eitaa logo
❤عشـــق مـن مهــــدی❤
1هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
113 فایل
🔸مهـــــدویت 🔸اخــبارظهــــور و منطقه 🔸حدیث واخلاق 🔸️خانواده مهدوی کپی از کانال ازاد است اقا تنهاست. ارتباط با مدیر @Yamahdibeia تبادل نداریم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤سلام مولای من ، مهدی جان❤ 🌹خوش آن صبحی که با یاد شما آغاز می گردد.❣ 🌹خوشبخت آن دلی که لبریز از هوای شماست .❣ 🌹خرم آن چشمی که اشکبارِ فراق شماست ... 🌹چه سربلندند منتظران امیدوار که عمری در انتظار رویت خورشید ، در قلب ها بذر مهر شما را کاشته اند ...❣ 🌹بیچاره آن که دری غیر از سرای مهر شما را کوبید ... 🍃🌹🍃 @zohornzdikhst
(ع):❤️ شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند! اگر ما را بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد ‌ 📚شیفتگان حضرت مهدی (عج)، ج۱، ص ۱۵۵ 〰➖〰➖〰➖〰➖〰 📜 ✍"در زمان غیبت امام زمان ( عج ) بهترین مردم کسانی اند که دیگران را به سمت امام زمان ( عج ) راهنمایی ( آشنا ) می کنند!" 💭 امام محمد باقر(ع) 💚 الّلهُمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَرَج 💚 @zohornzdikhst
حکایت 📖 امام عليه السلام و نجات جان يونس نقاش ✍️ روزي يونس نقاش با دل ترسان و مضطرب نزد امام هادي عليه السلام رفت و گفت: «اي آقاي من، تو را درباره خانواده‌ام سفارش به نيکي مي‌کنم.» ✍️ امام فرمود: «چه خبر شده؟» يونس گفت: «تصميم گرفتم از اين جا بروم.» امام هادي عليه السلام در حالي که تبسمي بر لب داشت فرمود: «چرا؟» ✍️ يونس گفت: «موسي بن بغا (يکي از مقامات حکومت بني‌عباس) نگيني به من سپرد که بسيار ارزشمند و قيمتي است و از من خواست روي آن نقشي حک کنم. موقع کار اين نگين دو نيم شد. فردا قرار است آن را تحويل بدهم و در اين صورت يا هزار تازيانه مي‌خورم يا مرا مي‌کشند.» ✍️ حضرت هادي عليه السلام فرمود: «به منزلت برگرد. تا فردا جز خير چيزي نخواهد بود.» ✍️فردا يونس دوباره ترسان و لرزان خدمت امام هادي عليه السلام رسيد و اظهار داشت: «مامور آمده و نگين را مي‌خواهد.» امام فرمود: «برگرد که جز خير نخواهي ديد.» يونس پرسيد:«اي آقاي من، به او چه بگويم؟» ✍️ امام تبسمي کرد و فرمود: «برگرد و به آنچه به تو مي‌گويد گوش بده. جز خير نخواهد بود.» يونس رفت و پس از مدتي با لبان خندان بازگشت. به امام گفت: «اي سيد من! مامور مي‌گويد کنيزانم با هم اختلاف دارند. آيا مي‌تواني اين نگين را دو نيمه کني تا ما نيز تو را بي‌نياز کنيم؟» ✍️ امام هادي عليه السلام خشنود شد و رو به آسمان عرض کرد: 💢 «خدايا حمد از آنِ توست که ما را از آن گروهي قرار دادي که تو را ستايش کنند.»
*تربیت فرزندوبهترین همسر* 🔴 *دومینوی_زندگی* 💠 در بازی وقتی یکی از مهره‌ها به مهره‌ی بعدی برخورد می‌کند یکی یکی مهره‌ها کرده و خراب می‌شوند. یعنی عامل ریزش صدها مهره فقط افتادن یک مهره است. 💠 زن و مرد در زندگی مشترک نباید به رفتار بد خود نگاه کنند، اگر یک بی‌احترامی به همسر یا بددهنی و حرمت‌شکنیِ به ظاهر اتفاق بیفتد زمینه‌ای برای بی‌احترامی و حرمت‌شکنی بعدی‌ شما می‌شود. 💠 حتی بهانه‌ای برای مقابله به مثل کردن همسرتان و در نتیجه تخریب دومینوی زندگی می‌گردد. 💠 توصیه جدی مشاورین این است هرگاه ، بدخلقی، یا بی‌حرمتی اتفاق افتاد به جلوی ریزشِ بقیه‌ی مهره‌های زندگی را با عذرخواهی، محبّت و صمیمیّت، خوش زبانی، احترام و خدمت به همسر بگیرید چرا که این موارد، عامل بزرگی در شدن شما می‌شود و همین محبوبیت در اصلاحِ روابط زن و مرد، موثر است.
💞💞💍💍💞💞 باید بدانید در صورتی که خانواده دختر، تحقیق اولیه و به راحتی به مادر پسر خواستگاری ندهند، خواستگاری تفریحی (مادر پسر هفته ای دو سه بار به دخترهای مختلف می رود) شکل نمی گیرد. 💠 مشکلات ایجاد شده در این نوع خواستگاری: 💫1- در صورت منفی به دختر خانم، شکست روحی را در وی به وجود می آورد. 💫2- در صورت پاسخ منفی دختر، به نفس آقا پسر تضعیف می شود. 💫 3- روحی بر دختر و خانواده اش ایجاد می کند. 💫 4- خواستگاری ، هزینه هایی را بر خانواده دختر برای پذیرایی تحمیل می کند. 💫5- هر دو خانواده هدر می رود.
"رمان رویایش اشک ریخته بود، بغض کرده بود، هق هق کرده‌بود، برای مردی که قرار بود همسرش باشد اما نام زن دیگری را در شناسنامه‌اش حک کرده بود؛ هرچند که نامش را "خونبس" بگذارند، مهم نامی بود که در شناسنامه بود... مهم اجازهی ازدواج آنها بود که در دست آن دختر بود. صبح که رها چشم باز کرد، خسته‌تر از روزهای دیگر بود؛ سخت به خواب رفته و تمام شب کابوس دیده بود. پف چشمانش را خودش هم میتوانست بفهمد؛ نیازی به آینه نداشت. همان لباس دیروزی‌اش را بر تن کرد. موهایش را زیر روسریاش پنهان کرد. تازه اذان صبح را گفته بودند... نمازش را خواند، بساط صبحانه را مهیا کرد. در افکار خود غرق بود که صدای زنی را شنید، به سمت صدا برگشت و سر به زیر سالم آرامی داد. _دختر! _سلام. -سلام، امشب شام مهمون داریم. غذا رو از بیرون میاریم اما یه مقدار غذا برای معصومه درست کن، غذای بیرون رو نخوره بهتره! دسر و سالاد رو هم خودت درست کن. غذا رو سلف سرویس سرو میکنیم. از میز گوشه پذیرایی استفاده کن، میوه‌ها رو هم برات میارن. _پیش غذا هم درست کنم؟ -درست کن، حدود سی نفرن! _چشم خانم -برام یه چایی بریز بیار اتاقم! رفت و رها چای و سینی صبحانه راآماده کرد و به اتاقش برد. سنگینی نگاه زن را به خوبی حس میکرد... زنی که در اندیشهی دختر بود: "یعنی نقش بازی میکند؟ نقش بازی میکند که دلشان بسوزد و رهایش کنند؟" زن به دو پسرش اندیشید؛ یکی زیر خروارها خاک خفته و دیگری در پیچ و تاب زندگی زیر خروارها فشار فرو رفته. خانواده‌ی رویا را خوب میشناخت، اگرقبول هم میکردند شرایط سختی میگذاشتند. لیوان چایش را در دست گرفت و تازه متوجه نبود دخترک شد. چه خوب که رفته بود... این خونبس برای زجر آنها بود یاخودشان؟ دختری که آینه‌ی دق شده بود پیش چشمانشان، نامزدی پسرش که روی هوا بود و عروسش که با دیدن این دختر حالش بد میشد. به‌راستی این میان چه کسی، دیگری را عذاب میداد؟ رها مشغول کار بود. تا شب وقت زیادی بود، اما کارهای او زیادتر از وقتش... آنقدر زیاد که حتی به خودش و بدبختیهایش هم فکر نکند. خانه را مرتب کرد و جارو زد، میوه‌ها را شست و درون ظرف بزرگ میوه درون پذیرایی قرار داد، ظرفها را روی میز چید، دسرها را آماده کرد... برای پیش‌غذا کشک بادمجان و سوپ جو و سالاد ماکارونی هم آماده کرد. ساعت 6 عصر بود و این در زمستان یعنی تاریکی هوا، دوازده ساعت کار کرده بود. نمازش را با خستگی خواند؛ اما بعد از نماز انگار خستگی از تنش رفته بود. آیه گفت بود "نماز باید به تن جون بده نه اینکه جونتو بگیره، اگه نماز بهت جون داد، بدون که نمازتو خدا دوست داره!" رها لبخند زد به یاد آیه... کاش آیه زودتر باز گردد! مهمانها همه آمده بودند. کبابها و برنج از رستوران رسیده بود. ساعت هشت قرار بود شام را سرو کند. غذاها را آماده کرد و سر میز گذاشت. َ تمام مدت مردی نگاهش میکرد حواسش را بین دو زن زندگی اش تقسیم‌کرده بود، مردی که زنی را دوست داشت و دلش برای دیگری میسوخت؛ اگر دلرحمی اش نبود الان در این شرایط نبود... دخترک را دید که این پا و آن پا میکند، انگار منتظر کسی‌است. به رویای هر شبش نگاه کرد: _الان برمیگردم عزیزم! رویا با لبخند نرمی سر تکان داد و به سمت خواهرش چرخیدومشغول صحبت بااوشد َمرد برخاست و به رها نزدیک شد. -دنبال کی میگردی؟ رها نفس عمیقی کشید و دستش را روی قلبش گذاشت. ح چند ثانیه مکث کرد و گفت: _دنبال مادرتون میگشتم! -حتی تو صورت اونم نگاه نکردی؟! اونم نمیشناسی؟! اگه من متوجه نمیشدم میخواستی چیکار کنی؟ _خدا هوامو داره. شام حاضره لطفًا تا سرد نشده مهمونا رو دعوت کنید! رها به آشپزخانه رفت و صدای همسرش را شنید که مهمانها را برای شام دعوت میکند. ظرفهای میوه و شربت بود که روی میزها گذاشته شد و هر کس ظرف غذایی کشید و مشغول شد. ادامه دارد... نویسنده: ═══‍✵☆✵═══
4_5789720256943490642.mp3
زمان: حجم: 8.76M
۱۱ زُهـــد، نَدار بودن نیست! دل بریدن است ... از همه‌ی امکانات و نعمتهای دنیا استفاده کن اما دلت را از بندِ آنها آزاد کن ! دلِ آزاد، آرام است♥️
🔅 ⚜ما بايد اعتقاد داشته باشيم كه امام زمان ارواحنافداه قلب عالم امكان است. مثلاً اگر شما به هر كجاى بدن تان دست بزنيد قلب تان كه همان روح تان است متوجّه مى ‏شود چون حسّاس است. اگر در يك لحظه به ده جاى بدن شما ده تا سوزن فرو كنند، تمام ده مورد را احساس مى ‏كنيد. و درد اين سوزن، شما را از درد آن سوزن، باز نمى ‏دارد. وقتى ذهن تان روى يك سوزن مى ‏رود نمى‏ گوئيد: جاى ديگرم نمى‏ سوزد بلكه مى ‏گويید: ده جاى بدنم مى ‏سوزد. ⚜ اين مثلى براى اين است كه امام عليه ‏السلام «لايشغله شأن عن شأن» است و ده ها، هزارها احساس را يك دفعه درك مى ‏كند و يك دفعه مى‏ تواند صحبت هاى همه را درك كند. چون او قلب است، مركز حسّاسيت عالم است. ⚜شما هر كجاى عالم كه باشيد، اگر عالم را اگر عالم را بدن فرض كنيد و امام زمان ارواحنافداه را قلب تمام اين عالم فرض نمائيد هر كجاى عالم اشكالى پيدا كند او متوجّه مى ‏شود. ⚜اگر انسان بخواهد ارتباط روحى خود را با امام زمان ارواحنافداه بيشتر كند بايد توجّه و يقينش را به آن حضرت بيشتر نمايد و بداند كه آن حضرت هر كجاى عالم كه هست صداى او را مى‏ شنود و متوجّه او هست. ✴️آیت الله سید حسن ابطحی رحمة الله علیه 🌤اللـهُمــّ عَجّـلــْ لـِوَلیـّڪـَ الفـَرجــْ 🌤
@Ostad_Shojaeکارگاه انصاف_17.mp3
زمان: حجم: 11.3M
۱۷ ▪️انسان‌ها همیشه؛ بزرگترین بی‌انصافی‌ها را در حق خودشان مرتکب می‌شوند! جنایتی که گاهی به سقطِ روح، در بستر جسم، می‌انجامد 🔥... 🎤 @zohornzdikhst
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا