eitaa logo
ظهور بسیار نزدیک است
15.2هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
17.8هزار ویدیو
379 فایل
💓 از غدیر تا ظهور 🙏 با شما حرف خواهیم زد از : 🌹 یاایتها النفس المطمئنة 🌼 ارجعی الی ربک 🌼 راضية مرضية 🌼 فدخلي في عبادي 🌼 وادخلي جنتي 👈 کپی آزاد 🔸 موسسه جنبش پیشوازان دولت کریمه 🔸 تبلیغات تبادلات 🔹 @mahdeyar314 🔸کانال دیگر ما 🔹 @zoh110hor
مشاهده در ایتا
دانلود
.…¤¤¤¤○●○●○¤¤¤¤❣﷽❣ ⚫️ .. ( ) 🔴 السّلام عَلی مسْلم ابن عوسجه اسدی ▪️امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بر بالین هشت نفر از یاران خود که به درجه رفیع شهادت نایل شده بودند حاضر شد که این حضور ،دلیل بر عظمت شهید بود. یکی از آنها مسلم ابن عوسجه اسدی بود... 🔰در زیارت ناحیه منسوب به آقا امام زمان (عج) از هیچ یک از شهدا به اندازه مسلم تقدیر و تجلیل نشده است... 🔳مسلم کسی بود که وقتی امام به او اجازه بازگشت به وطن داد گفت: نه بخدا قسم برنمیگردم تا آنقدر نیزه در سینه دشمن فرو کنم و باشمشیر بجنگم تا شمشیر از دستم بیفتد و اگر سلاحی برایم نماند با سنگ با دشمنان شما خواهم جنگید تا در رکاب شما به شهادت برسم... ▪️مسلم مردی شریف و از زهاد زمان خود بود و پیوسته در پای ستونی در مسجد کوفه نماز و به دعا و نیایش مشغول بود واز شجاعان نامی روزگار و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و در جنگهای اسلامی از نامداران به حساب می آمد. وی برای امام حسین نامه نوشت و اورا دعوت کرد و بر عهد خود باقی ماند. 💠 موقعی که مسلم ابن عقیل نماینده امام حسین وارد کوفه شد مسلم ابن عوسجه به وکالت از مسلم ابن عقیل برای امام از مردم بیعت میگرفت. 🍀 وی هنگام اطلاع از حرکت امام از کوفه خارج شد و به اتفاق حبیب به کربلا آمدند و به امام پیوستند.. 🔴شهادت مسلم ابن عوسجه 🔳مسلم ابن عوسجه در میدان نبرد دلیریهای بسیار کرد تا سرانجام دوتا از دشمنان با کمک یکدیگر اورا از پا در آوردند. 🌺امام علیه السلام به سرعت به بالین او آمد و مسلم هنوز جان داشت. امام فرمود خدا تورا رحمت کند... 🌑 آخرین نفس های مسلم ▪️مسلم لحظات آخر عمر خود را میگذراند که حبیب هم به بالینش آمد و گفت: مرگ تو بر من گران است تورا به بهشت بشارت باد، اگر نبود که ساعتی بعد نیز من به تو ملحق میشوم،دوست داشتم تا به من وصیت کنی و وصیت تورا انجام دهم. 💥اما میدانم که امکان ندارد و ساعاتی بعد من هم به شما ملحق خواهم شد. ✨مسلم با صدای ضعیفی گفت: من تورا به این مرد(اشاره به امام حسین علیه السلام ) وصیت میکنم که تا جان داری او را یاری کنی. ❄️حبیب گفت: به خدا که غیر از این نکنم . در این هنگام مسلم جان به جان آفرین تسلیم کرد . یاران امام نعش او را برداشتند و در خیمه شهدا گذاشتند... ✍ ... 📗 اعیان الشیعه ج 1 ص 605 📘 ابصارالعین ص 62 📒بحار ج 45 ص 20 📔 حیات الحسین ج 3 ص 212 اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59 ¤¤¤¤○●○●○¤¤¤¤....
🔴#قسمت_چهارم ⚠️هشدار و انتقاد تند #امام_حسین(ع) به خواص و علمای جامعه در #خطبه_منا ⚠️یکسال قبل از واقعه #عاشورا 📣 روحانیون محترم بخوانند.. #خطبه_منا امام حسین(ع) و همچنین #منشور_روحانیت_امام_خمینی(ره)؛میتواند مبنای حرکت و موضع گیری های روحانیت باشد....انقلابیون عزیز میتوانند متن کامل #خطبه_منا را چاپ کنند و بصورت بروشور به روحانیون و ائمه ی جماعات و ائمه جمعه ، تقدیم کنند.. #روحانیون_سکوت_نکنند #عدالت #مبارزه_با_ظلم #تبعیض #عدالتخواهی #سکوت_ممنوع #رسالت_روحانیون #روحانیت_صدای_مردم_فقیر #روحانیت_فریاد_دردهای_مردم #کربلا #اربعین #عاشورا 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
╠✰✰↬🌜💎🌛↫✰✰╣ ■ رابطه حضرات معصومین با حضرت زهرا ■ ✅ الگوی نمونه ⇱ امام زمان علیه السلام در یکی از نامه هایشان می‌فرمایند: 『 وفی ابنة رسول صلی الله علیه و آله لی اسوة حسنة』 【 در دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای من الگوی نیکویی است】① ✅ یاور خوب ↫ پیامبر اکرم(ص) از حضرت امیرالمؤمنین، علی(ع) درباره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام پرسیدند، حضرت پاسخ دادند: 『 نعم العون علی طاعة الله』 【 [فاطمه علیها السلام] خوب یاوری در راه اطاعت و بندگی خداست】② ✅ عزیزترین مردم ⇱ پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: 『فاطمة اعز البریة علی』 【فاطمه علیها السلام عزیزترین مردم در نزد من است 】 ③ 🌀 فاطمه نورچشم و میوه دل من🌀 پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: 『 ان فاطمة بضعة منی و هی نور عینی وثمرة فؤادی』 【 فاطمه علیها السلام پاره تن و نور چشم و میوه دل من است】 ④ 📚 منابع: ① بحارالأنوار، ج 53، ص 180 ② بحار الأنوار، ج 43، ص 117 ③ الأمالی، شیخ مفید، ص 259 ④ الأمالی، شیخ صدوق، ص 486 ادامــــــــه 🏃دارد.... ➖➖➖➖➖ ➖➖➖➖➖ 🔹 @zoohor59
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 4⃣ : ورزش باستانی ( ۱ ) ✍ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. 🔹حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. 🔸حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ، معمولاً يك سوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 🔹از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از ، درس ايمان و اخلاق را در كنار به جوانها مي آموخت. 🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 🔹با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. ابراهيم بلند شد و گفت : لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. 🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد. 🔹دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. 🔸 برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. 🔹بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به و هيئت ميكشاند. 🔸 يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به ابراهيم گفتم : آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم : ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🔹اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! ابراهيم داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. 🔸دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعد گفت : رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . 🔹ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين . 🔸 ياد حديث به افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.» 📚 سلام بر ابراهیم https://eitaa.com/joinchat/940769314Cc4462fb5bb ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فصل۴.mp3
11.93M
کتاب صوتی خدای خوب ابراهیم 💞 @EmamZaman ┄┅═✧❁✧═┅┄