eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
73.2هزار عکس
75.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
4.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خبرنگار الجزیره؛ حزب‌الله عادتمان داده که انتقام حملات اسرائیل به نیروها و مواضعش را می‌گیرد؛ پاسخ حزب‌الله قطعی است. 🆔 @ofogh_tv
2.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺در آمریکا چه می گذرد 👈 صحنه‌ای وحشتناک از لگدمال شدن حقوق زنان آمریکایی 🆔 @ofogh_tv
🌟 زمان برگزاری اردو‌های راهیان نور اعلام شد. 🎙رئیس ستاد مرکزی راهیان نور کشور گفت: با توجه به تصویب ستاد ملی مقابله با کرونا راهیان نور امسال با رعایت پروتکل‌های بهداشتی برگزار می‌شود و ما نیز تلاش می‌کنیم این مراسم را در ماه‌های تیر و مرداد در غرب کشور برگزار شود. 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
♦️خطر شبکه‌های پخش خانگی بیشتر از کانال‌های ماهواره‌‌ای است/ خلأ تولید محتوای خلاقانه در صداوسیما 👤دکتر معصومه نصیری، مدرس و پژوهشگر رسانه در گفت‌وگو با صبح توس: 🔸خطر شبکه‌های پخش خانگی و VOD ها به مراتب بیشتر از کانال‌های ماهواره‌ای مانند farsi 1، GEM و امثال آن است زیرا این شبکه‌های با استفاده از زمینه‌های فرهنگی‌مان علیه خودمان اقدام می‌کنند. 🔸بر اساس نظام عرضه و تقاضا اگر صداوسیما نتواند نیازهای مخاطبین خود را بر طرف سازد، قطعاً رقبا به این میدان پای می‌گذارند و جای آن را می‌گیرند. 📎ادامه در: http://sobhtoos.ir/post/357371 @asatid_enghelabi
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتوکلیپ؛ صد ثانیه با رصد 1400.12.11 🖥 سامانه ارسال گزارشات طلاب، مبلغان و عموم مردم از فضای مجازی 🌐 https://r.btid.org 📎 📎 📎
13.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فتوکلیپ؛ صد ثانیه با رصد 1400.12.17 🖥 سامانه ارسال گزارشات طلاب، مبلغان و عموم مردم از فضای مجازی 🌐 https://r.btid.org 📎 📎 📎
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣افتتاح کانال«شکوفه های انتظار» 🎈🎊بمناسبت عید بزرگ نیمه شعبان🎊🎈 ویژه مهدی‌یاوران کوچک😍 🍭کانالی پر از محتوای نو و ناب مهدوی ویژه سن کودکان شما 🦋در قالب‌های متنوع و جذاب 🌸همراه با نکاتی کاربردی برای مادران عزیز ✅در روز ولادت آقای خوبی‌ها❤️ با عضو شدن در کانال«شکوفه های انتظار» گامی برای یار شدن فرزندان‌مان برداریم و محبت امام مهربان را در کامشان بچسبانیم👌 ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄ @shokoofe_entezar ┄┄┅┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅┅┄┄
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان خراسان رضوی برگزار می‌کند: «دوازدهمین دوره آموزشی معارف مهدویت» 🔻با هدف تربیت مدرس و مبلغ معارف مهدویت 🔻بصورت جامع و تخصصی(ویژه خواهران) ✨ثبت نام عید فطر تا عید غدیر امتیازات: ✅اعطای گواهی پایان دوره ✅امکان حضور در طرح یاران موعود آموزش پرورش ✅معرفی و اعزام جهت تبلیغ و تدریس به مجموعه‌های مختلف دولتی و خصوصی ✅امکان شرکت در کارگروه‌های تخصصی موضوعی ✅حمایت از پژوهش‌ها و تألیفات مهدوی 📝🎙همراه با آزمون و مصاحبه منبع آزمون: کتاب آفتاب مهر جلد اول(قابل تهیه با تخفیف از محل بنیاد) 📜شرایط ثبت نام: دارا بودن حداقل مدرک علمی سطح ۲ حوزه یا کارشناسی دانشگاه 🗓تارخ ثبت نام : ۱۴۰۱/۲/۱۳ الی ۱۴۰۱/۴/۲۷ 📋تاریخ آزمون: ۱۴۰۱/۵/۱ 📣نحوه ثبت نام: _حضوری در روز های زوج _ غیر حضوری از طریق لینک زیر https://survey.porsline.ir/s/6ssachtk ☎️راهنمایی و پاسخگویی: 32221670 در روزهای زوج 🚘بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان خراسان رضوی چهارطبقه، بین مدرس ۸ و۱۰، طبقه پنجم همراه ما باشید👇 🌐eitaa.com/mahdaviat_khorasanrazavi 🌐eitaa.com/taliehnoor
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان خراسان رضوی برگزار می‌کند: «دوازدهمین دوره آموزشی معارف مهدویت» 🔻با هدف تربیت مدرس و مبلغ معارف مهدویت 🔻بصورت جامع و تخصصی(ویژه خواهران) ✨ثبت نام عید فطر تا عید غدیر امتیازات: ✅اعطای گواهی پایان دوره ✅امکان حضور در طرح یاران موعود آموزش پرورش ✅معرفی و اعزام جهت تبلیغ و تدریس به مجموعه‌های مختلف دولتی و خصوصی ✅امکان شرکت در کارگروه‌های تخصصی موضوعی ✅حمایت از پژوهش‌ها و تألیفات مهدوی 📝🎙همراه با آزمون و مصاحبه منبع آزمون: کتاب آفتاب مهر جلد اول(قابل تهیه با تخفیف از محل بنیاد) 📜شرایط ثبت نام: دارا بودن حداقل مدرک علمی سطح ۲ حوزه یا کارشناسی دانشگاه 🗓تارخ ثبت نام : ۱۴۰۱/۲/۱۳ الی ۱۴۰۱/۴/۲۷ 📋تاریخ آزمون: ۱۴۰۱/۵/۱ 📣نحوه ثبت نام: _حضوری در روز های زوج _ غیر حضوری از طریق لینک زیر https://survey.porsline.ir/s/6ssachtk ☎️راهنمایی و پاسخگویی: 32221670 در روزهای زوج 🚘بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان خراسان رضوی چهارطبقه، بین مدرس ۸ و۱۰، طبقه پنجم همراه ما باشید👇 🌐eitaa.com/mahdaviat_khorasanrazavi 🌐eitaa.com/taliehnoor
🇮🇷همزمان با سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان خراسان رضوی برگزار می‌کند: ✨در راستای جهاد تبیین برای زمینه سازی ظهور منجی جهان 💥مسابقه کتابخوانی «یک ون شبهه» 📆مهلت ارسال پاسخ: جمعه ۲۸ بهمن 📝اعلام نتایج: شنبه ۲۹ بهمن همزمان با عید بزرگ مبعث 🛍همراه با ۸ بن تخفیف ۵۰ درصد کتاب 📲علاقمندان جهت شرکت در مسابقه فقط عدد پاسخ صحیح سوالات را در قالب یک عدد ۱۰ رقمی بصورت لاتین از چپ به راست بدون هیچ کلمه اضافی به سامانه پیامکی 10000012 ارسال نمایند دسترسی به فایل کتاب و سوالات در کانال👇 روابط عمومی بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) استان خراسان رضوی 🌐eitaa.com/mahdaviat_khorasanrazavi