eitaa logo
امام زمان و ظهور
83.6هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
7.4هزار ویدیو
7 فایل
🌹﷽🌹 🍃🌺امــام جعفر صادق(علیه السلام)↓ { اگر مهدے را درڪ میڪردم تمام عمر به او خدمت میڪـردم.} تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 شهيد آيت الله مطهری: امام علی علیه‌السلام بعد از جنگ جمل كه در آن فاتح شدند، وقتی وارد بصره گردیدند، بر خانه علاء بن زیاد وارد شدند؛ او خانه بسیار مجلّلی داشت. حضرت اول به صورت اعتراض مانندی به او فرمودند: این خانه به این بزرگی را می‌خواهی چكار كنی؟ در خانه كوچكتری هم می‌توانی زندگی كنی، تو در آخرت به خانه بزرگ احتیاج داری. بعد فرمودند: بلی می توانی همین خانه بزرگ را وسیله خانه بزرگتری در آخرت قرار بدهی به شرط اینكه در این خانه مهمان بیاوری و آن را وسیله قرار دهی برای خدمت كردن به خلق. . بعد آن مرد عرض كرد: یا امیرالمؤمنین من شكایت برادرم عاصم بن زیاد را خدمت شما میكنم. حضرت فرمودند: چطور شده است؟ عرض كرد: برادرم، زاهد و راهب و گوشه نشین شده، حاضر نیست غذای خوب بخورد و اصرار دارد غذای نامطبوع بخورد و لباس خیلی درشت بپوشد و از لذت دنیا كناره‌گیری كرده است. . حضرت علی علیه السلام فرمودند: نزد من بیاوریدش. عاصم را آوردند. حضرت با بیان عتاب آمیزی به او فرمودند: ای ستمگر بر خود! آیا شیطان تو را گول زده است؟ شیطان بر تو مسلّط شده است؟ چرا نعمتهای خدا را رها كرده‌ای؟ تو كوچكتر از این هستی كه خدا از تو بازخواست كند كه چرا از نعمتهای من استفاده كردی. خدا نعمتها را برای استفاده كردن خلق كرده است. این مرد جواب خیلی روشنی داشت، گفت: یا امیرالمؤمنین شما كه این حرف را به من میزنید، خودتان هم كه مثل من زندگی میكنید. لباس من كه از لباس شما درشت تر نیست، خوراك من كه از خوراك شما پایین تر نیست. من مثل شما زندگی میكنم. حضرت فرمود: اشتباه كرده‌ای، من پیشوای خلقم و تو یكی از مأمومین هستی. وظیفه پیشوایان و امامان و زمامداران امّت وظیفه دیگری است. خداوند بر زمامداران حق واجب كرده است كه زندگی خودشان را در سطح پایین ترین افراد قرار بدهند، چون چشم توده مردم به آنهاست، برای اینكه با آنها همدردی كرده باشند، برای اینكه تسكینی برای آنها به وجود آورند و یك كمك روحی به آنها كرده باشند. البته در حدی كه می‌توانند باید كمك مادی بكنند، ولی در یك حدودی امكان كمك مادی وجود ندارد و باید كمك روحی كرد. . 📙(مجموعه آثار شهید مطهری،ج۲۵ص۴۷۳) (نهج‌البلاغه،خطبه۲۰۰). ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
📚حکایت طبیب و قصاب قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی در مسجد شیخی پس از نماز جماعت، رو به مردم ایستاد و گفت: ای مردم امروز میخواهم جوانی را به شما معرفی کنم که قبلاً فردی لااُبالی و نااهل بود که انواع مال مردم خوری، دزدی، هیزی، عیاشی، ظلم و خلاصه گناهی نبود که انجام نداده باشد... اما امروز او توبه کرده و در صف نماز میان شما نشسته و انسان شریفی شده؛ (سپس به جوانی اشاره کرد و گفت): از او می‌خواهم که به اینجا بیاید و برایمان از خود و مهربانی خدا بگوید. جوانی از میان جمعیت بلند شد؛ کنار شیخ رفت و گفت: از مهربانی و پرده پوشی خداوند همین بس که عمری گناه کردم اما او پرده پوشی کرد و هيچكس نفهمید؛ اما از وقتی توبه کرده ام و به این شیخ گفته ام، آبروی مرا در تمام محل بُرده است!!! ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙سخنرانی استاد عالی 💠موضوع:شرط اصلی ظهور حضرت مهدی(عج) @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
📚خداوندی که سرنوشت ما را میداند پس چرا ما را آفریده،اگر نمى ‌توانیم فرد خوبى باشیم؟ اگر معتقد باشیم سرنوشت هر کس از طرف خداوند تعیین شده و کوشش ها براى تغییر سرنوشت بیهوده است، پس انسان موجودى مجبور و بى اختیار است معناى درست" علم خدا به سرنوشت" آن است که خداوند مى داند که هر فرد انسانى با اختیار و انتخاب خود چه سرنوشتى را براى خود رقم خواهد زد در قرآن آیات زیادى وجوددارد مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر خودشان آن را تغییر دهند با یک مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى شود: «اگر کسى بالاى بام ایوانى خود را روى زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم مى میرم و اگر مقدر است بمانم مى مانم.این گفته درست نیست! زیرا قضا و قدر الهى این است که بشر داراى اختیار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. پس به آن کسى که روى بام به قصد افکندن خود ایستاده است باید گفت: تقدیر خداوند درباره مرگ و حیات شما تابع اراده و اختیار شما است. اگر افکندن از بام را اختیار کنى ، مقدر است بمیرى و اگر پله هاى بام را انتخاب کنى ، مقدر است بمانى و در هر دو صورت، قضیه روى قضا و قدر الهى است». بنابراین نتیجه مى گیریم که براى انسان ها یک سرنوشت نیست بلکه سرنوشت هاى متعددى وجود دارد که مى تواند هر یک را انتخاب نماید و هر کدام از آنها را انتخاب نماید ، خداوند قبلا از آن آگاه بوده است. 📚1.مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 38 2.ناصر مکارم شیرازى، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 – 20 ( با تلخیص). 3.  نجم (53) آیة 39.4. 4. رعد (13) آیة 11.5.  5.توحید صدوق (چاپ تهران) ص 337.  6.  ناصر مکارم شیرازى، همان، ص 29.7. 7.محمد تقى فلسفى،‌ کودک، ج 1، ص 132 ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣اول شکر کن بعد بگو خدا بده ...! 🎙 خدا در دستیست که به یاری میگیری ! درقلبیست که شاد میکنی ! درلبخندیست که به لب مینشانی ! خدا درعطر خوش نانیست، که به دیگری میدهی ! درجشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی + آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی ! خدا، در تو، با تو، و برای توست ..! ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مهربان معبودم 🎋شب خود و دوستانم را ✨به تو میسپارم 🎋آرزوهایم زیاد است ✨اما ناب ترین آرزویم 🎋نعمت سلامتیست ✨برای همه ی عزیزانم 🎋صبور باشیم ✨مشکلات هم تاریخ انقضا دارند 🎋امشب براتون ✨سلامتی آرزو میکنم 🎋الهی همیشه ✨سلامت و شاداب باشید🙏 🎋شبتون بخیر دوستان ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
❄️ســلام 💛صبحتون ❄️پراز خیر و برکت 💛در پناه پروردگار ❄️امروزتون بخیر و نیکی 💛حال دلتون خوب ❄️وجـودتون سـلامت 💛زندگیتون غرق در خوشبختی ❄️روزتون پراز انرژی مثبت 💛دوشنبه تون مملو از آرامش ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
‍ 📚 ده لیره طلای عثمانی؛ از آسمان غیب! مرحوم سیّدمحسن امين (صاحب تألیفات عدیدة، از جمله أعیان الشّیعة) در شرح احوال خود، در دوران تحصيل و تدريس در نجف اشرف حكايت كرده است که: در عراق سه سال قحطى و گرانى به وجود آمد و هم زمان با آن در لبنان (جبل عامل) هم قحطى شده بود و در سال فقط پنج ليره عثمانى براى ما كه آن موقع هفت سر عائله بوديم مى‌آمد و به جائى نمى‌رسيد. - از هيچ جاى ديگرى هم چيزى به ما نمى‌رسيد و من خودم را به متوسّل شدن به اين و آن عادت نداده بودم. پس در سال اوّل، قسمتى از لوازم منزل را كه مى‌شد، از آن دست كشيده، فروختم و در مخارج قناعت به كم و اكتفاء به اغذيه نامناسب را در پيش گرفتيم. سال اوّل با قحطى و گرانى روز افزون در عراق و لبنان گذشت و ما همچنان به درس و بحث مشغول بوديم و از مراجعه واستمداد از اين و آن روى گردان بوديم و به گرانى و كمبود اعتنائى نمى‌كرديم؛ مثل اينكه وضع عادّى است. در سال دوّم، قسمتى از كتابهائى را كه ممكن بود بفروشيم، فروختيم و آن سال را گذرانديم و در سال سوّم، زيور آلات خانواده را فروختيم و سال چهارم آمد... - در حالى كه ما براى فروختن و امرار معاش نداشتيم و قحطى و گرانى هم همچنان ادامه داشت؛ ما نيز بدون اعتناء به آن وضع به مطالعات و درس و بحث خود مشغول بوديم. خدا نيز ما را به حال خودمان رها نكرد و به و هميشگى‌اش ما را متنعّم ساخت. یک روز عصر كه در منزل مشغول مطالعه بودم با صداى درب برخاستم و درب را باز كردم، ديدم شيخ عبداللطيف العاملى الحداثى است. نامه‌اى به من داد. آن نامه از مردى به نام شيخ محمّد سلامه عاملى بود. در آن نامه نوشته بود كه: حاج حسين مقدار ده ليره يا بيشتر، ليره طلاى عثمانى به من داده است تا آن را براى شما بفرستم. - و من نه حاج حسين را مى‌شناختم و نه تا آن وقت از شيخ محمّد سلامه چنين سابقه‌اى ديده بودم، دانستم كه اين قضيه ! ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان عجیب گله از امام زمان (عج) 🎙@zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. «عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است. ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
🔴 خداوند به حضرت ابراهیم خبر از حضرت مهدی می‌دهد و بی‌گمان ابراهیم از شیعیان اوست؛ (صافات/۸۳) 🌕 جابر از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر این آیه سؤال کرد: ایشان فرمودند: خداوند سبحان هنگامی که ابراهیم را آفرید، پرده از دیدگانش برداشت، او هم نگریست و در کنار عرش نوری را مشاهده نمود، عرضه داشت: خدای من! این نور چیست؟ ندا شد: این نور محمد برگزیده من از خلق است. نوری در کنار آن مشاهده کرد و درباره آن پرسید، گفته شد: این نور علی بن ابی طالب یاور دین من است. در کنار آنان سه نور دیگر دید و چون پرسید ندا آمد: این نور فاطمه است؛ دوستانش را از آتش بریدم، و نور دو فرزندش حسن و حسین. نُه نور دیگر بر گرد آنها مشاهده نمود و عرضه داشت: خدای من! این نورهای نُه گانه چیست؟ گفته شد: ای ابراهیم! اینان امامان از نسل علی و فاطمه هستند.ابراهیم صدا زد: خدایا! به حق آن پنج نفر، این نه تن را برایم معرفی کن! ندا آمد: ای ابراهیم نخستین آنها علی بن الحسین و پسرش محمد، پسر او جعفر، پسر او موسی، پسرش علی، پسرش محمد، پسر او علی، پسرش حسن و حجت قائم پسر او 📗مستدرک الوسائل، ج۴، ص۱۸۷ ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان