع عضویت. وظیفه درجه ناوییکم تاریخ شهادت:1362/12/3 یگان خدمتی:منطقه دوم نداجا_بوشهر محل شهادت:جزیره مجنون ازاستان یزد_ شهرستان مهریز اوکوچکترین فرزند خانواده بود سرباز بودوبرای خدمت عازم جبهه جنگ شده بود یکمرتبه مجروح شد وچون جزو نیروی دریایی بود یکمرتبه کشتی براثر خمپاره متلاشی شد اما او برتکه چوبی سه شبانه روز در دریا سرگردان شده بود تا به ساحل رسید یکمرتبه مار نیشش زده بود اماهیچکدام ازاین اتفاقات نتوانست اورابه آرزوی شهادت برساندامااوازسرنوشت خودباشهادت آگاه بود آخرین مرخصی آمد باهمه خداحافظی میکرد ومیگفت این آخرین وداع هست فکرمیکردند منظورش این است که دوره خدمتش پایان میرسد چون فقط 45روز به پایان خدمتش باقی مانده بود به شوهر خواهر زاده اش گفته بود به همین زودی شهیدی ازاین محل می آورند هرچه گفته بود بگو چه کسی شهید شده گفته بود صبرکن تا بفهمی روزعملیات دشمن بمب شیمیایی میزند او وهمراهانش سریع ماسک هارا میزنند تادرامان باشند اما دوست وهم محله اش ماسک باخود نیاورده بود همینکه متوجه شد سریع ماسک خود را به دوستش داد اوگفت پس خودت چی حسین گفت من شهید بشم زن وبچه ندارم اما شما همسروفرزندانت منتظرت هستند وبراثرتنفس گاز شیمیایی به شهادت رسید ودوستش رانجات داد چهل نفر دوستان مخلص وباایمان مثل خودش داشت که موقع شهادتش چهل چراغی درست کردند که یکی رابنام اوخاموش کردند بدن مطهرش راکه آوردند تشیع باشکوه شد ودر گلزار شهدای مهریز یزد به خاک سپرده شد چندی بعدازشهادتش پدرش به رحمت خدارفت ومادرش حاجیه ملا ربابه تنها درخانه زندگی میکرد فرزندانش به او سرمیزدندوجویای حالش بودند واگر کم وکسری داشت مهیا میکردند به پسربزرگش میگوید قندونباتم تمام شده اوهم میگوید چشم تاشب برایتان می آورم اما یادش میرود فرداصبح آن روز مادر باعکس شهیدش حرف میزندگریه میکند ومیگوید حسین جان برادرت یادش رفت برایم قندبیاورد من هم خجالت میکشم دوباره به او بگویم مادر حسین جان توبرایم قند بیاورمیترسم کسی منزل بیایدو قندانم چنددانه قند بیشتر ندارد تاظهر همینطور چندبار التماس حسین میکند واشک میریزد ازطرفی مسجد کوچک وقدیمی کنار خانه شان بود که کسی درآن مسجد رفت وآمد نمیکرد و خواهر شهید بعدازچندسال میخواست آن مسجد را رواج دهد برای همین تصمیم گرفتند هرچهارشنبه روضه بخوانندوچای دهند و هرکس دوست داشت بانی شود وقندوچای بیاورد حاجیه ملاربابه به فرزند شهیدش میگفت دلم میخواست بانی این هفته بشوم اماالان خودم قندندارم بعدازظهربه طرف اتاق تاریک که پشت اتاق ها هست که به آن ( پستو)میگفتند ودرآن اتاق ظرف بزرگی ازگل درست شده که به آن (تپو)میگفتندکه مواد خشک غذایی رادر(تپو) نگهداری میکردند میرود همینطور که دنبال چیزی میگشت ناگهان کله قندی رادر پلاستیک میبیند که باپارچه سبز سرآن پلاستیک بسته شده آن رابرمیدارد وخیلی تعجب میکند چون صبح این جاراگشته بود وقندی ندیده بودذهنش درگیر بود که چطور وازکجا آمده؟ به عکس فرزندش نگاه میکرد ومیگفت حسین جان توآوردی؟ وقتی دخترش به دیدنش می آید واین حکایت رامیشنود بادقت به این کیسه وکله قند نگاه میکند ومیبینند که هم برروی قند وهم برروی کیسه نام شهید حسین بیدکی حک شده ونام پنج تن الله ،محمد،علی،فاطمه،حسن،حسین ونام های زیاد مثل جنت ،شهید،...حک شده بود ازطرف بنیاد شهیدبرای دیدن قند منزل مادرشهید می آیند وصحت این قندبهشتی ازطرف شهید راتایید میکنندواین حقیقت درکتابی به نام (درحلقهٔ دیدار) جلد اول یادنامهٔ شهدای استان یزد تالیف:رضیه مازارچی صفحه 86 چاپ شده است تامادرشهید زنده بود ازدور ونزدیک برای دیدن این قند می آمدند وچه بسیاربیمارانی که باخوردن این قند شفا گرفتند وهرچه ازاین قندبرمیداشتند کم نمیشد امابعداز وفات مادر شهید چندسال قند دست خواهرشهید بود وکم شداماهنوز این قند هست. وقتی حضرت آقا این ماجرا راشنیده بودند گفته بودند ای کاش آن قندرانشکسته بودید وشکر برسرآن قندمیریختیدوبه عنوان تبرک وشفا ازآن شکر استفاده می‌کردید شادی روح شهدا وشهید حسین بیدکی فاتحه مع الصلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وعجل فرج مهدی آل محمد 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
🔮 حرف محرمانه دیروز در دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده،اتفاق عجیبی افتاد🤔 سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانه ای دارم😳 سپس ماجرای زندگی خودش رابرای من ودر تنها یی و خلوت  با حال گریه میگفت که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم وشهادت آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد نمود حتی میگفت من عکس ایشان را روی کاشی سفارش داده و ساخته ام،هر گاه به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشان روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و خطا ها و اشتباهاتم الهامات خوبی به من میشود،😌 کاملا احساس میکنم ایشان با نگاهش با من صحبت میکند و خطایم را به من تذکر میدهد🥺 حاجات و مشکلات سختی را در زندگی ام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم...😍😍 اینک این دانشجوی عزیز ترم دو رشته فقه است اخیرا مصطفی می گفت مامان دعا کن آنچه که صلاح پیش بیاد اگه رفتنم مؤثرتر بشه  می گفتم بمونی که بیشتر می تونی خدمت کنی ولی با رفتنت... بعد جواب داد  اونجا دستم بازتر بااین پیامها تازه متوجه شدم دستم بازتر یعنی چی؟ حتی شهادت را برای خودش نخواست برای این بود که بتونه دستگیری کنه از خدا خواست آنچه که مؤثرتر اتفاق بیفتد این یعنی نهایت انسان دوستی وعشق ورزیدن به کارفرهنگی است. ❤️ ☘ از زبان مادر شهید مدافع حرم مصطفی صدر زاده 🌹 شادی روح شهدا صلوات 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
«بسم‌رب‌الزهــــــرا(س)والشهداءوالصديقين» 🍃اردوی یکروزه زیارتی فرهنگی ، به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی به استان کرمان🌹 🌷حرکت چهارشنبه صبح 12دی ماه1403 🌷برگشت چهارشنبه 12دی ماه آخر شب 🔻برنامه های سفر: 🔹موزه وحمام گنجعلی خان 🔹بازار 🔹مزار شهید سلیمانی 🔷 گلزار شهدای کرمان 🔹بیت الزهراس 🚌رفت وبرگشت با اتوبوس اسکانیا جوان سیر 💰هزینه سفر ⬅️ ۴۵٠هزار تومان ⭕جهت ثبت نام به معاونت اردوبی، راهیان نور وگردشگری سپاه و حوزه های مقاومت بسیج برادر وخواهر مراجعه یا با شماره های زیر تماس حاصل فرمائید⭕ 🔸موبایل 09022563218(بیدکی) 09130999145(زارع) 🔊لازم به ذکر است در صورت تکمیل ظرفیت اعزام صورت خواهد گرفت 🍃🥀🍃🥀🍃🥀
رفتم درب مغازه آقا رضا، گفت : پسر عمویتان آمده حساب کرده. رفتم مغازه مرغ و ماهی فروشی گفت : پسر عمویتان آمده حساب کرده. من ماندم که چه شده و برگشتم خانه ... دیدم خانمم برگشته. همسرم گفت : « یک جوانی آمده بود درب منزل سراغ شما را می‌گرفت، من آن جوان را نمی‌شناختم. برای اولین بار او را دیدم. تا حالاتوی مسجد هم او را ندیده بودم .» همسرم گفت : « این جوان چهل هزار تومان آورد و گفت این طلبی است که سید از من می‌خواهد. » به این جوان گفنم : « به سید بگویم چه کسی آورده ؟ گفت : خودش می‌داند .» از پسر عمویم سئوال کردم : برای چی بدهی ما را پرداخت کردی ؟ اما او بی خبر بود ! به همسرم گفتم : من می‌روم بیرون چند دقیقه ای کار دارم، زود بر می‌گردم. یک ربع بعد برگشتم. خانمم نشسته وسط حیاط ! وسایل شهید و عکسش را مقابل خودش گذاشته و گریه می‌کرد. گفتم : خانم، باز ما وسایل شهدا رو آوردیم، شما شروع کردید به گریه کردن. با عصبانیت جلو رفتم و خواستم کارت شناسایی شهید را بگیرم. گفتم چی شده !؟ همسر در حالی که گریه می‌کرد گفت : سید خیلی عجیبه ! جوانی که آمده بود جلوی منزل ما و پول آورد همین شهید بود. بعد تصویر کارت شناسایی شهید را نشان داد. گفتم زن اشتباه می‌کنی؟ اون دوازده سال پیش شهید شده ! گفت : صد سال پیش هم شهید باشه من اشتباه نمی‌کنم. این همان جوان است که من دیدم. نمی توانستم باور کنم. اما چه کسی برای من پول فرستاده !؟ آن هم در شرایطی که هیچ کس جز شهدا و خدایشان نمی‌دانستند من بدهکار هستم. حاج خانمی که مهمان من بود را صدا زدم و به او گفتم : آقایی را که درب منزل ما پول آورد اگر ببینی می‌شناسی ؟ گفت: بله می‌شناسم. من عکس شهید دادگر را به ایشان نشان دادم. گفت : بله آقا سید، به جده ات قسم خودش است. دیدم خیلی سخت است باور کردن این قضیه. گفتم حاج خانم شما اشتباه نمی‌کنی ؟ گفت : نه. ( چون کارت پرس شده بود سالم و عکس واضح بود. ) رفتم بیرون از خانه. کارت شناسایی دستم بود. سراغ آقای امیدوار و عکس را به ایشان نشان دادم. گفت : همین بود. رفتم مغازه آقا رضا گفت که خودش است. رفتم سراغ بعدی گفت : خودش است ... من توی بازار نشستم. شاید تا آخر شب گریه کردم. نتوانستم بلند شوم بروم خانه. یکی از دوستانم آمد وکمک کرد و مرا به خانه آورد. آن شب در وجودم یک انقلاب عجیبی شده بود. نمی‌دانید چه حالی پیدا کردم ... صبح زود رفتم منطقه. یکی از دوستان که خیلی کم حرف بود آن روز به من پیله کرد که آقا سید چی شده ؟ گفتم چیزی نشده. چرا امروز این همه به ما پیله کردی ؟ 💥گفت سید دیشب سحر خواب دیدم شهید دادگر به من گفت : به سید سلام برسان بگو از ما خواستی، کمکت کردیم چرا هنوز ناراحتی ؟! 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من جان ناقابلی دارم ، جسم ناقصی دارم .. نهم دی، سال روز میثاق امت شهیدپرور ایران اسلامی با ولایت، گرامی باد 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #ܝ̇‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
مراسم هفتمین روز خاکسپاری شهید گمنام در مسجد جامع منشاد 🔻با گذشت هفت روز از خاکسپاری شهید گمنام در اردوگاه قائم آل محمد(عج) منشاد، مجلس گرامیداشتی با حضور قشرهای مختلف مردم، مسئولین استان و شهرستان مهریز در مسجد جامع منشاد برگزار گردید. 🔹در این مراسم روحانیون پیرامون شخصیت شهدا و ارزشهایی که شهدا در پیشگاه خداوند دارند مطالبی بیان داشتند و اظهار داشتند: امنیت، آسایش که در ایران برقرار است مدیون خون‌ شهداست چون آنها برای حفظ نظام، نوامیس و همچنین جلوگیری از تعرض دشمنان به ایران اسلامی جان خود را نثار کردند لذا باید قدرشناس خون شهدا و نسبت به ارزشهای انقلاب اسلامی ایران پایبند و ادامه‌ دهنده راه آن عزیزان باشیم. در ادامه این مراسم مشهدی بافان یکی از ایثارگران هشت سال دفاع مقدس به روایتگری رزمندگان اسلام پرداخت. در پایان این مراسم مداح اهل بیت عصمت و طهارت به مرثیه سرایی هفتمین روز خاکسپاری شهید گمنام پرداخت. گفتنی است شهید گمنام که در اردوگاه قائم آل محمد(عج) منشاد تدفین شده نوجوانی 17ساله در عملیات خیبر و در عملیات مجنون به فیض شهادت نائل آمده است. 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
1_4218337587.mp3
6.6M
بارونه بارونه.... دلم جزیره مجنونه... دلم مث شلمچه خونه... بگین کجان رفیقام.... 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 یکی از زیباترین دوربین مخفی‌هایی که تا به حال دیدم این بود ... 💔🥀 ❤️ انتشار با شما خوبان وعاشقان شهداء 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #زࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇 @zirechatreshohada1401