#ضربت۱
داستان از نیمه شعبان سال ۱۳۹۰ شروع شد
نیمه شب بود
هیئت تموم شدهبود و علی مثل خیلی از ماها داشت بعد هیئت دوسه تا از دوستای خودشو که سنشون کمتربود و خونشون تا محل هیئت فاصله داشت رو میرسوند خونه هاشون!
هیئت داخل محله ی نارمک بود و خونه ی بچه ها سمت تهرانپارس..
چهارراه #سیدالشهدا بودند که یه تعداد جوون که مراحم دوتا خانوم شده بودن توجه علی رو جلب کردن و شرایط رو طوری دید که رفت جلو تا تذکر بده
_بچه ها شما وایسین
+چشم علی آقا
_آقا چخبره...چیکار میکنین..؟
*به تو چه...چی میگی؟
(دوووپ!یکی کوبوند تو سینه علی)
جوونا که تو حال خودشون نبودن فورا درگیر شدن و حتی اون بچه ها هم یه کتک ریزی خوردن!
این وسط یکی از جوونا اسمش #احسان بود که یه کاری کرد که داغی به دل خیلی ها گذاشت
چاقویی که تو دستاش بود رو از پشت تو گردن #علی فرو کرد
شاهرگ علی پاره شد..🖤
ادامه دارد...
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili
#ضربت۲
علی دستاش رو گذاشت رو گردنش
_یا امام رضا
_یا امام رضا
روی زانوهایش فرود آمد و خورد زمین
عالم رو سر بچه ها خراب شده بود!
یکی سریع سوار موتور شد و رفت تعقیب ماشین ضارب که متواری شده بود
یکی هم فورا بقیه دوستان علی که هنوز تو همون محل هیئت مشغول جمع آوری وسایل بودن تماس گرفت
ساعت ۱۲شبه
شام نیمه شعبان
علی نیم ساعت با گلوی بریده
جلوی چشمان بی تفاوت مردم روی زمین افتاده تا در نهایت یکی میرسونتش بیمارستان
اونجا بود که گفتن بخاطر شدت جراحات نمیتونیم کاری کنیم و تجهیزات نداریم
تا از دست نرفته ببریدش یه بیمارستان مجهز
دوستای علی مشغول پیگیری از بیمارستان ها شدند
تقریبا از ۲۵ #بیمارستان حرف های مشابه شنیدند
حال اینکه لحظه به لحظه حال علی وخیم تر میشد!
با سختی مادر رو خبر کرده بودن
مادر وارد اتاق شد.!
ادامه دارد...
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili
#ضربت۳
دید وسایل علی (گوشی و سوئیچ و..) توی یه کیسه ی پر از خون تو دست یکیه!
جیغی زد و پرید سمت علی..
پارچه ی خون آلودی روی گلوی علی بسته شده بود و بیهوش افتاده بود!
فقط #گریه و گریه و گریه چیزی رو که میدید،نمیتونست باور کنه!
هیچ مادری تاب غرق به خون دیدن جگر گوشه اش رو نداره!
اونم اگه این جوونش فقط نوزده سالش باشه و با هزار امید و آرزو فرستاده باشش به سربازی آقا صاحب الزمان و طلبه ی درس خون حوزه باشه!
ساعت پنج صبح شد!!
علی دیگه وقتی نداره..
شرط بیمارستان برای بستری شدن مبلغ شش میلیون تومان پول نقد بود که جور کردنش هم اون موقع شب واقعا دشوار بود!
ولی به هرسختی ای که بود پول مورد نظر جورشد و علی که قرار بود نیم ساعته بستری بشه(یعنی تا ساعت ۱ بامداد) ساعت ۵ صبح راهی بیمارستان شد!
دوبار سکته کرده بود به دلیل نرسیدن خون به مغز
دکترها برای زنده موندنش امیدی نداشتند ولی دوستان علی و علی الخصوص #مادرش دست به دعا برداشتن
تا چند روز حال علی مشخص نبود
همه نگرانش بودن
دوستاش
خونوادش
بچه های حوزه
تا اینکه ...
ادامه دارد....
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili
#ضربت۴
تا اینکه خدا همه شون رو اجابت کرد و بعد از چندتا عمل جراحی گویی جون دوباره ای به علی دادن!
منتها اینبار با حنجره ی مصنوعی
دیگه صدای علی مثل قبل نشد...!
یک سمت بدن علی یه مقدار اختلال داشت،بعلت سکته هایی که رد کرده بود
باید ماهانه هزینه سنگینی بابت داروهاش میداد تا دچار اسیب های ثانویه نشه...
همین!اینا که مشکلات زیادی نبود..
اونم برای شخصی با روحیه ی جهادی علی
کوهی از #مقاومت و #ایستادگی که همه این داستان ها مانع از ادامه تحصیل در حوزه و مانع کار تربیتی کردن و باشگاه رفتنش نشد!
خدا یکبار دیگه علی رو زنده کرده بود و علی به زندگی خودش بر (ن)گشت..
در یان حین علی و خانواده اش ضارب رو بخشیده بودند و مجرم محکوم به پرداخت مبلغی دیه و چند سالی حبس شد.
و این تنها سلامتیه علی بود که از دست رفته بود..
پس از اون علی ناچار شد که با مشکلات تغذیه ای و جسمی بسازه..!
اما روحیه ش رو لحظه ای از دست نداد
تو درسهای حوزه یک مقدار عقب افتاد ولی ...
ادامه دارد..
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili
#ضربت ۵
تو درس های حوزه ش یک مقدار عقب افتاده بود ولی تمام سعیش رو کرد که خودش رو به دوستاش برسونه
شاید بشه گفت بیشتر از قبل تو فعالیت های فرهنگی شرکت میکرد.
اردوها...جلسات هیئت ها و روضه های هفتگی و و و ...
حدودا دوسالی که پر از خاطرات تلخ و شیرین بود ومجال گفتن نیست!
همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه آخرین سفر علی به کربلای معلی بود
#اربعین سال ۹۲...کل مسیر رو پیاده رفته بود!
سفری که بیست میلیون زائر به زیارت ضریح اباعبدالله رفتند ولی علی جز افرادی بود که به زیارت خود سیدالشهدا رفت
توی سفر خودش بیماربود،ولی واقعا هوای چندتا از دوستاش که حالشون بد بود رو خیلی داشت
یعنی در اصل تو رفاقت و مرام گذاشتن تک بود!از جون ودل مایه میذاشت..
یک هفته بعد از سفر؛حال علی بد شده بود کف حجره میخوابید و گریه میکرد درد شدیدی در ناحیه شکم و روده ها داشت
میگفت از درد خودم گریه نمیکنم از غم و درد آقا امام حسن مجتبی و غربت مولا گریه میکنم
دکتر که رفت؛گفتن انسداد روده شده و اتفاقی که نباید میفتاد افتاده بود
حالا باید سریع درمان رو شروع میکرد..
ادامه دارد...
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili
#ضربت۶
علی باز هم بستری شد
اوایل یه بیماری ساده و قابل علاج به نظر میرسید منتهی یک دوماهی که گذشت
نگرانی ها بیشتر شد!
جای خالی علی تو جلسات هیئت و باشگاه و حوزه بیشتر حس میشد..!
(آخه آدمی که دوست داشتنی باشه،تو نبودنش خیلیا جای خالیش رو حس میکنن.!)
دیگه همه به دیدنش میرفتن
منتها یه عده ای بیشتر کارهاش رو به دوش میکشیدن
از جمله #مادرش که مثل پروانه ای به دور شمع خودش میچرخید و به چشمای خودش آب شدن جوونش رو میدید!
همه جوره هواش رو داشت کاری به هزینه های هنگفت درمان و بیمارستان وداروها و...نداریم!
همین توی بیمارستان بودن سوهان روح بود
البته علی توی بیمارستان هم بیخیال کارهای روزمره نمیشد..
از مدیر حوزه اجازه گرفته بود که امتحاناش رو بعد خوب شدنش بده
پیگیری حال رفقاش رو میکرد..
تا اینکه بالاخره بهش اجازه دادن که تحت مراقبت داخل خونه بستری بشه...
ادامه دارد...
#شهیدعلی_خلیلی
#نیمه_شعبان۹۰
@ShahidAliKhalili