15.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋~•••
#ارسالی_اعضا🍀
+ اجرتون با شهید نوری💚
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
با سلام واردات خدمت اعضای محترم کمیته خادمین شهدا مخصوصا اعضای محترم گروه جهادی خادمین شهدای خواهر و برادر شهرستان
با توجه به در پیش بودن رزمایش جهادگران فاطمی ۴از تاریخ ۹تا۱۹مرداد ماه در صورتی که برنامه ای خاص شهداء وخانواده معزز شهدا در این بازه زمانی در نظر دارید می توانید به حقیر پیشنهاد نمایید تا ضمن هماهنگی با مسئولین گروه جهادی نوع وزمان برنامه مشخص وبه اطلاع اعضای کانال رسانده شود.
ضمنا عزیزان خادم میتوانند گروه جهادی را در اجرای برنامه همراهی نمایند
تشکر🙏
@razmandegan1400
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝࡅ࡙ܝ_ܥ݆ࡅ߳ܝ_ܢܚ݅ܣܥߊء_ܥܝ_ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ
#کمیته_خادمین_شهدای_شهرستان_مهریز👇
@Khademine_shohada_Mehriz
#ارسالی_از_اعضای_کانالمون
مقید بود هر روز #زیارت_عاشورا را بخواند ؛ حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت را میخواند
دائما می گفت :
اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست امام حسین ؛ مشکلاتشون حل می شود .
و امام با دیده لطف به انها نگاه می کند
برادر شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
✍لحظاتی از پیکر تابوت و لباسی که شهید مغفوری در هنگام تدفین با آن اذان گفت و قرآن خواند.
🌹اذان گفتن و قرآن خواندن پیکر شهید مغفوری با لباس مقدس و سبز پاسداری...
🔹شهید عبدالمهدی مغفوری عاشق لباس پاسداری و سبز سپاه بود از آنجایی که شهیدی که در معرکه به شهادت می رسد غسل و کفن ندارد لذا با همین لباس پاسداری که در تصاویر مشخص است تا لحظه مشایعت پیکر مطهرش تا قبر اذان می گوید و سوره کوثر را تلاوت می نماید حتی پوتین های شهید را هم در نمی آورند و همین گونه به خاک سپرده می شود.
🔸شهید مغفوری اسوه تقوی پایگاههای بسیج را سفارتخانه امام زمان عجل الله لقب داده و هنگام ورود به پایگاه بسیج درب ورودی پایگاه را می بوسید.
💢حاج قاسم شهید مغفوری را امامزاده شهر کرمان لقب داده است.
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
24.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 لطفا کلیپ را تا آخر ببینید ..☝️
💢حکایت تکان دهنده از تفحص شهدا و توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در طلائیه...
از همین فرصت متوسل به سقای دشت کربلا شوید....
یا ابوالفضل العباس باب الحوائج ادرکنی
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
#داستان_آموزنده
#ارسالی_از_اعضای_کانالمون
🔆مادر قبر کن
حضرت حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج آقا حسين نظام الدينى اصفهانى رحمة اللّه عليه نوشته اند: روزى منزل حاج عبدالغفور يكى از حاجى هاى موجه و ملازم آية اللّه حاج سيد محمد تقى فقيه احمد آبادى صاحب كتاب شريف مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم علیه السلام بودم ، يكى از رفقاء ايشان به نام حاج سيد يحيى مشهور به پنبه كار مى گفت : برادرم را كه مدتى بود فوت نموده در خواب ديدم با وضع و لباس خوبى كه موجب تعجب شگفت بود، گفتم : داداش ديگر آن دنيا كلاه چه كسى را برداشتى ؟ گفت : من كلاه كسى را بر نداشتم .
گفتم : من تو را مى شناسم اين لباس و اين موقعيت ازآن تو نيست ، گفت : آرى ، ديشب ، شب اول قبرِ مادرِ قبر كن بود، آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام به ديدن آن زن تشريف آوردند و فرمودند: به كسانى كه اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنايات بهره مند شدم بدين جهت از ديشب وضع و حال ما خوب و اين لباس فاخر را پوشيده ام .
از خواب بيدار شدم نزديك اذان صبح بود، كارهاى خود را انجام داده و حركت كردم براى تخت فولاد قبرستان تاريخى و با عظمت اصفهان براى تحقيقات سر قبر برادرم رفتم ، بعضى قرآن خوانها كنار قبر قرآن مى خواندند از قبرهاى تازه پرسش كردم ، قبر مادر قبر كن را معرفى كردند.
گفتم : كى دفن شده ؟ گفتند: ديشب شب اول قبر او بوده ، متوجه شدم تاريخ با گفته برادرم در خواب مطابق است .
رفتم نزد آقاى قبر كن در تكيه مرحوم آية اللّه آقا ميرزا ابوالمعالى استاد مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى و صاحب كرامات عجيبه كه محازى قبر آن زن بود، احوالپرسى نمودم راز فوت مادرش را سوال كردم . گفت : ديشب شب اول قبر او بود.
گفتم : ايشان روضه خوانى مى كرد؟ روضه خوان بود؟ كربلا مشرف شده بود؟ گفت : خير، سئوال كرد: اين پرسشها براى چيست ؟ خواب خود را گفتم . گفت : مادرم هر روز زيارت عاشورا مى خواند. حاج عبدالغفور در تكيه آقا ميرزا ابوالمعالى بالا خانه اى داشتند كه هر وقت ايشان با رفقايشان مى رفتند تخت فولاد در اين اطاق منزل مى كردند، روزى به اتفاق ايشان و مرحوم حاج آقا مصطفى فقيه ايمانى و حاج شيخ امير آقا و حاج آقا حسين مهدوى اردكانى ... و جمعى از علماء و بزرگان و امام جماعتهاى اصفهان و رفقاء حاج عبد الغفور به تكيه آميرزا ابوالمعالى رفتيم ، حاج عبدالغفور قبر مادر قبركن را نشان داد و گفت : مادر قبركن قبرش اينجاست كه امام حسين ع به ديدن او تشريف آوردند و خلعت دادند به كسانى كه اطراف قبر او دفن شدند.
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401
از همسایه های ما بود. می گفت در اوج گرمای تابستان، یخچال ما خراب شد. دیگه کار نکرد. خیلی ناراحت بودم. هم وسایل داخل یخچال به خاطر گرما خراب می شد، هم بچه ها آب خوردن نداشتند. آب را باید از شیر میخوردند که خیلی گرم بود. همه عطش داشتند.
شوهرم نبود و نمی دانستم چه کنم.
گفتم: خدایا من چیکار کنم. دیده بودم که اقوام ما تا به مشکلاتی برخورد میکنند، جد شهید سید حسن رو قسم میدهند.
من هم گفتم: یا جد سید حسن، من چیکار کنم یخچالم خراب شده. بچه ها عطش گرفتند. به عطش بچه های کربلا مشکل ما را حل کنید.
چادر سرم کردم و رفتم مغازه تعمیرگاه یخچال، به آقای تعمیرکار گفتم تو رو خدا اگه میشه زودتر بیایید یخچال ما رو درست کنید.
آن آقا گفت: سرم شلوغه، باید بیارینش اینجا، نمی تونم بیام.
گفتم من هیچکس رو ندارم. بچههام کوچیکن. دختر هستن، نمیتونن یخچال رو بیارن. کسی نیست کمک کنه و یخچال رو بیاره مغازه. میشه خودتون یا شاگردتون بیاد تو خونه نگاش کنه ببینه مشکلش چیه؟
آقای تعمیرکار گفت: برو اگه شد میفرستم کسی بیاد نگاش کنه.
من چاره ای نداشتم. اومدم خونه، گفتم حالا چیکار کنیم؟ یعنی کسی رو میفرسته یا فراموش می کنه.
همون لحظه در خونه رو زدند. رفتم در رو باز کردم. دیدم یک جوان پشت در ایستاده. گفت همشیره اومدم یخچال رو نگاه کنم.
تا برگشت یک لحظه رنگم پرید! خیلی شبیه شهید سید حسن بود.
گفتم خدایا، سید حسن که شهید شده. این جوان چقدر شبیه اونه!
ادامه دارد...
از کتاب خاطرات شهید سید حسن موسوی
تصویر بالا مزار شهید است.👆.
ادامه در پست پایین👇👇👇
ادامه خاطره یخچال از کتاب شهید سید حسن
👇
...اون بنده خدا وارد شد و یک نگاه به یخچال کرد، بعد دست به یخچال زد.
باور کنید فقط همین کار را کرد و گفت یخچالتون درست شد!
جلو رفتم و دیدم صدای موتور یخچال میاد و یخچال مثل روز اول داره کار می کنه!
جوان داشت آماده می شد برود. گفتم: ای خدا خیرتون بده، حالا پولش چقد شد؟
گفت: بعدا حساب میکنیم، مشکلی نیست.
پول نگرفت و سریع بیرون رفت.
به دخترم گفتم دیدیش چقدر نورانی بود، چقدر شبیه شهید سید حسن بود...
عصر کیف پول رو برداشتم و رفتم مغازه تعمیرکار یخچال.
سلام و تشکر کردم. گفتم شاگرد شما چقدر دستش خوب بود، تا دست به یخچال ما زد درست شد. چقدر تقدیم کنم؟
صاحب مغازه نگاهی از سر تعجب کرد وگفت چی می گی؟ من کسی رو نفرستادم.
باتعجب گفتم: واقعا؟
گفت والا من کسی رو ندارم که بفرستم. شاگردم چند روزه رفته. الان داشتم با خودم فکر میکردم که چطور بیام برا تعمیر یخچال شما...
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#ܝ̇ࡅ࡙ܝ -ܥ݆ࡅ߳ܝ-ܢܚ݅ܣܥߊء -ܥܝ-ߊܩߊࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷 👇
@zirechatreshohada1401