eitaa logo
ظهور نزدیکه ان شاءالله
9.2هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
14.3هزار ویدیو
40 فایل
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است 🌱 هدف از ایجاد کانال معرفت بیشتر به امام و خودسازی و در نهایت زمینه سازی ظهور...❤️💚 جهت تبادل و تبلیغ 👈 @Gol_narges_110 کپی با ذکر صلوات آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله ثواب بوسیدن پای مادر 🌸🍃پیامبر صل الله علیه و آله فرمود : کسی که پای مادرش را ببوسد مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است. گنجینه جواهر 🌸🍃در حدیث دیگر فرمود: هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند نهج الفصاحه 🌸🍃حدیث دیگری فرمود: کسی که قبر والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده می‌شود و از نیکوکاران نوشته می‌شودّ مستدرک الوسائل جلد ۲ https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله 📆 تقویم اسلامی نجومی یکشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۰ هجری شمسی ۲۰ جمادی الثانی ۱۴۴۳ هجری قمری ۲۳ ژانویه ۲۰۲۲ میلادی 🌹 ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک باد. 🌸 اذکار روز یکشنبه : - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت https://eitaa.com/joinchat/2104623196C07139a0285
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله قسمت (5). رسیدیم خونه منم مستقیم رفتم توی اتاقم بعد نیم ساعت بابا رضا اومد داخل تو دستش یه نایلکس بود نشست کنار تختم بابا رضا: سارا جان ،خودت میدونی که مامان فاطمه هیچ وقت دوست نداشت رنگ مشکی بپوشی از داخل نایلکس یه شال صورتی که لبه اش با مروارید کرم دور دوزی شده بود با یه مانتوی سرمه ای ، چشمام تو چشماش بود بغض تو چشماش داغونم میکرد بغلش کردمو فقط گریه کردم حالم روز به روز بهتر میشد،عاطفه یکی از بهترین دوستانم که از بچگی با هم بزرگ شدیم هر از گاهی می‌اومد خونمون با شوخی هایی که میکرد حالمو خوب میکرد ( بابای عاطفه با بابا رضا دوستای دوران جنگ بودن ،بابای عاطفه ،حاج احمد جانباز بود،عاطفه بچه آخر خانواده بود 3 تا داداش و یه خواهر بزرگ تر از خودش داره،بابا رضا بعد از جنگ عاشق مامان فاطمه میشه از همون موقع به خاطر مشکل قلبی که مامان داشت تصمیم گرفتن بچه دار نشن ولی بعد ده سال خدا منو به اونا هدیه میده ) صدای زنگ گوشیم می‌اومد ولی اتاقم اینقدر ریخت و پاشیده بود که نمیتونستم پیداش کنم آخر زیر تخت پیداش کردم عاطفه بود - سلام عاطی خوبی؟ ( صدای جیغ و خنده اش با هم قاطی شده بود) چیشده دختر ،مثل دیونه ها چرا جیغ میکشی عاطی: وااییی سارا قبول شدی - خوب الان کجاش خوشحالی داره عاطی: دختره بی ذوق ،رشته برق قبول شدی خنگه ،مهندس خانم ( تا گفت مهندس ،یاد مامانم افتادم چقدر تو خونه صدام میکرد مهندس خانم😔) عاطی: الو سارا غش کردی ؟ من این چیزا حالیم نیست دارم میام اونجا بریم بیرون ،بهم شیرینی بدی،بوس بای ( دختره خل اصلا نزاشت حرف بزنم ) بلند شدم و لباسی که بابا برام خریده بود و پوشیدم واقعا قشنگ بود ،خیلی بهم می‌اومد یه دفعه صدای زنگ آیفون اومد ،دستشو از روش بر نمیداشت
💕 ظهور نزدیکه ان شاءالله قسمت (6). رفتم پایین نگاه به صفحه نکردم گوشیو برداشتم: هووووییی دختره خل و دیونه ،آیفون سوخت یه دفعه دیدم دایی حسین اومد جلو تر: دسته شما درد نکنه الان ما خل و دیونه هم شدیم پس😅 - واییی خدا مرگم بده شمایین ( گوشی و گذاشتم سر جاش رفتم دم در درو باز کردم،از خجالت سرخ شده بودم ،نرگس جونم همراه دایی حسین بود) - سلام 🙈 دایی حسین : علیک سلام🤨 نرگس جون اومد بغلم کرد: سلام عزیزم خوبی - مرسی، ببخشید من فک کردم عاطفه اس دایی حسین ( اومد جلو و دماغمو کشید) : اره منم باور کردم 😉 نرگس جون: ععع حسین اقا ،اذیتش نکن ،اینجور که تو دستتو از رو زنگ بر نداشتی حاجی هم بود همینو میگفت😄 - چرا نمیاین داخل ؟ دایی حسین: قربون دستت ،باید برگردیم کرج ،تا الانم قاچاقی مرخصی بودم نرگس جون: سارا جان اومدیم که بهت بگیم همراه ما بیا بریم خونه ما - خیلی ممنون،نمیتونم بیام ،بابا تنهاست دایی حسین ( بغلم کرد) :قربون اون دلت برم من،هر موقع دوست داشتی بیایی، بگو بیام دنبالت - باشه چشم نرگس جون هم بغلم کرد خدا حافظی کرد ،و آروم زیر گوشمم گفت :داری دختر عمه میشی از خوشحالی اشک تو چشمم جمع شده بود ،آخه بعد 13 سال بچه دار شده - الهیی قربونتون برم ،مبارکتون باشه سرمو داخل ماشین کردم و به دایی حسین گفتم : دایی جون یه شیرینی بدهکاری به مناااا دایی حسین: به روی چششششم یه سارا که بیشتر نداریم دایی حسین اینا که رفتن،منم رفتم داخل که درو ببندم دیدم یکی داره بوق میزنه درو یه کم باز کردم از لای در نگاه کردم عاطفه اس رفتم بیرون و نگاهش کردم - عاطی تویی؟ عاطی: نه عممه 😂 - ماشینو از کی گرفتی؟ عاطی: از شاهزاده رویاهام 😄 - عع چه خوب یه شاهزاده واسه ما هم پیدا کن پس😅 عاطی: نه خیر تو اخلاقت گنده هر کسی نمیاد سمتت😂 - بی مزه ،بگو از کی گرفتی عاطی: حاج بابا گرفتم ،گفتم میخوام دختر دوستشو ببرم هوا خوری یه بادی به اون کله بی مغزش بخوره ،سویچو دودستی تقدیمم کرد 😂 بپر بالا بریم - صبر کن برم کیفمو بردارم میام