🔺 هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢نمونه ای از یک تقوای کم نظیر
👤 استاد عاملی
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
مادر امّت.mp3
4.28M
🔖منبر کوتاه 🔖
#آیت_الله_جوادی_آملی
💠مادر اُمّت💠
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
D1736976T14252333(Web).mp3
17.16M
🔖منبر کامل 🔖
#استاد_میرزا_محمدی
💠مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها 💠
◇جلسه اول◇
◀️حوادث بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
#فاطمیه #حضرت_فاطمه سلام الله علیها
🕌 حسینیه هیئت انصار العباس علیه السلام
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #فاطمیه
🔸 منِ گم شده، بدونِ تو چه کنم...؟!
🔻نماهنگ زیبای «نشانِ تو» با نوای سیدمجید بنیفاطمه بمناسبت فرارسیدن شهادت #حضرت_زهرا (س)
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ!
ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ!
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ..?
ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.. ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ!
ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ...!
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🦋حکمت موانع زندگی
📚در زمانهای گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند، خودش را در جایی مخفی کرد.بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتند؛ بسیاری هم غر میزدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهای است و... . با وجود این، هیچکس تخته سنگ را از وسط برنمیداشت
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسهای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکههای طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: «هر سد و مانعی میتواند یک فرصت برای تغییر زندگی انسان باشد.
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!!
از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟
عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود.
حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد.
بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش مى كرد.
📚منبع:حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
26.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #نماوا | زهراءُ قومي
🎙 بانوای : #حاجمیثممطیعی
🔰 با زیر نویس فارسی
🔺 اجراشده در : بصره | حسینیه مرحوم حاج داود العاشور
🏴 ویژه شهادت حضرت زهرا (س)
👈 مشاهده نماهنگ با کیفیت بالا :
🌐 Aparat.com/v/B5fD6
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
#یاد_مرگ_قیامت
از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می فرمايد که شيخ فرمود:
💠
«رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می رفته. روزی از او سئوال می کند: از عجائب قبرستان چه ديده ای؟ عرض کرد:
روز قبل، در قبرستان جنازه ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد. مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است. گفتم: پروردگارا؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.»
📖 معاد ؛ آیت الله شهید دستغیب (ره)
🔹 @zoohor59
یکی از گذشتگان تعریف می کند که روزی به همسرم گفتم که برای شب مهمان دارم و باید تا شب که از سر کارم برمی گردم همه چیز را آماده و مرتب کرده باشی و غذا درست کرده باشی شرمنده مهمانها نشویم .
همسرم گفت : چشم
ومن سرکارم در مزرعه رفتم و تا مغرب سخت کار کردم و به طرف خانه به راه افتادم ....اما چشمم در آن تاریکی مغرب که باید همه چیز آماده می بود به همسرم افتاد گوشه ای خوابیده بود ...
من هم خسته و درمانده که این حالت را دیدم از حرص و ناراحتی تا توانستم با عصا کتکش زدم !
به تمام قوت ضرباتم را وارد می کردم ، ناگهان متوجه شدم که صدای همسرم نیست و اصلا خانه خودم نیست خانه همسایه است !!!
از شدت خجالتی و شرمندگی بیرون زدم و به سرعت به خانه خودم رفتم ،با چهره ای سرخ شده و پرآشوبم وقتی وارد خانه شدم دیدم همسرم همه چیز را آماده کرده و مهمانها منتظر من هستند ، به کسی از احوال خود چیزی نگفتم و نشستم ، و در دل هر آن منتظر بودم مرد همسایه بیاید و شکایت کند ....
آن شب گذشت و کسی نیامد ....
بعد از سه روز که از آن ماجرا گذشت و باز کسی نیامد و من دیگر طاقت نیاوردم و به بازار رفتم و تکه ای طلا گرفتم و به منزل همسایه رفتم و به مرد آن زن گفتم :
بخدا خیلی شرمنده ام این طلای ناقابل را آورده ام بلکه مرا به خاطر آزاری که به او رسانده ام ببخشد، خسته بودم و متوجه نشدم که خانه خودم نیست و چنین شد ...
مرد خنده ای کرد و گفت :
به خدا قسم که من الان این را از تو میشنوم همسرم چیزی به من نگفته است ، اما این سه روز چیزی که برایم خیلی عجیب بود تغییر حالت همسرم بود که هر بار که به منزل آمدم منزل تمیز و مرتب شده است و همه چیز آماده است !!!
ای کاش هر هفته یکبار می آمدی و این اشتباه را تکرار می کردی !
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
📚 حکایت کوتاه
از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام
داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد.
اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود.
📚 داستانهای بحار الانوار
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🌺#حکایت
شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است
و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و...
از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»
فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد.
اگر خواهان تغییرات هستی
همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز میکند.
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
حکیمی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن.
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم نپذیرفت وگفت برو و هر گاه جواب را یافتی بیا.
مدتی بعد مرد بازگشت. باز حکیم خطی کشید و گفت کوتاهش کن.
مرد این بار نصف خط را با پایش پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت برو و هر گاه جواب را یافتی بیا.
مدتی بعد مرد دوباره بازگشت.
حکیم خطی روی شن کشید و همان سوال را پرسید.
مرد این بار گفت: نمیدانم و از حکیم خواهش کرد پاسخ را بگوید.
حکیم خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت حالا آن خط کوتاه شد.
نیازی به دشمنی و حذف دیگران و یا بیارزش کردن و پوشاندن موفقیت آنها نیست. با رشد و پیشرفت خود است که میتوان به دیگران رسید و یا سبقت گرفت. به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن...
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🌹بسمالله الرّحمن الرّحیم🌹
❌مراقب اعمال وگفتارمان باشیم ❌
👈یک انبار شیر را، یک فضله ی موش نجس می کند ...
مقدس اردبیلی آخر شب از کنار حمامی رد می شد دید این حمام دار، آتش و هیزم را داغ کرده و نشسته با خدا دارد مناجات و درد دل می کند.
و میگوید :
خدایا تو را شکر می کنم که سلطان نشدم اگر سلطان می شدم می دانم مسئولیتم زیاد می شد و ظلم می کردم.
خدایا تو را شکر که ریاست به من ندادی.
خدایا تو را شکر که ثروتمند نشدم.
چون من گول می خوردم و مال مردم را می خوردم.
خدایا شکر که من وزیر نشدم
خدایا تو را شکر که من استاندار نشدم.
خدایا شکر که مقدس اردبیلی نشدم!.
مقدس اردبیلی تا این را شنید تکان خورد.
👈👈(راه یافتن شرک به دل انسان از راه رفتن مورچه سیاهی بر روی یک سنگ سیاه در دل یک شب تاریک، پنهان تر است.)👉👉
مقدس اردبیلی داخل می رود و سلام می کند و گرم می گیرد او هم نمی شناخت که این مقدس اردبیلی است.
مقدس می گوید از چند دقیقه ی قبل اینجا بودم صدای مناجات شما را می شنیدم که دعای می کردی خدایا شکر که سلطان و وزیر و این ها نشدم ...
خب آقا این دعاهایت خوب بود چون شاه و وزیر هر دو ظلم میکنند و خداروشکر کردی که در آن جایگاه نبودی.
اما یکی هم گفتی خدا را شکر که مقدس اردبیلی نشدم.!
می خواهم ببینم که مقدس اردبیلی چه جنایتی انجام داده که شما گفتی الحمدالله که مقدس اردبیلی نشدم.؟
حمامچی گفت: مقدس اردبیلی هم کارش درست نیست
او هم بالاخره اخلاص نداره .!
مقدس گفت: چطور؟
گفت: این هم یک چیزی قاطی دارد شرک و ریا دارد.
حمام چی گفت:
در حالات مقدس اردبیلی رحمة الله علیه نقل کرده اند که مقدس اردبیلی یک شب سحر بلند شد دلو را داخل چاه می اندازد و بالا می کشد می بیند پر از طلا است.
خداوند می خواست او را امتحان بکند. مقدس طلاها را داخل چاه برمی گرداند و رو به آسمان می کند و میگوید:
خدایا احمد از تو آب می خواهد نه طلا. من آب می خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز بکنم.
دوباره سطل را بالا می کشد می بیند طلاست. می گوید خدایا من طلا نمی خواهم، من آب می خواهم.
و بار چهارم آب در می آید وضو می گیرد و برای مناجات می رود.
چون برای او طلا قیمت نداشت.
این طور چیزی می گویند درست است؟
مقدس گفت: بله درست است.
👈(حمام چی نمی دانست این خود مقدس است.)
گفت: آن وقتی که این جریان برای او پیش آمد تنها بود یا کسی هم با او بود؟ مقدس گفت: تنها بود.
حمام چی گفت : اونجا ، نصفه شب ، کسی بوده با مقدس؟
مقدس گفت : نه نبوده
گفت: پس اگر تنها بود چرا فردای آن روز این داستان در نجف پخش شد؟؟!!!
حتما نشسته یک جا خودش تعریف کرده است..
پس معلوم میشود خالص خالص نیست
👈حکایت جامعه کنونی است کارهای بظاهر خیر افراد باید بوسیله تریبونهای رسمی و شبکه های اجتماعی رسانه ای بشود گویا حلاوت اعمال در دانستن خلق الله است !!
👈👈👈یک حمامچی، مچ مقدس اردبیلی را می گیرد.
حواسمان جمع باشد 👈ریا اینقدر ریز است...
سعی کن آنی باشیم که خدا میخواهد نه آنی باشیم که خود میخواهیم..!!!
و مغرور نشیم
که شنا گران را هم آب میبرد!!!
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🔴 صلواتی در جهت دفع بلا و مصیبت در عصر روز جمعه
🔹 این دعا از مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی به نقل از مرحوم امام خمینی که به شاگردان خویش به جهت دفع بلا و مصیبت توصیه میفرمودند:
🔺 عصر و غروب #جمعه، به نیابت از تمام شیعیان عالم ده مرتبه بگوئید:
🔹 اللهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ وَ أدْفَعْ عَنَّا البَلاءَ المُبْرَمَ مِن السَّماءِ إنَّكَ عَلى کُلِّ شَئٍ قَدِیرٌ
🔸 خدایا صلوات فرست بر محمد و آل محمد و دفع بنما از ما بلائی را که حتمی شده است از آسمان، همانا تو بر هر امری قادر و توانائی.
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢خاطرهای زیبا از ارتباط مستقیم و بی واسطه شهید یونس زنگی آبادی با نویسندهای که میخواست خاطرات شهید را به رشته تحریر درآورد
از زبان حجتالاسلام انجوی نژاد
🗓 به مناسبت ۲۵ دی ماه، سالروز شهادت شهید یونس زنگی آبادی
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
30.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 چه بخوانم تو را، که فاطمهای
🔻 روضهخوانی آقای حاج مهدی سماواتی، مراسم عزاداری فاطمیه در حسینیه امام خمینی(ره). ۹۹/۱۰/۲۵
#فاطمیه #حضرت_زهرا
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
معاد جلسه ۴.mp3
24.71M
💢 انسان روح است نه جسم
🔸بحث هایی متفاوت تر از آنچه تاکنون درباره قبر ، برزخ ، قیامت ، صحیفه اعمال ، حساب و کتاب ، فشار قبر و ...شنیده اید
قسمت چهارم
🔹ارتباط با عالم ارواح
فلسفه رشد و نمو و پیر شدن جسم
مرگ آخرین منزل تکامل در دنیا و اولین منزل تکامل اخروی روح است
حتما شنیده شود
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🌳درخت مشكلات
نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد. آخر هفته بود و تصمیم گرفت دوستی را برای صرف شام به خانهاش دعوت کند.موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند. قبل از ورود، نجار چند دقیقه در سکوت، جلو درختی در باغچه ایستاد. بعد با دو دستش، شاخههای درخت را گرفت. چهرهاش بیدرنگ تغییر کرد. خندان وارد خانه شد، همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند، برای فرزندانش قصه گفت، و بعد پس از صرف شامی ساده و مختصر با دوستش به ایوان رفتند تا با هم گپی بزنند از خاطرات گذشته بگویند و چای بنوشند.
از آنجا میتوانستند درخت را ببینند. دوستش دیگر نتوانست جلو کنجکاویش را بگیرد و دلیل رفتار نجار را پرسید.نجار گفت: این درخت مشکلات من است. آری موقع کار، مشکلات فراوانی پیش میآید، اما این مشکلات مال من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد. وقتی به خانه میرسم، مشکلاتم را به شاخههای آن درخت میآویزم و بعد با لبخند وارد خانهام میشوم. روز بعد، وقتی میخواهم سر کار بروم، دوباره آنها را از روی شاخه بر میدارم.جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت میروم تا مشکلاتم را بردارم، خیلی از مشکلات، دیگر آنجا نیستند و بقیه هم خیلی سبکتر شدهاند.
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
🖤عاقبت عشق و احترام به حضرت زهرا سلام الله علیها...
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
✨﷽✨
🏴آثار تسبیحات حضرت زهرا (س)
🌟جلوگیری از تیره بختی
امامصادق علیه السلام به من فرمود: ای ابوهارون، ما کودکان خود را همانگونه که به نماز فرمان میدهیم،به تسبیح حضرت زهرا(س) نیز امر میکنیم. پس بر این ذکر مداومت کن؛ زیرا هر بندهای بر آن مداومت کند، تیره بخت نمیشود.
🌟خشنودی خداوند، دوری کردن شیطان
امام باقرعلیه السلام فرمود: هرکس تسبیح حضرت زهرا را بگوید،سپس طلب آمرزش کند، آمرزیده خواهد شد. این تسبیح به زبان یکصد مرتبه است، ولی در میزان عمل یک هزار تسبیح به حساب میآید و شیطان را دور و خداوند رحمان را خوشنود میسازد.»
🌟آمرزش گناهان
امام صادق علیه السلام نیز به فضیلت تسبیح بعداز نمازهای واجب چنین اشاره کرد: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع قَبلَ أَن یَثنِیَ رِجلَیهِ مِن صَلَاتِهِ الفَرِیضَةِ غَفَرَ اللَهُ لَهُ ، هرکس بعداز نماز واجب تسبیحات حضرت زهرا(س) را بجا آورد قبل از اینکه پای راست را از بالای پای چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده میشود» و در حدیثی دیگر فرمود: « مَن سَبَحَ تَسبِیحَ فَاطِمَةَ ع فَقَد ذَکَرَ اللَهَ الذِکرَ الکَثِیر ، کسی که تسبیح فاطمه زهرا(س) را بگوید خدا را به ذکر کثیر یاد کرده است.»
❤️ بعد از هر نماز ❤️
« اَللهُ اَکْبَر » ۳۴ بار
« اَلْحَمْدُلِلّٰه » ۳۳ بار
« سُبْحٰانَ الله » ۳۳ بار
📚 منبع:
کافی ج ۳ ص ۳۴۳
معانی الاخبار ص ۱۹۳
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59
هر صبح با یک حدیث زیبا و کاربردی در سبد احادیث🌹
🔻 نفس مطمئنه
🔹 @zoohor59