eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
59.3هزار عکس
60.7هزار ویدیو
1.3هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻شیرزن انقلابی؛ برگی از مجاهدت‌های مرحومه مرضیه حدیدچی (دباغ) 📌 روایتی از سردار شهید حاج حسین همدانی
🔵 زنی که دربرابر شکنجه‌های وحشیانه ساواک لب باز نکرد . . مرضیه حدیده‌چی (دباغ) یکی از زنان مبارز پیش از انقلاب و از فعالان پس از انقلاب امروز فوت کردند. به همین بهانه، ضمن قرائت فاتحه‌ای برای شادی این بانوی مجاهد، مروری داریم بر خاطرات ایشان از شکنجه‌گاه ساواک: . . شکنجه ها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد می کردند که موجب رعشه و تکان های تند پیکرم می شد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفه ای صورت می گرفت. در مواقع حرفه ای آنقدر شلاق بر کف پاهایم می زدند که از هوش می رفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور می کردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی می شد، طاقت فرسا و جانکاه بود. . . یک بار وقتی در اثر درد ضربات شلاق بیهوش شدم و دوباره چشم باز کردم، خودم را در داخل اتاقی که در آن یک میز و صندلی بود، دیدم. پشتم به شدت درد می کرد و زخم هایم می سوخت. از وحشت و ترس خود را به دیوار چسباندم تا اگر دوباره برای شکنجه آمدند، پشتم از ضربات شلاق درامان بماند؛ از شدت خستگی چشم هایم را نمی توانستم باز کنم، صدای پایی شنیدم. چشم هایم را نیمه باز نگه داشتم، دیدم مأموری وارد شد خدا عذابش را زیاد کند چشم هایم را کاملاً بستم و به خدا توکل کردم. . . مدتی ایستاد و رفت، طولی نکشید که دوباره بازگشت و باتومی در دست داشت؛ جلو آمد و مرا کتک زد؛ وحشی و نامتعادل به نظر می آمد، هر چه می پرسید اظهار بی اطلاعی می کردم. اثر باتوم برقی بر روی نقاط حساس بدن از جمله گوش، لب و دهان به قدری دردناک بود که کاملاً بی حس و بی نفس می شدم. . . یک مرتبه، مرا بر روی تختی خواباندند و دست ها و پاهایم را از طرفین بستند، وقتی شکنجه گر وارد اتاق شد، سیگار روشنی بر لب داشت، بلافاصله آن را روی دستم خاموش کرد و همراه با ضجه و ناله من به مسخره گفت «آخ! سیگارم خامومش شد!» و دوباره سیگار دیگری روشن کرد، این بار آن را بر روی جاهای حساس بدنم خاموش کرد که از تمام سلول هایم درد برخواست. . .اینها روایتی دردناکی از شکنجه بر این بانوی مقاوم و قهرمان و آزادی خواه بود روحش شاد و یادش گرامیباد
📷مرضیه حدیدچی (دباغ) در محضر امام خمینی در پاریس 🗓 27 آبان 1395: درگذشت مرضیه حدیدچی
۲۷ آبان سالروز شهادت خلبان ایراهیم امید بخش از آب شیرین گچساران یکی از اسطوره های آسمانی در دوران دفاع مقدس متولد 1332ش بامداد روز ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۵۹ هنگامه آزمونی سخت برای سروان خلبان امیدبخش و تعدادی دیگر از همرزمانش درپایگاه هوایی بوشهر بود. جایی که او به همراه خلبان ستوان یکم محمد تقی حسینی برای انهدام سپاه ۳ عراق که شامل پنج لشکر(۳لشکر زرهی و ۲ لشکر مکانیزه) با هدف تصرف سوسنگرد، آبادان و اهواز شروع به پیشروی کرده بودند انتخاب شدند. او به همراه سه فروند از هواپیماهای اف ۴ (فانتوم) پایگاه هوایی بوشهر با انجام ۶ نوبت پرواز اقدام به انهدام مخازن سوخت و ساختمان مرکزی سازه های نفتی فاو کرده و چندین دستگاه کامیون سوخت در شمال گمرک صفوان که از کویت به بصره در حرکت بوده تا سوخت ادوات جنگی ارتش عراق را تامین کنند و همچنین ستونی از نیروهای زرهی دشمن در این مسیر هدف حمله موفق خلبانان دسته پروازی قرار گرفتند. شهید به همراه همرزمانش در مسیر بازگشت از این ماموریت هدف آتش پدافند زمین به هوای نیروهای بعثی قرار گرفت و به همراه همرزم ستوان یکم محمدتقی حسینی به شهادت و برای همیشه جاوید الاثر شدند.
وقتی که حاج قاسم عزیز، شهید مهدی زین الدین رو در خواب میبینه و براش برگه ای رو در بیداری امضاء می کنه پس از شهادت... و جمله ای که به حاج قاسم میگه بنویس... میگه بنویس : من در جمع شما هستم ۲۷ آبان سالروز شهادت فرمانده شهید
مراسم تشییع شهیدان مهدی و مجید زین الدین قم حرم حضرت معصومه (س) نفر اول نشسته بالای رواق با اورکت سبز جاویدالاثر شهید یوسف سجودی فرمانده تیپ سوم لشکر علی ابن ابی طالب قم
عملیات آنقدر سخت و سنگین بودڪه بعداز گشت هفت شب در جزیره مجنون، وقتے به گفتم:ڪه این هفت شب چگونه گذشت؟ پاسخ داد؛ نگوهفت شب،بگوهفت هزارسال وضعیت وحشتناڪی بودتعداد انگشت شمارے باقے مانده بودند به اضافهـ یڪ تیربارودو اسلحه.. به اقامهدے گفتم چهـ بایدڪرد؟ باخونسردے گفت: صدمترتاانجام تڪلیف باقے ماندهـ. ماتڪلیف خود را انجام مے دهیم؛ ادامه راهـ بآ آنان ڪه باقے مآنده اند.. درود بر غربت و مظلومیتِ پهلوانان بلندی‌های غرب درود بر زین الدین‌ها بر مهدی و مجید ... 🌺 🌷 🌷
🌹شاگرد مغازه‌ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: "می‌خوایم بریم سفر. تو شب بیا خونه‌مون بخواب." بد زمستونی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ♦️ساعت حدود دو بود که در زدن. فکر کردم خیالاتی شدم. در رو که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه اومدن. آنقدر خسته بودن که نرسیده خوابشون برد. 🌹هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی اون سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده...
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| شهید مهدی زین‌الدین، فرمانده قلب‌ها💕 🌴 خاطرات سردار حاج عبدالله عراقی از شهید زین الدینی ۲۷ آبان‌ماه ۱۳۶۳ -- سالروز شهادت مهدی زین الدین، فرمانده لشگر ۱۸ علی بن ابی طالب (ع)
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | محسن رضایی، (فرمانده سپاه در دوران جنگ( از شهید مهدی زین الدین می گوید: 🔹او کسی بود که طلسم جنگ در روز را شکست! 🌴 ➕ سخنان شهید زین الدین
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 خاطره ای از امداد غیبی در عملیات 🎙👆شهید زین الدین،: ما نصرت الهی را مشاهده کردیم ا▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 🌷 ۲۷ آبان سال ۱۳۶۳ - سالروز شهادت سردار پرافتخار سپاه اسلام، شهید مهدی زین الدین فرمانده لشگر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع)
زندگینامه شهید زین الدین.pdf
4.47M
📚 نسخه PDF | شرح زندگی شهید مهدی زین الدین