eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
410 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ٠
سلام صبح ☕️ پنجشنبہ تون بخیر و زیبا الهۍ ڪہ امروز مهربانۍ رسمتون باشہ موفقیت سهمتون خوشبختۍ حقتون باشہ خیرو برڪت 🌨🌼🍂 تو زندگیتون جارۍ و تنتون سلامت باشہ آخرهفتہ تون سرشار از شادۍ🌹🍃 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
❤️پیامبر مهربانیها (ص): ‌ 🍃 خداوند تبارک و تعالیٰ به مهربان تر از مردان است؛ هیچ مَردی نیست که زنی از مَحارمِ خود را خوشحال کند، مگر اینکه خداوند متعال در روز قیامت او را شاد میکند. 💓 ‌ الکافی 📗 ‌ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
نباشید همسر تمام دنیا را گشته ام کنار تو اما ، دنیای دیگریست ! تمام خستگی هایت را به جون میخرم دنیای من ❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
ویژه ارسال به بانو بانو  تو آنقدر منحصر به فردی...!  که من،  شک ندارم...  اثر انگشت" خدا "هستی...! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را مرور کنید و در یک پیام خاطرات شیرین را بازگو کنید. روز اول آشنایی..... روز خواستگاری.... روز اولی که دو تایی تنها شدید.. . روز اولی که بهتون گفت. . ... روز اولی که 🙈🙈..... خلاصه فقط و فقط خاطرات خوش 😉😉😉 منتظر خاطرات شما دوستان هستیم ارسال به ایدی👇👇 @zarin9 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
https://eitaa.com/havase/3339 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
ما از زمان عقدمون تقریبا 5 سال میگذره یادمه اولین شب ک بعد عقد اومدیم خونه ی پدرم، چون من آدم محجبه ای بودم برای اولین بار همسرم قرار بود منو بی حجاب ببینه من موهام خیلی بلند و همسرم عاشق موی بلند یادمه وقتی از اتاق اومدم بیرون بنده خدا یه لحظه ک نگام کرد سرش رو انداخت پایین چون خانوادم بودن میترسید نگام کنه نتونه خودشو کنترل کنه البته اینو بعدا بهم گف😊😊 خلاصه تشکامون رو پهن کردن و رفتیم داخل اتاق هیچ وقت لحظه ی اولی ک همسرم از لبام بوسه گرفت رو یادم نمیره خیییییلی شیرین بود و این شد ک همسری تا 5 صب مشغول بوسه بارون بودن و من اینطوری😳😳😳
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
روز اول آشناییمون دو روز قبل از محرم بود که حرف زدیم باهم رودررو😍 سه روز قبل محرم مامان و ابجیش اومدن خواستگاری فردا دوماد☺️ بعد محرم صفر ک هیشکی نمیدونست ما محرمیم و صیغه ی دوروزه خوندیم تا وقتی میریم حلقه بگیریم راحت باشیم بعد صحبت بزرگترها لو رفتیم بعد همه رفتن خونشون اقامون موند مامانم اینا هم مامان بزرگم اینارو برده بودن خونشون ما تنها شدیم همونجا گف دوست و اجازه ی اولین بوس رو گرف🙈😍و گیره ی روسریمو باز کرد و افتاد روسری و موباز دید منو👧🏻 دوروز بعد از همون روز که عقد کردیم رفتیم امامزاده نماز خوندیم وشام رو بابام بیرون برد برگشتیم خونه ما مامانم گف برین اتاق رومونم روهم باز شد🙊🙈 اونروز برا من عالی بود😍
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام روزتون بخیر❤️🌹🌹 من وهمسرم تا روزی که اومدن خواستگاری همو ندیده بودیم😁 روزی که اومدن خواستگاری قراربود همدیگه رو ببینیم وبعد نظربدیم،من انقدر استرس داشتم که حواسم زیاد به ظاهر ایشون نبود ،فقط یادمه یه جعبه دستمال کاغذیمونو تموم کردن بسکه عرق ریختن😅اما خواهرام گفتن چشماش خوشکله وخوشکل میخنده😜🙈😍 ایشونم که بعدها گفتن تادیدمت گفتم این دیگه خودشه☺️ دو روز بعداز خواستگاری چون همسرم مرخصیش تموم میشد وباید برمیگشت تهران،احتیاطا رفت آزمایش خون داد که اگه جواب من بله باشه منم بعدش برم بدم😂😂(تو بیمارستان آشنا داشتن که انفرادی راه انداختنش😁) دیگه حدود دو ماه ونیم همو ندیدیم،وقتی اومدن تلفنی صیغه محرمیت خوندن برامون،دونفری رفتیم بیرون ووقتی یکم یخمون آب شد😅برای اولین بار دست همو گرفتیم و💋🙈🙈 روز اولی که....😁😁دیگه بقیش قابل ذکر نیست🙈🙈😄
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام یکی از بهترین خاطرات منو آقاییم تقریبا یک هفته بعد عقدمون بود.. آقایی اومدن دنبالم و باهم رفتیم خونه مادرشوهرم!بعدشم باهم رفتیم کوهسنگی تمام مسیرو پیاده رفتیم و حتی تا بالای کوه هم رفتیم😍 با اینکه خیلی خسته شده بودم ولی یکی از بهترین خاطرات من و عشقمه😍😍😍 چون کلی گفتیم وخندیدیم و شاید یکی از بی غل وغش ترین روزای خوشیمون بود... 🤗🤗🤗
هدایت شده از ٠
حتی اگر خرید میوه اش ریزه لهیده اس انقدر تعریف کن که دفعه بعد بره بهترشو بگیره. نکوب تو سرش تو عرضه میوه گرفتنم نداری انطوری مرد سرکوب میشه و دیگه تو کارهای بعدیتونم باهاتون راه نمیاد .با خودش میگه اینکه بلده بره بگیره ولی تا ی مدت میری بگیری یه روز که بهش نیاز داری اون دیگه واست انجام نمیده.. 👈🏻 پس همیشه از بدترین خریدش تعریف، تحسین کنید که امیدی باشه برای خرید بعدی اگر دفعه های بعد هم بد و ریز خریدن بازم نق نزنید کمکم یاد میگیرن. 🗝 شاه کلید فقط تعریف ... بعدش کلی ذوق کنین و بگین وااااای عزیزم چقد دستات ماشالله قوی و قدرتمنده ،من هرکار کردم نتونستم بازش کنم هیچوقت بهش نگین خودم میتونم خودم میرم و ووووو... بذارین فک کنه همه جا بهش نیاز دارین و وجودش واستون درکنار شما لازم و ضروریه ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃 محبت پذیر و قهر گریز باشیم؛ منش توأم با مهربانی و دوری از قهر و کینه، صفت همسران فداکاراست. تلاش کنیم که آیینه‌ی زندگیمان شفاف و بدون غبار کدروت باشد. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
🍃 چرا مردان به رابطه‌ی جنسی بيشتر اهميت می‌دهند؟!!! 👈 اينکه بگوييم رابطه‌ی جنسی تنها برای مردان مهم و پراهميت است درست نيست؛ برای زنان نيز اهميت دارد. 👈 اما شکل و پيش نياز رابطه‌ی‌ جنسی در مردان به گونه‌ایست که اين نياز در مردان بيشتر عيان می‌شود و عواملی نظير حيا و پيش نيازهای تحريک جنسی در زنان باعث ميشود تا زنان همانند مردان اين نياز خود را بروز ندهند. 👈 ميل جنسی مردان به اندازه‌ای قوی است که آنها رضايت جنسی را به غذا خوردن ترجيح می‌دهند؛ مسئله ای که لازمه‌ی بقای انسان است. ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از ٠
سلام وقت بخیر امروز هم برای حضرات بزرگوار اقا و هم برای سرکاران علیه خانم پیشنهاداتی چند خواهیم داشت همراه ما باشین😁
هدایت شده از ٠
خوب حالا نوبتی هم که باشه نوبت گرامی هست : از اونجا که غالب آقایون ما در بیان احساسشون نسبت به همسرانشون اندکی خجالتی هستن ما ابتدا با در نظر گرفتن این ویژگی ارائه راهکار میدیم . برای شروع شما می تونین به بیان احساس به صورت عدم حضوری بپردازین به این شکل که یک هدیه یا یک شاخه گل رو ابتیاع کرده زمانی که خودتون در منزل نیستین در جایی قرار میدین که خانمتون ببینه این برای اقایونی هست که برای اولین بارشون هست اقایونی که دستی در این کار دارن می تونن یک جمله یا یک نامه عشقولی هم با خط خودشون کنار این گل یا هدیه بزارن .این نکته رو در نظر داشته باشین چون شما تازه شروع کردین انتظار برخورد خیلی خاص و خارق العاده از خانمتون نداشته باشین که اگر ندیدین تو ذوقتون بخوره . این کارهای کوچیک شما به حدی در بهبود روابطتون موثره که قابل تصور نیست .باز هم می گم با چند تا کار کوچیک انتظار تغییر زیاد و سریع رو نداشته باشین .تغییر نیاز به حوصله و زمان داره و شما تو این زمینه استادین ! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام به همگی همسرم از فامیل های مامانم هس رفت امد خانوادگی داشتیم ولی همدیگه رو بیشتر از دو سه بار ندیده بودیم تلفنی خواستگاری شده بودو بعد چند روز جواب مثبت داده بودیم که خواستگاری رسمی اومدن همون شب صیغه محرمیت خونده شد فرداش زنگ زد بعد حرف زدن با مادرم گفت گوشی رو بده من😬😬 منم خجالتی نیم ساعت طول کشید برم پای تلفن اونم ابجی اونقدر موهامو کشید مامانم کلی حرف بارم کرد رفتم 😂😂 فقط جواب بله و خیر دادم گفت میام دنبالت بریم ازمایش بدیم اومد و رفتیم اون حرف میزد منم گوش میدادم رفتیم پارک رو صندلی که نشستیم گریه ام گرفت 😂😂 نمیدونم اشک شوق بود چی بود☺️ اولین بار اونجا دستمو گرفت بعدش رفتیم خونه برادرش صبحونه خوردیم منو اورد خونمون 😂 فرداش دوباره اومد فرش خریدن و بهونه کرده بود تا بابام درو باز میکنه از خجالت اب میشه و راهنمایی میشه اتاق بنده😋😋 دیدم اومد تو منم بلوز و شلوار تنم بود لباس معمولی اینجوری شدیم هردو 😍و بماند که چه کار ها نکردیم 🙈🙈 انگار دختر خجالتی دیروز نبودم 🙈🙈 بعدش مثلا رفتیم دنبال فرش😝 رفتیم سیما (اینجاش هم نیاز به سانسور داره ) و کافیشاپ شیر موز بستنی زدیم ی بوس جانانه ازم درخواست کرد 😍😍 شام رفتیم خونه خودش دو روز اونجا بزن بکوب مقدماتی 😂و فرداش عقد رسمی در محصر خرید طلا و لباس..و تهیه جهازم با سرعت نور 😂 بعد اومدم از خانوادم خداحافظی کردم پدرم خدای خیر گفت و گریه و زاری هر دو کردیم 😢 دو روز حنابندان و عروسی(همه این اتفاق های از ۱۲ مهر تا ۲۰ مهر رخ داد 😜) خونه برادر شوهرم مجلس زنانه مثلا خونه پدرم بود خونه خودش مجلس مردنه بعد ماه عسل یک هفته ای به سمت مشهد در هتل مشهدش نزدیک حرم 😍و برگشت به خانه و شروع زندگی مشترک 😂😂😂😂
هدایت شده از ٠
سلام خانوماى خوشگل بلا جمعه روز پرستارهست اگه خودتون پرستاريد يا همسرتون اين ايده رو اجرا كنيد😉 اول يه كاستوم پرستارى با مخلفاتش بخريد👙🌡💉 لباس رو بپوشيد و با آرايش خوشگل موشگل به استقبال همسر بريد. يه اتاق ماساژ درست كنيد.حوله ،روغن، لگن آب گرم با گلاب كه خوشبو باشه، اول پاهاشون رو توى آب گرم ماساژ بديد،بعد دراز بكشند و لباسهاشون رو در بياريد و حوله اى رو كه رو بخارى گرم كرديد روى كمرش بندازيد، هم لذت بخشه براشون و هم آرومشون ميكنه .از روغن ماساژ يا روغن زيتون استفاده كنيد. توى اتاق حتما شمع روشن كنيد🕯 🔴همسرانى كه هيچكدام پرستار نيستند هم ميتونم اين ايده رو پياده كنند و به همسرشون بگن چون روز پرستاره و من بهترين پرستارزندگى تو تا ابد خواهم بود😍❤️😍 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام من ازدواجم خیلی سنتی و ب زور بود اصلا نمیخاستمش 😔ی بار تو نامزدی ی بارم دوران عقد خاستم بهم بزنم ک نذاشتن اصلا هم خاطره ندارم 😒الیته رفتبم بیرون تنهایی،تنهاهم بودیم ولی دوست ندارم یادآوری کنم😕ولی الان خدارو شکر راضی ام مجبور شدم بپذیرم شرایطمو الانم دوتا بچه دارم روزای خوب و بد هم خیلی داشتم،بازم خدارو شکرمیکنم 😊😊
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام خاطره من مربوط میشه به دوران ازمایشات قبل عقد همسرم از اقوام دور مون بودن وقتی دو جلسه اومدن خواستگاری و من جواب مثبت دادم وعده کردیم برا ازمایشات قبل عقد که طبق عرف اون موقع اول از دامادازمایش خون می گرفتن بعد اگه دامادمشکل کم خونی داشت از عروس هم ازمایش خون ویژه می گرفتن هیچی دیگه شانس ما داماد مشکل کم خونی داشت و از منم ازمایش ویژه کم خونی گرفتن و باز هم از شانس ما منم کم خونی وکمبود شدید اهن داشتم خلاصه گفتن داماد کم خونی ارثی داره ولی عروس کم خونی غذایی وبرام قرص اهن نوشتن وگفتن بخورید وده روز دیگه بیاین دوباره برا ازمایش دیگه ازون روز چایی که بهم حروم شده بود وهمین طور غذاهای اهن دار می خوردم تا بعد ده روز دوباره رفتیم ازمایش ودوباره گفتن مشکل حل نشده و برام کپسول اهن نوشتن و گفتن دو هفته دیگه بیایم تو این دو هفته یک روز که تو خونه بودیم ومراسم بله برون برادرم بود و مهمون داشتیم قرار بود همه بریم منزل همسر برادرم جهت بعله برون یه دفعه زنگ در خونه رو زدن برادر کوچیکم رفته بود دم در اومد گفت داماد آجی اومده پدرم رفتن دم در و خلاصه اقا داماد یک ظرف بلور بزرگ پر از پسته و یک شاخه گل رز واسه عروس خانم کم خون و کم اهن ( خودم😄) اورده بودن اونم با دوچرخه❤️😁 خیلی بهم حال داد چون اون روز هم مهمون داشتیم همه می گفتن پیداس این دوماد خیلی خاطر عروسو خواسته خلاصه پسته هارم با کپسولا خوردم و بعد دوهفته رفتیم ازمایش بازم مشکل حل نشده بود خلاصه داماد ما که ول نمیکردن پرونده ازمایشات من وخودشونو از ازمایشگاه گرفتن وبرا یه دکتر فوق تخصص خون نوبت گرفتن همه می گفتن داماد خیلی عروسو خواسته هر کی دیگه بود تا الان ول کرده بود ومنصرف شده بود خلاصه روز دکتر رسید و همه ازمایشات رو بردیم نشون دکتر دادیم دکتر گفتن باید خودم تخصصی تر براتون ازمایش بنویسم و دوباره ازمایش خون… بعد چند روز جواب ازمایش اومد و دکتر گفتن از نظر من که دکتر فوق تخصص خون هستم ازدواج این دو نفر با هم هیچ مشکلی نداره و خلاصه تا اون موقع عروس راضی دوماد راضی خانواده ها راضی دکتر ناراضی که دکتر هم رضایت داد خلاصه بعد ش فامیل برام این شعررو می خوندن که دوماد خاطر خواست عروس هم می خواست ما پارتی بازی کردیم دکترو راضی کردیم!😂😂 الان پانزده سال از ازدواجمون می گذره و بچه سوممونم تو راهه و هیچ مشکل پزشکی هم بچه هامون خدا را شکر نداشتن
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام من و همسرجان😍 به روش سنتی آشنا شدیم اول خواستگاری زنانه و دوبار هم آقا داماد😘 اومد من از خجالت کشیدنهای همراه با شیطنتش خوشم میومد هم نگاه زیادی نمیکرد ولی در عین حال شوخی میکرد😁 مثلا میگفت تقلب هاتون رو آوردید؟ 😅آخه من برگه می نوشتم تا نکات مورد نظرم یادم نره😆 البته من که روگیریم توی خواستگاری هام زیادتر از حالت عادی بود چیز زیادی هم دستش نمیومد😂به قول خودش یه صورت که فقط یه تخم وسط یه ابرو پیوندی معلوم بود😜تازه به من میگفت دختر اخمویی بودیا😂ولی بعد عقد تازه کشفت کردم که چه آتیش پاره ای پشت اون ظاهر خوابیده😂😂😋😋 تو خواستگاری کلی عرق میریخت بچه😊 روز آزمایش خون انقدر شوخی کرد تا منو به خنده انداخت😍 محضر عقد کردیم و توی قسمت زنونه بعد از عقد خواهرم پیله کرد تا چادرم رو در بیارم با چه سختی دراوردم بعد گفت حالا روسریتو باز کن داشتم آب میشدم و با سر و چشم میگفتم نه همه خندشون گرفته بود ولی من داشتم میمردم بعد گفت موهاتو باز کن من چشام داشت از تعجب درمیومد😱 نمیدونستم به کدوم سوراخی پناه ببرم از خجالت میخواستم جیغ بزنم 🙄ولی آنقدر پافشاری و مسخره بازی کرد تا موهای بلندمو باز کردم پریشب همسری میگفت اونجا که موهاتو باز کردی دلم رفت😍😍 خودمون دوتایی رفتیم رستوران ناهار و بعدش جمکران اونجا دست دراز کرد و بهم زیارت قبول گفت خیلی حس زیبایی بود دستش پر از احساس بود❤️❤️❤️ مراسم عقد خونه پدرم گرفتیم اونجا اولین حرکت رو زد😝🙈 ولی آخر شب بعد از جشن عقدمون اومد فرار کنه و بره خونشون😡 نذاشتم و منم اولین بوسه رو ازش گرفتم💏 ولی خودش میگه تا صبح نخوابیده😂😂 خب مجبور بودی بری خونتون!؟😢می ماندی😁😁 دیگه توی عقدکردگی چقدر آتیش سوزاندیم و پس از یه شب طولانی صبح زود خوابالو می رفتیم سرکار بماند🙈😍 چون همسر من مرد سخت بروز دهی هست فکر کنم اگر اون این خاطره اولین ها رو می نوشت بهتر بود چون همیشه من آغاز کننده بودم😂😂 حتی وقتی دستش یا بازوش رو میگرفتم توی خیابون میخواست ازم فرار کنه😂😂 بعدا میگفت همه بدنم مور مور میشه و موهام سیخ میشه خیلی بهم دست بزنی😂😂 الانم بعد از پنج سال زیاد ببوسمش از دستم فرار میکنه😂😂 کلا خود کنترلی داره😊 ولی من با تمام وجودم لذت میبردم از لمس بازوهای مردانه اش و یا گرفتن دستهای گرمش😍😍 و همیشه دوست دارم اون دستش رو به سمتم دراز کنه و بگیره و منو از خیابون رد کنه این نقطه ضعف همسرمه که توانایی کمی در ابراز احساسات بخصوص زبونی داره😊 ولی یادمه که بهم میگفت همسر من کیه؟عزیز من کیه؟گل من کیه؟ تا من در جوابش بگم من..❤️ خدا زندگی شیرین نصیب همه جوانها کنه🙏🙏
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلام عصرتون بخیر😊 من آقاییمو موقع که اومد خواستگاری دیدم ،ولی قبلا ایشون منو چندبار دیده بودن توراه خونه 😬وقتی بابام گفت برین اتاق حرف بزنین ازوقتی دیدمش کم بود قلبم بیاد بیرون ازوقتی پیش هم نشستیم دستمو گذاشتم رو قلبم ایشون ۱۱سال از من بزرگتر بودن هم از لحاظ جسه خیلی بزرگ هستن ،😍بعداز نیم ساعت گفت بانو مشکل قلبی داری گفتم نهههه ،گفت آخ دستت نیم ساعت رو قلبت منم هول شدم گفتم از وقتی شمارو دیدم اینجوری شده 😅😅😁 گفت فدایی قلبت ک بخاطر من میتپه ،خلاصه میخواست بره ازاتاق بیرون اسرار کردم جلوتر میرن تا ببینم قدم تا کجاش هس وقتی دیدم ب سرشونشم نمیرسه ذوق کردم دستمو مشت کردم آروم گفتم آخ جوون ،خوش هیکل خودم😁😂😂 بعداها گفت بانو وقتی پشت سرم اونجوری ذوق میکرد میخواستم برگردم همونجا بخورمت🙈گفتم کی ،کجا😬😬😳😳 گفت اینقدر هول کردی دقت نکردی ک من از پنجره پشت سرمو میبینم 😰 خلاصه آبروم رفت😏😐 بهترین وشیرینترین بوس هم سر سفره عقد وقتی خطبه خونده شد پیشونیم و دستمو بوسید😍😍😍🙈
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
با سلام از ازدواج و من و همسرم عزیزم علی آقااااااا❤️۱۸ سال میگذره، چند شب قبل از عید دوتا خواهراش اومدن خواستگاری و قرار اصلی رو گذاشتن شب پنجم عید. قرارمون ساعت ۹ شب بود سرموقع اومدن 🕘منم که قصد جواب مثبت دادن نداشتم اون شب بدترین لباسهامو پوشیدم روسری رو محکم گره کردم زیر گلوم😉لپام سرخ شده بودن ولی از قضا شوهرم از وقارمن خوشش اومده بود بقول معروف گفته بود : همونیه که میخواستم♥️.رفتیم توی اتاق واسه صحبت کردن من که سرم رو بالا نمی اوردم خیس عرق شده بودم😰 ل زده بودم به یه فندق گوشه ی اتاق🙊. ادکلن "دلار"💰 زده بود، عطرش اتاق رو پرکرده بود💫💫یه دفعه خواهرش وارد اتاق شد 😳از من خواست حداقل روسری رو از زیرچادر دربیارم آخه خیلی از ظاهرمن تعریف کرده بود ( بعدا گفتن) دوست داشت داداشش هم بپسنده☺️ ولی من این کارو نکردم . وقتی از اتاق اومدیم بیرون داداشم چایی آورد😂 هنوز شوهرم میگه... ولی یه چیز جالب اینکه شوهرم موقع پوست گرفتن پرتقال داشت منو نگاه میکرد دستش رو برید😇😅😘 داستان حضرت یوسف رو که شنیدید 😉😍 خلاصه اون شب من توی همون توی اتاق خوابیدم و مهرش به دلم نشست یکی دو روز بعد جواب قطعی رو بهش دادم البته خواستم ببینمش دعوتش کردم خونمون ولی بهترین کت و شلوار رو پوشیدم با یه چادر قشنگ فرداش هم رفتیم واسه آزمایش خون 💉 شوهرم عاشق اون روزی هست که توی آزمایشگاه شاهد نیم نگاههای زیرکانه و عاشقانه ی من بوده وقتی خودش توی صف پذیرش ایستاده بود💉🔬 اولین بوسه رو شب عقد؛ وقتی خونه ی خودمون تنها شدیم؛ ازم گرفت💏💋 یه ماچ آبدار البته اولش اذیتش کردم گفتم یه هزاری می گیرم😂😂😂😁 وشکر خدا هنوز کنار هم عاشقانه های زیادی داریم 😍بهمراه سه دسته گل که ثمره ی عشقمون هستن🐥🐣🐥
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
سلااام ازدواج من ازدواج سنتی بود البته به دید من چون همسرم از قبل منو میخواستن و ..ولی چون دختر عمش م از مامانم خجالت میکشید ولی یه روز که برادر شوهر م منو پیشنهاد میده ایشون هم از خدا خواسته میان خواستگاری 😍 از اینور من اصلا تو قید و بند خواستگاری و ازدواج نبودم و چون سنم هم کم بود تو درس غرق بودم و روز خواستگاری متوجه شدم همسرم هم از ذوقش اونور میرقصید (چون فیلم رقصشو دیدم ) رسید که من چایی بیارم همسرم اونقدر سرخ شده بود سرش پایین بود که مامانم گفت عمه قربون خجالتت چایی بردار و... خلاصه فرداش که رفتیم ازمایش من از بس رومو اونور کرده بودم و دستام رو پام بود خشک شده بودن 😂😁الانم همسرم گاهی موقع ها یاد اور اون روزا میشه و کلی میخندیم بعدش رسید به اس ام اس های شبانه همسرم به من 😍🙈که یادمه حتی یه بار گفتم واقعا خودتی ؟اینجوری پیام میدی و.. خلاصه کلی خاطره خوب و بد دیگه که باعث شده دوسش داشته باشم 😍😍
💖زوجهای بهشتی💖
#موضوع_امروز 👇 خاطره نویسی مهربانو های گل ☺️💐 امروز فقط یاد و خاطرات دوران خوش آشنایی با همسر را
ما ک کل دوران عقدمون تو چهارباغ اصفهان و سی و سه پل گذشت ۱۲سال پیش😍 اون موقع من ۱۷سالم بود و همسرم ۲۴ یادش بخیر اولین شب بیرون رفتنمون شوهرم موتور سیکلت داشت گف بشین منم دفه اول انقد نزدیک یه آقا پسر با فاصله نشستم یکم ک رفتیم گفت ببخشیدا میشه بیای جلوتر😄 خیلی عقب نشستی موتور تعادل نداره😕 حالا حساب کنید من سبک و لاغر اقا چهارشونه و هیکلی موندم ک چطور تعادل نداشته😏😍 من ساده خودمو کشیدم جلوترو اقا هم اومد عقبتر و خودشو چسبوند ب ما ک یوقت نیفتم پایین😒😉 جون خودش😁 هی هم نزدیک سرعت گیرا میزد رو ترمز من پرت میشدم جلو و ازسینه میخوردم بهش میگفتم یواش تر میگف سرعت گیرا را حواسم نیست نمی بینم .شما سفت بشین😂 حالا ک فکرشو میکنم و اعترافاتش را شنیدم بعد خودمونی شدنمون میبینم چقدر ساده بودم و اقا چقدر فرصت طلب و منحرف😂😂 بعدها ک حسابی صمیمی شدیم عشقم این بود رو ترک موتور بشینم و دستامو میکردم تو جیبهای کتش و صورتم رو شونه هاش ومیرفتیم عشق و صفا یادش بخیر واقعا بهترین دوران زندگیم دوران شش ماهه عقدم بود ک هیچی و هیچ کس برامون مهم نبود فقط خودمون بودیم و دنیای خودمون ان شاءالله تمام جوانها خوشبخت و عاقبت بخیر بشن
هدایت شده از ٠
4_433293283121168724.m4a
4.8M
قسمت اول ❤️ روشهایی برای افزایش صمیمیت زناشویی ❤️ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝