eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.4هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
403 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آخرین سه شنبه 🌺 مهر ماهتون بی نظیر 🌸امروز از خدا 🌺برای تک تکون اینگونه 🌸آرزو کردم... 🌺الهی🙏 🌸همه چیزتون عالی باشه 🌺حالتون عالی 🌸روزتون عالی 🌺لحظه هاتون عالی 🌸حس تون عالی 🌺واز همه مهمتر 🌸زندگیتون عالی باشه🌸 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
🌹﷽🌹 #حدیث با گذشت‌ترین مردم کسی است که با وجود قدرت، گذشت کند. "امام حسین(ع)" ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
۴۸- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ تَجَهَّمْتُ فِیهِ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِکَ مُسَاعَدَهً فِیهِ لِأَعْدَائِکَ أَوْ مَیْلًا مَعَ أَهْلِ مَعْصِیَتِکَ عَلَى أَهْلِ طَاعَتِکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بند ۴۸: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در آن به جهت کمک به دشمنانت، یا خوش آمد گناهکاران و مقدّم داشتن آن ها بر اهل طاعتت، با یکی از اولیایت، رو ترش کرده و اخم نمودم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
#تکلیف #ایده_معنوی آشپزی امروز را به نیت امام زین العابدین (ع) و امام جعفر صادق (ع) و امام محمد باقر (ع) طبخ کنید با این کار اهل خانه را اهل بیتی میکنید امامان را مهمان سفره هاتون کنید😍 ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗   @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
یه خاطره بامزه☺️ از دوران مدرسه خود تعریف کنید ارسال چالش به ایدی زیر @zarin9 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
مـَـــرد رویاهام🙇🏻❤️ ﮔـﻮشـِﺖُ ﺑـﻴـﺎﺭ :‌👂🏻 ﺑﮕـــﺬﺍﺭ ﻫــــﺮﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫـــﺪ ﺑﺸﻮﺩ😘 ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗــــی ﻛﻪ ﻣﻴﺨــــﻮﺍﻫﺪ ، ﺑﻴﻔـــﺘﺪ🤗 ﺍﺻﻼ ﺩﻧﻴـــﺎ ﺑﻬﻢ ﺑﺮﻳــــﺰﺩ !🌏 ﺗﺎ ﻭﻗﺘــــی ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﻣــــﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳـــﺖ ﺩﺍﺭﻡ👫 ﻭ ﻫـــﺮﻡ ﻧﻔـــﺲ ﻫـــﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﮔﻮﻧــــﻪ ﺍﻡ ﻣﻴﺨــــﻮﺭﺩ💑 ﺧﻮﺷﺒﺨــــﺖ ﺗﺮﻳـــﻦ زﻥ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻨـــــﻢ🙍🏻 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
دعای هر روز ماه صفر: _يَا شَدِيدَ الْقُوَى وَ يَا شَدِيدَ الْمِحَالِ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيزُ يَا عَزِيز ُاى سخت نيرو و اى سخت‏گير اى با عزت اى عزيز اى با عزت _ذَلَّتْ بِعَظَمَتِكَ جَمِيعُ خَلْقِكَ فَاكْفِنِي شَرَّ خَلْقِكَ يَا مُحْسِنُ يَا مُجْمِلُ يَا مُنْعِمُ يَا مُفْضِل ُ‏از بزرگيت تمام خلقت در پيشگاه تو خوار است پس شر خلقت را از من كفايت فرما اى احسان كننده اى نيكوكار اى نعمت بخش اى عطا ده _يَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ‏ اى كه نيست معبود حقى جز تو منزهى تو بدرستى كه من از ظالمانم پس اجابت كرديم برايش و نجاتش داديم از غم و همچنين نجات دهيم مؤمنان را _وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ‏ و رحمت خداى بر محمد و آل پاك و پاكيزه ‏اش ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام... به خاطره رسید... نمیدونم کدومو بگم...😂 من کلا تو کلاسام شیطون بودم...😄 یه بار کلاس دهم که بودیم...😉 دبیر شیمی یه امتحان خیلی سخت ازمون گرفت...😱 توی کلاس اون روز کلا من درس خونده بودم...😬 همه بچه ها بعد امتحان هعی میگفتن چیکار کنیم جبران کنیم کار دبیرو..🤔 منم به مغزم فشار اوردم گفتم خانم امروز با ماشین اومد دیگه...😈 بچه هاگفتن آره آره...🤒 منم گفتم میشه پنچرش کرد...👻 وای چه روزی بود واقعاااا حال داد...👹 ...... یه بارم روی این دفتر یادداشتای رنگی چسبی📕 وقتی زنگ آخر بود میرفتیم خونه چون دوستمم چادری نبود نوشتم... من شوهر میخام از پسرای دم بخت تقاضا میکنم هر چه سریع تر به من اطلاع بدن😂😂 وای وای فرداش اومد گفت دیروز از کنار هر کی رد میشدم میخندید رفتم خونه مامانم دید کلی دعوام کرد😝😝😝 اینم دو تا از کارای من😜 الانم مثلا خانم حاج آقام اصلا بهم میاد مگه با این همه کارهای بامزه... تازه دیپلم گرفتم😄
یبار پیش دانشگاهی بودیم معلم نیومده بود بچه ها یواشکی رفتن از دفتر پرورشی اسپیکر کامپیوتر رو گرفتن اوردن تو کلاس بزن بکوب کردن بعد که یه معاون داشت میومد بالا سریع وسیله ها رو گذاشتن داخل سطل اشغال کلاس فراموش کرده بودن بردارن بعد مدرسه مستخدم بیچاره رفت سطل اشغال رو خالی کنه دید که خیلی سنگینه نمیتونه بلندش کنه بعد دید داخلش اسپیکر و باند هست برد تحویل دفتر داد. اخ که فردا صبحش معاون اومد تو کلاس میخواست دربیاره که کار کیه نمیتونست😂😂😂
سلام.من خیلی خاطره دارم نمیدونم کدوما تعریف کنم.از بستن بند کفش بچه ها زیر نیمکت بهم دیگه تا پامیشدن برن پایه تابلو چندنفری گره خورده بودن بهم.تا قایم کردن کفش بچه ها داخل کلاسا زیر نیمکت موقع نماز جماعت😂 یعنی پشت درنمازخونه کفشی نمی موند بعد عین دخترایه خوب میرفتیم نماز جماعت میخوندیم.حتی ازخودمونم مخفی می کردیم که شک کسی به ما نره.آب بازی که دیگه نگم اصلا عامل خشک شد زاینده رود ما بودیم😂😂😂از دبیرا اجازه میگرفتیم بریم بیرون آینه می بردیم از حیاط نور با آینه می نداختیم توچشم معلما..خیلی خاطره دارم اردوها که دیگه نگم براتون😜
😁😁😁خاطره من برمیگرده به سال سوم دبیرستان ....بابای مدرسه سراینکه دیر اومدم مدرسه تو مدرسه راهم نمیداد بهش التماس کردم عمو تو رو خدا امتحان دارم بذار برم تو...نذاشت ورفت به مدیر گفت ☹️☹️اونموقعها خیلی میترسیدیم از مدیر ومعاون ...خلاصه مدیر هم اومد تعهد ازم گرفت وبا کلی بدبختی رفتم سر کلاس....که اگه بابای مدرسه اذیتم نمیکرد راحت قبل از معلمم سر کلاس بودم منم گفتم باااااید تلافی کنم....چن روز بعدش ساندویچ اورد بفروشه تو بوفه ....منم گفتم وقت انتفام 😈😈رفتم ویه مو از موهای دوستم کشیدم واوردم ذاشتم لا ساندویچم ورفتم پیش مدیر گفتم مو تو ساندویچ بوده...چن روز کاسبی بابای مدرسه کساد بود😂😂😂😂از موهای خودمم نذاشتم که فک کنن از خودم افتاده 😜😜 الان بش فک میکنم میبینم خیلی بچه بودم وکارم زشتتتتتت😆😆😆😆😆😆😆😆 __ سلام صبحتون بخیر،درمورد خاطره بامزه ازدوران مدرسه باید بگم کلاس پنجم دبستان بودم ،زمستان سردی بود ومن دوتاشلوار میپوشیدم،یه روز سرکلاس معلم مشغول درس دادن بود که آقای بازرس آموزش وپرورش سرزده وارد کلاس شد ،بعد از خوش وبش یه مساله ریاضی رو تابلو نوشت وگفت کی میتونه حلش کنه منم باذوق دستمو بالا گرفتم ورفتم پای تابلو خیلی طول کشید تاحلش کردم وچنان سرگرم بودم متوجه نشدم دکمه شلوار فرمم کنده شده بودو شلوارم افتاده بود پایین فقط شانس آوردم یه شلواره دیگه پام بود ،معلمم سرخ شده بود وچند بار گفت کافیه دیگه بقیشو بذار دوستات بیان حل کنن ومن پافشاری میکردم ک باید تمومش کنم یه لحظه برگشتم دیدم کلاس بیصدا دارن منفجر میشن ودارن ب شلوارم اشاره میکنن،ازخجالت داشتم آب میشدم سریع کشیدم بالا ومثله برق دویدم سمت نیمکتم😂😂😂😂😂
اقا من از اونجایی که شیطون تشریف دارم...👹 یه بار هیچ کدوم بچه ها پایه دوازدهم درس نخونده بودن بالاخص خودم...😷 امتحان درس خیلی مسخره ایم بود...🤧 (رشتم ریاضیه).. منم دیددم زمان کمتر از یه ساعت مونده برای درس خوندنم اصلا وقت نیست...😥 به بچه ها گفتم دو تا کار میتونیم بکنیم😬 آخر سالم بود حدودا یه ماه قبل عید 🤤گفتم یا اینکه برگه های کتابو میتونیم بکنیم😺یا بشینیم روی کاغڋ هر ۵تا درس امتحانو بنویسیم😼 و به این نتیجه رسیدیم هر کس یه کم از هر درسیو بنویسه و به هم بدیم برگه ها رو(کلاسمون ۱۵نفره بود) 😻 و جالبیش اینه معلم متوجه نشد تا برمیگشت اون سمت جابه جا میکردیم😹 و جالب تر اینکه هممون جوابامون یکی بود🙀 جالب تر از اون همه نمرمون ۲۰شد😸 و جالب تر از اون جالب تر قبلی😿معلم چون میدونست یه کاسه ای زیر نیم کاسس بازم همون درسا رو هفته بعدش ازمون امتحان گرفت😾 و خیلی جالب تر از اونا این دفعه همه نمره هامون زیر ۲۰بود از ۱۳تا ۱۸😂
یادمه اول دبیرستان که بودم با دو تا از دوستام چند تا از معلمها رو گذاشتیم سرکار و نزدیک بود اخراج بشیم😁😁😁😁😁 یدونه شکلات رو کادو کردیم و به عنوان گنج یه گوشه از دفتر دوم مدرسه که وقت کلاسها خلوت بود قایم کردیم. توی چند تا برگه کوچیک هم راهنمایی نوشتیم و معلما رو هدایت کردیم سمت شکلات،،و هر برگه رو یه گوشه گذاشتیم و برای اینکه لو نریم دستخطمون رو تغییر دادیم. همراه شکلات هم یه برگه گذاشتیم و داخلش نوشتیم برای اینکه دعواتون نشه باهم تقسیمش کنین.😁 یکی از معلمها میخواست ب اداره گزارش بده و مدیر و معاون مدرسه هم مصمم شدن از روی دستخط پیدامون کنن ،زنگ ورزش کیف همه رو گشته بودن و بالاخره از روی حرف «ک» که دوستم یه جور خاصی مینوشتش پیدامون کردن😁😁😁😁 البته چون دستخط دوستم بود،نتونستن به من و اون یکی دوستم اتهامی بزنن،دوستم لو نمیداد هم دستاش کیا بودن😁 حتی سه روز از مدرسه اخراجش کردن ولی لومون نداد. اخرش بعد از یک هفته خودمون رو لو دادیم و با مظلوم نمایی بخشیده شدیم،،،البته مدیر بخشید وگرنه ناظممون به خونمون تشنه بود😁😁😁😁
از قول خود مردا گفته شده که بیشتر به زنی اهمیت میدن که اون به خودش اهمیت بده و برای خودش خرج کنه البته نه در حد وحشتناک که مرد از پس خرجش برنیاد☺ ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
‌ یک دقیقه تفکر ‌ ‌گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش می‌کنیم... گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش می‌کنیم... گاهی خیلی چیزا رو داریم اما محو تماشای نداشته‌هامون می‌شیم... گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش می‌کنیم‌... گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش می‌دیم... گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه می‌دیم... و گاهی... گاهی... گاهی... تمام عمر اشتباه می‌کنیم و نمی‌دونیم یا نمی‌خوایم بدونیم... کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی... گاهی‌های زندگیمون باشیم... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
من زمان مدرسه بادخترخالم هم کلاس بودم بعدهمیشه زنگ تفریح میرفتم سرکیفش پولشو ورمیداشتم کلی یخمک میخریدم یه دونشوهم میدادم ب خودش چقدخوشحال میشدبعدک همه روخوردم بهش میگفتم باپول توخریدم بعدشم دعواوگیس کشی😂
کلاس دهم رشته انسانی بودم یروز یکی از معلمامون ک خیلی ب سوسکو حشره ها حساس بود و خیلیم وسواس بود اومد سر کلاس منم چهارتا سوسک گذاشتم تو کیفش یدونه ام زیر دفتر کلاسیش ی سس هم گذاشتم چن تا برگه زیریش بعد اومد نشست رو صندلی دفترو باز کرد ک نمره بده سوسکارو دید با بدترین فاشار دفترو بست یهو کل میز سسی شد البته سسش از این کوچولو ی نفره ها بودا نتیجش این شد ک اعتراض.زدو از مدرسه ما رفت بعد زنگ تفریح ی صدای جیغ اومد فهمیدیم اون سوسکاروهم دیده
اوج شیطنتام سال اخر دبیرستان بود که مزدوج شده بودم😐😐 یه معلم داشتیم که خیلی ترسو بود..یعنی شاپرک تو کلاس میومد جیغ میزد😂😐 فردای سیزده بدر که رفتیم مدرسه بدون برنامه قبلی یکی از بچه ها یک سوسک ملاستیکی و مارمولک پلاستیکی اورده بود و گفت اینو سوغاتی گرفتمو اینا خلاصه ک زنگ زبان شد و همونجا خباثتمون اوج گرفت😈😈😈😈 دور معلم شلوغ شد و همون موجوداتو زیر کیفش گذاشتن😐😐 اوندوزم کلا تعریف خاطره بود که یک دفه وسطای کلاس کیفشو باذوق برداشت و گفت -اینو شوهرم عیدی واسم.... ک چشماش اینطوری شد😱😳😳😳😳 ادامه این داستان قابل نشر نیست😐😐😐😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂 😁😁😁😁😁😁 یکی دیگه بگم و زحمتو کم کنم😁 سال سوم دبیرستان کلاسمون کلا۸نفره بود و همه درسخون و شررررر...اون سال تا جایی ک یادمه اخرین سالی بود ک شیر می دادن تو مدرسه...همونا که روش عکس گوسفند خندون داشت 🐑🐑🐑🐑🐑🐑و مزه اب میداد😒 کلاسمونم موکت داشت خلاصه که با بچه ها داشتیم شیرمیخوردیم که ینفر با شیشه آب ریخت رو ینفر دیگه!..دعوا شروع شد و با جیغ و داد اب می ریختن رو هم منم ک می خواستم مجددا خودی نشون بدم قوطی شیر که دستم بودو نشون گرفتم به سمت یکیشون و پرت کردم که از قضا و مجدد شانس این بنده حقیر😒😒😒😒معاونمون درو باز کرد واومد تو و شیر خورد تو سینش و گند زده شد به لباس سورمه ایش 🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈
من یه بار رفتم از بوفه ننه مدرسه مون یه عالمه خورده نون باگت برداشتم ریزترشون کردم ریختم داخل دوتا پلاستیک نون باگت داخلش پر آب کردیم با دوستم به تلافی پارچ آبی که بچه ها زنگ قبل ریختن توسرمون من ودوستم زنگ خونه بود تا زنگ خورد بدو بدو رفتیم آبخوری پلاستیکایه آب که جاساز کردیم اوردیم پشت شمشادا قایم شدیم اون دوستام اومدن ریختین به سر تا پاشون😬اینقد کیف کردیم...که که انگار ۲۰۰تا داعشی کشتیم
خب من یکی از جالب ترین و پرخسات ترین خاطراتمو میگم 🤕🤕🤕🤕🤕 که حتما نظرتون عوض میشه دربارم😂😂😂 سال دوم دبیرستان مدرسمون دولتی بود و کلاسا بزررگ...اون سال ها خب بچه ها از گوشی گرفته تا لوازم ارایش رو مخفیانه میاوردم با خودشون و اهل دلا میدونن چه لذتی داشت😂😉 منم بچه مثبت اهل اینجور کارا نبودم...ولی یبار تصمیم گرفتم خودی نشون بدم😎 دو سه تا لاک خوشرنگ و یک رژ قهوه ای برداشتم و رفتم مدرسه و زنگ تفریح با بچه ها شروع کردیم به پز دادن وسایلمون..زنگ بعد دختر مستخدم مدرسه که همکلاسیمون بود اومد گفت بچه ها از کلاس سومیا دوتا گوشی گرفتن امروز قراره همه کیفا رو بگردن😱ماهم ک ترسیدههه گفتیم چه کنیم چه نکنیم ک گفتم بیایم وسایلارو قایم کنیم..خلاصه ک طهورا یکی از بچه ها ک قد خیلییی بلندی داشت رفت و چندتا از لوازمارو(از جمله وسایلای من)روی پتکه سقفی چید😂(چون زمستون بود و مطمین بودیم پنکه روشن نخواهد شد😪)...چندتا از مجله هارو پشت بخاری قایم کردیم و بخاریم خاموش کردیم و همه گفتیم سردمون نیست😐😐😐بقیه لوازم آرایشارو هم گذاشتیم تو پرده ها وگره زدیم😐😐😐 زنگ بعد که زنگ اخر بود اومدن گیفارو بگردن ک چیزی پیدا نکردن و تا آخرین نفر از کلاس بیرون نرفت معاون بیرون نرفت و قضیه تموم شد اما فردای اونروز ما امتحان ریاضی داشتیم و معلم از اول سرکلاس بوددو تصمیم گرفتیم تا زنگ تفریح محموله هارو برداریم که وسطای کلاس متوحه شدیم صدای تیک تیک میاد و دیدیم مستخدم اول صبح بخاری پر از مجله رو روشن کرده😱😱😱😱😱😐چشمتون روز بر نبینههههه بخاری آتیششش گرفت و همه جیغ جیغو که معاون اومد و هوول کرد و سریع پنکه رو روشن کرد که دیگه نگم خودتون میدونین چی شد🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ نتیجشم شد جریمه مالی کل کلاس😰😰😰😰😪😱
داهنمایی بودیم با یکی از دوستام دستشویی که تو ته سالن برامعلما بود واونروز دیدیم که یه نفر توشه راقفل کردیم بنده خدا چقدر پشت در موند اولش خیلی خندیدیم ولی بعد از صداش فهمیدم خانم آیتی معلم علوممونه پشیمون شدم رفتیم تو کلاس از استرس داشتم سنکوپ میکردم ولی بخیر گذشت کسی نفهمید ما بودیم 😁
خاطره من برا کلاس سوممه روز معلم بود منم صبح اماده شدم برم مدرسه از تلویزیون فهمیدم که روز معلمه خلاصه همون اول صبح گریه که چرامن کادو ندارم ببرم مدرسه هرچی مامانم گفت امروز برو برات میخرم فردا ببر منم گریه که نه همین امروز باید ببرم خلاصه یه گلدون گل خوشکل برا مامانم کادو اورده بودن اونا از دکور مامانم برداشت داد بهم بردم چه ذوقی هم میکردم براخودم😁 ولی الان بعد از سالها خواهرا سر کوفتشو بهم میزنن که چطور انقدر زور بودی گلدونو برداشته بردی برا معلمت یعنی هر سال روز معلم این خاطره رابرام یادآوری میکنن😂😂😂
وای خاطره ار دوران مدرسه خییییلیییی زیاده ولی خب یکیشو میگم وقتتون گرفته نشه😝 یبار با یکی از دوستای صمیمیم که خیلیییی دوسش داشتم قهر بودیم منم اصن طاقت قهر و این چیزارو ندارم از معلم اجازه گرف ک بره بیرون از جلوم رد میشد پامو بردم جلو خورد زمین🙈بدجوریییی خورد معلم گف دخترم مواظب باش اونم نگا من کردو گف صندلیتو بکش عقب دگ😡منم جدی نگاش میکردم ک انگار ن انگار پام بود رف تا وقتی بیاد من جامو با پشتیمون عوض کردم اومد بشینه رو صندلی صندلیشو کشیدم خورد زمین اینقدددددد خندیدیم ک اشتی شدیم😂😂