eitaa logo
💖زوجهای بهشتی💖
15.4هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
403 فایل
ادمین سوالات احکام 👈 @Fatemeh6249 مدیر👈 @fakhri62 تبادلات👈 @Fatemeh6249 چالش👈 @Fatemeh6249 کپی ازهر پست کانال بافرستادن سه صلوات آزاداست ✔ ❌کپی ازاسم کانال وآیدی کانال درشبکه های مجازی و سایت های مختلف ممنوع است❌
مشاهده در ایتا
دانلود
لباس وهزینه باشگاه رفتن😊 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام آدم ولخرجی نیستم و همیشه سعی میکنم حساب شده خرج کنم اگه پول اضافه داشته باشم حتمآ یه وسیله ی ضروری واسه خودم یا خونه میخرم هرچند کوچیک اگرهم چیزی لازم نداشته باشم پس انداز میکنم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
پول دکتر و دارو😔 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
طلا😍البته الان همش وفروختم😢 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
در عرض تقریبا یه سال با صرفه جویی و حساب کتابای من و البته تلاش شوهرم تونستیم قرضای زیادی که داشتیم رو تسویه کنیم فکرشو نمی کردم بتونیم تو همچین مدتی قرضامون رو بدیم اما خدا رو شکر شد الان یه میلیون و پونصد مونده که کامل صاف بشه بعدش قراره دو نفری جشن کوچولو بگیریم واسه این موفقیت😄 چجوریش رو هم گفتم که با صرفه جویی شدید من درحد اقتصاد مقاومتی 😁واینکه تحمل دوری شوهرم و صبر کردن و تلاشهای شوهرجونم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
گل خریدن و شکم ولی ادم ولخرجی نیستم همیشه سعی میکنیم یه مقداری از حقوقش رو پسنداز کنیم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
طلایی: بزرگترین کاری که انجام دادم پایبند کردن شوهرم به خونه😂😂? با محبت و زبون نرم و احترام به خواسته هاش ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
سلام دوستان گلم سلام اره ماهم بعد از 8 سال دوندگی وکم خرجی بالاخره بدهکاری هامون رو دادیم وتو خونه خودمون هستیم خدایش خیلی به قول گفتنی نداری وگشنگی کشیدیم واز این که بدهکار کسی. نیستم خوشحالم ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
دکتر ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
برای لباس😊 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
ازنظر خودم گرفتن گواهی نامه،،،اصلا فکرشم نمیکردم یه روزی بتونم رانندگی کنم😃 چه جوریشم که گفتن نداره خیلی راحت،،، کلا باتصورات من که ازش غول ساخته بودم زمین تا اسمون فاصله داشت ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
خرج شکم،لباس و سفر ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
دستم بیاد کتاب شعرایی که دوسشون دارم و کفش ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
‌   ‌ چند توصیه ی کلی که در هر نوع عشوه گری کاربرد داره : 1 – حالت دادن به بدن 2 – چشمک زدن با دهان نیمه باز 3 – کج کردن سر 4  – خمار کردن چشم ها 5 – لبخند ملیح 6 – دهان هرگز نباید بسته بمونه ( نیمه باز )  7 – گاز گرفتن گوشه لب پایینی 8 – تمامی حرکات باید آهسته باشه ( مثل صحنه های آهسته ورزشی ) 9 – ارسال بوسه از راه دور 10 – آرایش کردن 11 _ موها همیشه باید مرتب باشند، گاهی اوقات هم مدل های بچه گانه ببنید، مثل مدل خرگوشی ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
‌زن باید شیطون و جذاب و تودل برو باشه💋 باید عشوه و ناز بلد باشه😜 صبح که بیدار میشه بارژ لب قرمزش روی آینه بنویسه👇👇 💄عشق من یادت نره دوستدارم💄 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
بانوان عزیز : ما انسان ها هممون زیبایی رو تحسین میکنیم فرقی نمیکنه مرد باشیم یا زن ولی چیزی که برا خانم ها خیلی مهمه ، اینه که در کنار حفظ حجابشون شیک هم باشن ، آراسته و زیبا و البته نه برای جلب توجه یا خودنمایی کما اینکه هستن عده ای از خانم ها که با اینکه یک تار موشون پیدا نیست ولی با آرایش های زننده یا لباس های جذب چند برابر یک خانم بی حجاب جلب توجه میکنن مبنا ما توصیه ی دینمون باشه که خیرالامور اوسطها ما تعادل رو حفظ میکنیم و به اصولمون پایبند میمونیم ان شالله خدا خودش بهترین ها رو سر راهمون میذاره یادتون نره که حتی اگر شوهرتون ازتون بخواد نباید خلاف شرع عمل کنید⚠️⛔️ این رو سرلوحه کارتون کنید تا من هم بهتون یک سری راه بگم😘 اول از همه شما عزیزانی که تو چنین شرایطی هستید و همسرتون هم دوست داره کمی زیباتر به نظر برسید حتما و حتما و حتما در منزل بیش از هر چیزی به ظاهرتون اهمیت بدید حتی اگر شده خونه تون خیییییییییییییلی تمیز هم نبود ، غذاتون خییییییییییلی خاص هم نبود عیبی نداره ولی خودتون قشنگ لباس بپوشید ( حتی بعضی لباسای مهمونیتون رو توی خونه گه گاهی تن کنید ) حتما و حتما و حتما در ماه برا مانیکور و پدیکور ناخن های دست و پاتون وقت بذارید آرایش متناسب و زیبا با حفظ تنوع در خونه فراموش نشه✅ با این روش ها به همسرتون نشون میدید از زیبایی چیزی کم از بقیه ندارید و مدام در حرف هاتون گوشزد کنید که من میخوام این زیباییام منحصر به تو باشه نه همه مردا🙏🏻💕 کمی بیشتر عشوه گری رو تمرین کنید ( توی کانال رو سرچ کنید مطلب زیاد داریم ) دوم اینکه وقتی همسرتون چنین گرایشی داره قطعا برای پول خرج کردن در این حوزه هم ابایی نداره . پس شما هم برای زیبایی خودتون خرج روو دستش بذارید مشکلی نداره😉 لباسای مورد علاقه شونو بخرید و همون تیپ های جذابی که میگید دیدید رو توی خونه برای همسرتون بزنید و در مرحله سوم ؛ حضور در بیرون از منزل حجاب برتر چادر هست چون شما رو کاملا پوشش میده ولی اگر به هر دلیلی مانتویی هستید یا همسرتون خیلی اصرار بر مانتویی شدنتون داره با حفظ اصول مانتو هم حجاب محسوب میشه شما مانتوهای بلند و شیک با روسری های ست رو تهیه کنید و حتما خیلی زیبا خواهید بود و در عین حال پوشیده برای 😉بعضی مهمانی ها که مختلط هست و میخواین در عین پوشیدگی شیک باشید میتونید از لباس های ماکسی و بلند آستین دار با مدل های زیبای روسری بستن استفاده کنید. من هم چند نمونه رو اینجا میذارم که میتونید الگو بگیرید یا بدین خیاط بدوزه یا بخرید🙏🏻 ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
✅آخرین باری ک ب شوهرتون گفتید دوستت دارم کی بوده؟ اصلا چند وقت یکبار بهش میگید؟هر روز دیگه ان شالله یک بار رو میگید حتما؟ 💟بزارید گوشهاش پر بشه از این صدا چقدر ناز و نوازشش میکنید؟ مشت و مالش میدید؟ ماساژش میدید؟ بوسش میکنید؟ همین جوری ی دفعه ای داره تلویزیون نگاه میکنه رد بشید از جلوش، مثل یه حوری، یه ماچش کنید نه مثل یه پارازیت وسط فوتبالش⛔️ 🤔نت عاشقانه که مینویسید دیگه؟ مثلا لباس هاشو جمعه شب ک مرتب میکنید برا صبح، تو جورابش تو یه کاغذ ک "دوستت دارم کچل !ماله اون پاته😄"، یا رفتید بیرون رو در یخچال بچسبونید، یا رو هر جا مثلا شب خوابه، با خودکار کف دستش بنویسی دوستت دارم😉 دوستت_دارم ورده زبونتون بشه 🔵شوخی میکنید؟ بزارید قلقلکتون بده☺️ رو کولش سوار بشید؟ بگید بیا آرایشم کن، رژ بدید دستش نقاشی بکشه رو صورتتون، بگید موهامو بباف، بگید یه لقمه بگیر دوتا بوسش کن بده بخورم باهاش حرف بزنید با جونم، با عمرم،با فدات شم، با زبون ریختن. با احترام، احترام، احترام 😔 مرده عصبانی میشه ی چیزی میگه؛ تو آب رو آتیش باش نه لجبازی، نه با گوشه چشم و ابرو قیافه اومدن، نه با محل ندادن 💢مطمئن باشید ایشون میفهمه و اینجوری میشید ملکه ی قلبش 😘هر روز منتظر اومدنش باشید اصلا نپرسید کجایی چرا نمیای، پیام بدید آقا این ماچ شما رو لب ما 💋خشک شد تشریف فرما نمیشی؟😊 🔹محبت 👈 این معجون شیر موز ما ته نشین میشه، هی همش میزنم تا بیای، بدو تا نرفته اون تهاااا، من عصبانی میشم، یا بغل ما مشتاقانه پذیرای شما میباشد😉 💕بکشیدش سمت خودتون نه کاری کنید که همش معطل کنه برای رسیدن به خونه ❌ ❌خودتونم گول نزنید محبت الکی معلومه و ب دل نمیشینه آخرین بار کی براش رقصیدی؟ بله شما بلد نیسی؟😳 چراااا؟😥 ندیدی؟ خب ندیده باش نمیتونی خودتو تکون بدی جلوش؟ دستاتو، کمرتو، باسنت رو؟ اگه این کارو کردی و خندید، گفت بلد نیسی، ادامه بده، یاد میگیری، بزار بهت بخنده ک نره با یکی دیگه بخنده، بزار بفهمه دوسش داری 😡خواهشا مثل یه دختر 14 ساله فکر نکنید؛ نگید خب خودش باید بفهمه، من دارم خونه کار میکنم، بیرون من الم😊 من بلم😐 🙂یا اون خانمایی ک اعتقاد دارن ب مرد بگیم دوستت دارم پرو میشه این حرفا رو همشو بزاری رو هم یه نون بربری بهت نمیدن ک هیچ کل زندگیت رو ازت میگیرن محبت و احترام یادتون نره ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
خواب 👈🏻 بعضی موقع ها لباساتون رو ... با حرکات موزون خودتون دربیارید واگه شوهرتون اومد جلو بالوندی وناز آروم هولش بدید روتختخواب وبعدم آروم لباسهای اون رو با لمس کردن دلبری دربیارید اروم ادامه بدید..... تادیونه شدنش روببینید مردها دراین موقع دیگه نمیتونند جلوی خودشون روبگیرند برق چشم هاشون و پینسشون نشان گر بی طاقت شدنشونه ... پس لوندی کنید وادامه بدید مبادا بزارید بیاد جلو وکارش رو انجام بده 👈🏻 ازدستش فرار کنید یا همون دنبال بازی خودمون ولی با ارامش وقتی دستتون روگرفت سرتون رو تکون بدید وموهاتون روبه اینورواون ور بریزید وبا ناز وصدای کشیده بگید ول کنم بامن چیکار داری به مامانم میگما نکن الان بابام میفهمه.... و بخندین 👈🏻 آب بازی کنید سال هاست مردم با آب تفریح میکنند . این قضیه در مورد زن و شوهرها هم هستش. کفی کردن یکدیگر در وان یا زیر دوش می تونه بی اندازه لذت بخش باشه قطره های آب و روغن بچه فیروز استفاده کنید... مخصوصا بعد از رابطه جنسی توی حمام به پوست حسی فوق العاده می ده وتوی این موقع اصلا حواستون نباید به شوهرتون باشه وفقط به لوندی ودلبری خودتون فکر کنید تا اون بیاد جلو البته اگرم نیومد این نشانه خستگی میتونه باشه.... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
😍 چند روش برای لوندی خانم ها😉 👈🏻 لوند بودن زنان را چندین برابر زیبا تر و ارزشمند تر جلوه خواهد داد . سعی کنید خصوصیات مردانه را از خود دور کنید 👈🏻 رقص! رقصیدن باعث میشه ناخودآگاه حالت عشوه گرانه ای به خودت بگیری. رقص یکی از نشانه های بارز زن بودن هست . نشاطی که کسب میکنید و به دیگری منتقلش میکنید 👈🏻 هرگز! با صدای بلند نخندید، بلند حرف نزنید و بی وقفه هم صحبت نکنید. بین جملاتتون مکث کنید و فاصله های چند ثانیه ای بگذارید. 👈🏻 موقع راه رفتن روی قدمهاتون تمرکز کنید تا هم اندازه، کوتاه و مستقیم باشند.این کار برای تناسب اندام هم مفید است. 👈🏻 ناخنهاتون رو مرتب و تمیز نگه دارید و یک انگشتر ظریف هم حتما داشته باشید. 👈🏻 گاهی کمی لوس باشید. مثلا اگه ناخنتون شکست، شدیدا ابراز ناراحتی کنید. البته حدش رو حفظ کنید تا برای همسرتون آزاردهنده نشه. 👈🏻 در موارد معدودی می تونید مثل بچه ها رفتار کنید. مثلا درقبال دریافت کادو از همسر جیغ بکشید! یا وقتی اشتباهی کردید، بچگانه حرف بزنید. اما باز هم حدش رو حفظ کنید! 👈🏻 با موهاتون یا گردنبندتون بازی کنید و زیرلب آواز بخونین. 👈🏻 همیشه تمیز باشید و کمی آرایش داشته باشید (نه زیاد که زننده بشه). تمیزی و زیبایی، ناخوآگاه بهتون حس لطافت و زنونگی میده. 👈🏻 به شوهرتون اجازه بدید از قدرت و مهارتهاش در زندگی استفاده کنه. 👈🏻 وقتی با هم بیرون هستید بذارید اون راهنمای مسیر باشه و مرتب بهش نگید از اینور برو یا از اونور نرو ... این راه نزدیکتره و اون راه ترافیکش سنگینه و... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد درخانه همانندنمک است اگررفت زندگی بی مزه ست واگر آمد فشارخون را بالا میبرد زن در خانه همانندشکر است اگر رفت زندگی تلخ تلخ میشود و اگر آمد شیرینی زندگی را چندبرابر میکند @zoje_beheshti
هدایت شده از 
‍ ‍ 💓عشوه و ناز زنانه چیست و « چرا در موقع رابطه زناشویی با شوهر باید عشوه گری نمود ؟ 🔰مردان ، دوست دارند که « زن » ، در زمان رابطه جنسی، فعال باشد ، و از زنی که منفعل است خوششان نمی آید . و از همسرش انتظار دارد که رفتار ظریف زنانه داشته باشد ؛ این امر موجب تحریک بیشتر و لذت بیشتر او می شود . 🔰ناز وکرشمه : ناز وکرشمه ویا عشوه گری دو بُعددارد :   💓ناز وعشوه با « زبان وگفتار » 💓 ناز وعشوه با « جسم وبدن »  🔰استفاده عطر مناسب ومورد علاقه همسرتان وآرایش مناسب ومورد علاقه همسرتان موجب تحریک ولذت بیشتر او شما خواهد شد . نکته قابل تذکر این که « علاقه » شوهرتان پیدا نمایید ومطابق میل او رفتار کنید وغفلت از این نکته موجب نتیجه عکس دادن خواهد شد  ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝
هدایت شده از Javad Bohloolvand
💃 #خانم باید شاد و مهربون باشه تا بواسطه شادی اون محیط خونه شاد و پر انرژی بشه .. ❌هیچ مردی از زن افسرده و غرغرو خوشش نمیاد . 💕 اگه میخوای با همسرت زندگی عشقولانه ای داشته باشی 👌 اگه میخوای فرزند خوبی تربیت کنی ✍ باید مطالب این کانال بخونی👇 👉 http://eitaa.com/joinchat/620036099C2dc1b7aaa1
رمان حتما خرد کردن و تحقیر من از زنگی که بهش زده بودن کم اهمیت تر بوده.مرد غیبش زد. من هم بلاتکلیف موندم. با دست و پای بسته کجا برم؟ باید می موندم تا یکی بیاد دنبالم. نشستم رو ساق پاهام. کمرم درد گرفته بود. این انقباضهای لعنتی گاهی هم تا پائین کمرم امتداد پیدا می کردن. این دفعه ای هم یکی از همون ها بود انگار. نفسم رو داشت می گرفت. دیدم اینطوری نمیشه. دراز کشیدم و سعی کردم یه کش و قوس به کمرم بدم. اما نمیشد. نزدیک بودن کتفهام به هم نمیذاشت و دستامم داشتن زیرم می شکستن. خیلی طول نکشید که خانوم اومد. چشمای ریز قهوه ای رنگش رو تنگ تر کرده بود و دو تا دستاشو زده بود به کمرش. با لحن طلبکارانه پرسید: - چیکار کردی تو؟ شانس آوردی سینان گفت کاریت نداشته باشم... خودش قراره حالتو جا بیاره. واقعا که عجب شانسی آوردم که سینان خودش میاد. از چاله دراومدم افتادم تو چاه. تو فکر میکنی خیلی بدی خانوم؟ انشالله چوب سینان که به تنت خورد خدمتت عارض می شم. گردن و کمرم طوری درد میکرد که نفسم بند می اومد. - سینان خان گفت امشب یه آدم مهم داره میاد اینجا... پاشو جمع کن خوده آشغال و کثیفت رو. از این که رکیک حرف میزنه چندشم میشه. فاطما! غلط کردم! هر چی بگی گوش می کنم از این به بعد... کجایی؟ برگرد دیگه تو رو خدا! گولسا دستام رو باز کرد. پاهامم همین طور. برای غذا خوردن دیر شده بود و میزو جمع کرده بودن. به عادت همیشه که البته با همیشه خیلی فرق میکرد پائین تو سالن جمع شده بودیم تا مشتری ها بیان و انتخابمون کنن. شکمم قار و قور میکرد و حسابی آبروریزی راه انداخته بود. ای کاش فقط همین بود اما خیلی هم خسته بودم. گولسا از وقتی اومده بود زهر چشمی از من گرفته بود که بیا و ببین. شرایط بقیه هم همچین تعریفی نداشت اما مال من انگار سفارشی بود. قبلا سفارش دل فاطما بود و الان سفارش سینان به گولسا! اون شب وقتی پیش سینان بودم موقع رفتن خودش به من گفت. گفت که به گولسا سفارش من رو می کنه. انگار تو نگاهم به اندازۀ کافی ترس نبود چون قبل از اینکه من رو از اتاقش بندازه بیرون ادامه داد: - نگران نباش گلم... تا وقتی مهمون خودمونی برات یه جهنم تدارک دیدم که زنده زنده کالبدشکافی شدن برات بشه آرزو... انگار راست می گفت. این چند روزه اون قدر تحقیر شده بودم که خدا میدونه. چون مشتری ها ماها رو برهنه می دیدن دست و پای خانوم تا حدودی بسته بود و نمیشد زیاد کبودمون کنه. من که کلا زخمی و کبود بودم اما مجبور بود برای بقیه یه کم بیشتر رعایت کنه. برای همین هم با خط کش کلفت آهنیش یه دونه ول میکرد سمت کله. بیشرف رسما روانی بود. از بس به همگیمون سخت گرفته بود ما دخترا به همدیگه پناه برده بودیم و به حرف زدن و درددل افتاده بودیم. انگار تازه الان میفهمیدیم که ما به جز همدیگه رسما هیچ کس رو نداریم. تازه می فهمیدیم که فاطما مادر همگیمون بوده و مراقب. بودن اون بود که باعث میشد ماها خوشی بزنه زیر دلمون و همدیگه رو آدم حساب نکنیم. البته من که از اولشم دلم میخواست دوست پیدا کنم اما بقیه بیش از حد تو خودشون و سرد بودن. از اون گذشته کی دلش میخواست با یه بچه دوست بشه؟ قبلا که فاطما اینجا بود همه چیز فرق داشت. حق و حقوق خودمون رو داشتیم و رعایت هم میشد. اون موقع ها رسما مهمونی بوده و ما قدرش رو نمی دونستیم. دو ساعت استراحت برای حموم و غذای شب، الان یک ساعت شده و کار صبحمون هم دوساعت زودتر شروع میشه. تغییر جدید دیگه ای هم که این اواخر اینجا به وجود اومده ایجاد شدن یه بخش جدیده. یک بخش سادیسمی به خونه امون اضافه شده که فعلا فقط من توش کار میکنم... سینان گفته که این قسمت برای خاطی هاست... که البته جفتمونم میدونیم که فقط برای خالی نبودن عریضه است... فقط منم که اون تو تنبیه می شدم، بی وقفه... فقط یه ساعت استراحت داشتم که گاهی نصف بیشترش صرف مشتری میشد. تو اون یک ربع آخری که من میرسیدم قبل از اینکه همه چیز جمع بشه من با این دستهای لرزون فقط وقت میکردم یه لقمه بذارم دهنم. آخر شب اصلا نمیفهمیدم کی رفتم تو رخت خوابم و بی هوش میشدم. تا خود صبح یه کله می خوابیدم اما صبح دوباره با استرس بیدار می شدم. چند روز پیش با یه درد وحشتناک تو گردنم و پائین های سرم از خواب بیدار شدم و تمام روز با کمری که خم مونده بود و راست نمی شد به مشتریهامون سرویس دادم. هیچکس حتی ازم نپرسید تو چرا اینجوری شق و رق وایستادی؟ این وسط فقط یه چیز فرقی نکرده بود. همون خود فرق. متاسفانه الان هم با بقیه فرق داشتم. البته به سه دلیل که هیچ وقت به هیچ کس نگفتم. مخصوصا که از وقتی خانوم این جا شروع کرده بود ادنان رو ندیده بودم و رسما کسی رو برای حرف زدن نداشتم. تازه اگه داشتم هم جراتش رو نداشتم چون سینان می شنید چی میگم! حداقل این چیزی بود که به من گفته بود. شاید هم قلاده ای که به گردنم بسته بود توش میکروفون
نداشت. اما کی بود که جرات خطر کردن داشته باشه؟ ای کاش فاطما زودتر برگرده. اون برگرده این دیو میره.داشتم میگفتم... الان هم با دخترهای دیگه فرق دارم... چرا؟ دلیل اول قلاده ای بود که سینان به گردنم بسته بود. یه چرم سادۀ سیاه که با برجستگی های فلزی و بلند تزیین شده. فقط خدا میدونه شب ها چه جوری باهاش میخوابم اما قسمت بدش در اصل اینجاش نیست و البته تا حدودی مرتبط میشد به مشتری هام؛نمیدونم جدیدا چرا اینجوری شده بود. هر چی روانی و سادیسمی بود میفرستادن پیش من. اتاق کارم همون قبلیه بود اما رفتار مشتری هام با من فرق کرده بود. احتمال میدم چون خیلی قرار نیست اینجا بمونم برای سینان مهم نیست با من چه رفتاری می شه... شاید هم هر چه بیشتر به من فشار میاره که کامیلا رو سریعتر از مخفیگاهش بکشه بیرون... الان اونی که شلاق و کتک میخوره منم. چیزی که باعث میشد تمام مدت جیغ بزنم و همون باعث میشد سیستم شوک قلاده با هر فریاد به گلوم شوک وارد کنه. هربار زهره ترک میشدم. گاهی هم از ترس کمی خودم رو خیس می کردم. این اواخر دیگه یاد گرفته بودم که باید ساکت باشم. با صدای بلند گریه کردن هم گاهی همون افکت رو ایجاد میکرد و جریان مغناطیسی رو اول به گلو و بعد مستقیم به کله ام می فرستاد. هر چند کم کم دارم یاد می گیرم مثانه ام رو کنترل کنم... با این حال گاهی نمیشه... و از دستم در میره... دومیش اینکه اجازه ندارم مثل بقیه غذا بخورم و و اون یک ساعتی رو که بقیه میتونن غذا بخورن من فقط یک ربع وقت دارم. در تئوری یک ساعته اما عملیش فقط یک ربعه. اسمش هم اینه که تو جریان آنفولانزای خوکی خیلی به سینان ضرر وارد شده و من باید هر چه سریع تر قرضم رو برگردونم اما خودم هم خیلی خوب میدونم که باید مریض تر بشم و نیروی نداشته ام ته بکشه تا بلکه کامیلا رو بفرستنش اینجا. هر چند بعید میدونم تا اومدن اون زنده بمونم. احتمالا فقط برای جمع کردن لاشه ام میرسه... تنها امیدم به دکتره که شب به شب بعد از اینکه آخرین دیوانه از روم بلند میشه اجازه دارم برم مطبش و سونا. حدس میزنم که سینان منو میفرسته اونجا تا سر از کار دکتر در بیاره. با ایما و اشاره بهش فهموندم که حرف نزنه. چیز زیادی برای گفتن به هم نداریم. فقط بغلم میکنه و کمرم و شونه هام رو برام می ماله. اونجاس که دزدکی یه شکلاتی شیرینی و یا حتی یه لقمه غذا میذاره دهنم تا از گرسنگی نمیرم... قبلا مثل پرنسسها زندگی میکردم. حیف که قدرش رو ندونستم... یه طوری شده بود که گاهی نزدیک بود برم پیش سینان و همه چیزو بهش بگم... یه شب وقتی خسته و کوفته رفته بودم پیش دکتر و تو سونا نشسته بودم خودش هم اومد تو. چون میدونست تو قلاده ام میکروفونه مکالمه امون خیلی معمولی بود. - خوبی؟ - خدا رو شکر... فقط خسته ام... روز سختی بود - خانوم جدید چطوره؟ - خدا فاطما آننه رو بیامرزه اما هزار سال به پای خانوم نمیرسید... ایشون فرشته اس... خیلی حواسشون به ماهاست. دکتر منزجر لباشو کج کرد بالا. - دارم میبینم... خدا خیرش بده... آروم دستم رو گذاشتم رو دستش و اشاره کردم به قلادۀ گردنم. - دکتر؟ - چیه؟ - شما و فاطما... یعنی منظورم... یعنی... - منظورت اینه که با هم رابطه داشتیم؟ آره... چطور مگه؟ - هیچی... آخه وقتی اون رفت... شما... خیلی ناراحت شدین... - دو تا دوست بودیم فقط ، البته الان می فهمم که چیز بیشتری بوده... نمیدونم... الان می فهمم که عاشقش بودم... اون قدر عاشقش بودم که بدقلقی های تو رو به خاطر اون ندیده بگیرم؛ چون اون دوستت داشت و مثل دخترش به تو نگاه می کرد و چون منم دوست پسرش بودم تا حدودی احساس وظیفه میکردم که جلوی خودم رو بگیرم... اما بهت بگم کار راحتی نبود... اون ازم خواهش میکرد کوتاه بیام و کارای تو رو به حساب بچگی و شرایطت بذارم... وگرنه بعضی وقت ها وسوسۀ کبود کردنت با کمربندم اونقدر بزرگ بود که... نفهمیدم اینو راست گفت یا دروغ ... هر چند مهم نیست. - معذرت می خوام که زدمت... حلالم میکنی؟ فقط سرم رو گرفت تو بغلش و بوسید. - از این به بعد پس نزن منو... اوکی؟ خیلی خیلی اوضاع سخت شده بود اما کسی نیست به حال و روز من برسه .خیلی لاغر شدم. اما به چشم نمیاد . از اولشم لپ داشتم. یادمه پرستو اما صورتش لاغر بود و اگه به خاطر مریضی لاغرتر میشد بدجور صورتش تو ذوق میزد. من اما الان دنده هام رسما زده بیرون و خانوم میگه از صورتت معلومه خوب به خودت میرسی... آش نخورده و دهن سوخته. تنها دلخوشی ام این اواخر اینه که خارجیم. باز حداقل خوبی که خارجی بودن داره اینه که به فارسی فحش میدم و چون کسی نمی فهمه عصبانی هم نمی شه! اما انصاف خدا رو شکر! آخه قربونت برم... انصافت کجاست پس؟لا اقل یه خوب و مهربونش رو که دیشب با زنش یا رئیسش دعواش نشده بفرست دیگه! دارم می میرم. .. الان هم منتظر مشتری بعدیم ایستاده بودم که سینان کدوم هیولای مهم رو قراره بفرسته سروقتم. دعا می کردم این دیگ
ه آخریش باشه و من بعدش بمیرم. خوب از گرسنگی هم میشه مرد دیگه... یه کم فقط تحمل کن دیگه بیچاره... در حسرت غذا سوختن دیگه یعنی چی؟ اما گرسنه بودم و هر چی از جلوم رد میشد شکل مرغ سوخاری میدیدم... اکثر دخترها حالا با مشتری هاشون رفته بودن و من و چهار پنج نفر دیگه مونده بودیم. کم کم اونها هم رفتن. فقط موندم من با خانوم. سرم پائین بود و داشتم به لرزش زانوهام نگاه می کردم که از گرسنگی به جنبش در اومده بودن. یعنی میشه از مشتریم خواهش کنم یه چیزی سر راه برام بگیره بخورم؟ کم مونده رسما غش کنم... حواسم به هیچ جا نبود که ناگهان یه مشت نیمه محکم خورد تو پیشونیم و باعث شد تعادلم رو از دست بدم. -چیه مثل بید میلرزی؟ مثل آدم وایسا دیگه... صاف وایسا... اینو که دیگه می تونی بی عرضه. چقدر اون لحظه دلم می خواست دستم رو بکنم تو اون موهای فرفریش و بکنمشون. -ببخشید خا...نوم... چشم... - به به! بفرمایین آقا... مردی که داشت می اومد سمت من راحت ۶۰ سال رو داشت. قد بلند بود و به نسبت سنش موهای سرش پر و سفید. لاغر و چهارشونه. یه بارونی سیاه بلند تا روی زانو هم تنش. انگار بیرون بارون می اومد. چون سر تا پاش خیس به نظر میرسید. نگاه سنگینش که افتاد روم ترسیدم. - همینه؟ - بعله آقا... چینی که به دماغش افتاده بود نشون میداد که راضی نیست. - چند سالشه این؟ - هنوز ۱۵ نشده... بچه اس... - منو مسخره کردین؟! خوب یه دفعه یه ۹۰ ساله میکردین تو پاچه ام... من که گفتم بچه میخوام! نگفتم؟ پشت تلفن میمردی بگی ندارین که من تا اینجا نیام؟ رئیست کجاست؟برای اولین بار بود که میدیدم خانوم به تته پته افتاده. - آقا... حالا ناراحت نشین شما... - چی چی رو ناراحت نشم؟ تو به این میگی ناراحتی؟ وقتی دادم در این خراب شده رو بستن اونوقت می فهمی ناراحتی یعنی چی زنیکۀ احمق! بگیر بینم شمارۀ رئیستو باهاش کار دارم! تو اصلا میدونی من کی هستم؟ - چرا نمیدونم آقا؟ مگه میشه کسی شمارو نشناسه؟ دورادور ارادت دارم خدمتتون... اصلا این بار رو مهمون ما باشین شما... چون دفعۀ اوله خودتون تشریف میارین و منت سر ما میذارین مهمون ما باشین. مرد با انزجار نگاهی انداخت به من که داشتم با ترس و تعجب به مکالمه اشون گوش میدادم. انگار داشت پیش خودش حساب و کتاب میکرد که قبول کنه یا نه. رو به من پرسید: - واقعا چند سالته؟ - تقریبا ۱۵... - اینورش یا اونورش؟ - نمیدونم... دستی به صورت سه تیغ اش که تک و توک ته ریش سفید توش برق میزد کشید و یه بشکن به علامت برو به من زد. - سگ خور... تو این خراب شده امیدوارم کاستوم داشته باشین... گولسا به جای من جواب داد. - چرا نداریم آقا... هر چی بخواین داریم... جونتون هر چی بکشه داریم! - زبون نریز واسه من... دختر! لباس خدمتکار داری؟ اونها رو بیار... جون بکن دیگه ادامه دارد... ❤️کانال زوجهای بهشتی❤️ ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @zoje_beheshti ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝