eitaa logo
کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤
3.6هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
سلام به کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند خوش آمدید. مطالب کانال صرفا جهت اطلاع واستفاده شما عزیزان می باشد. تبلیغ کسب و کار کانال و گروه ----------------------------------------------------- آیدی مدیر @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🍀 💫 خانوما لطفا روش خوب‌کردن ِ حال ِ خودتون رو یاد بگیرید، وقت صرفش کنید، آزمون و خطا کنید. کمی هم به سلامتی ِ جسم و روح و روان خودتان اهمیت دهید. چون زن یعنی زندگی... زن اگر حالش خوب باشه یک زندگی حالش خوب است. شما باید با رفتارتان، شادی را به دخترانتان بیاموزید... بغض داری گریه کن... وقتی خالی شدی؛ بخند... بخند تا خداوند رحمتش را سرازیر کند. درست غذا بخور، مطالعه كن، ورزش كن، منتظر قضاوت نباش، عشق بورز و مهربان باش... زندگی ات شيرين خواهد شد! به إندازه وسعت مالی خود و خانواده ات شادی و مهربانی را برنامه ریزی كن! مهم نيست النگو در دست داری يا نه، وقتی معاينه چك آپِ ساليانه انجام نميدهی، مهم نيست خونه چند اتاق خوابه داری وقتی دندانِ خراب داری و اضافه وزن! مهم نيست جهيزيه و سیسمونی دخترت چگونه است وقتی دو تا سفرِ بى دغدغه با شوهرت و بچه هایت نرفتی و يك عالمه خاطره نساختی...! مهم نيست بچه هایت چه مدركی دارند وقتی هنوز روحيه حسادت و رقابت با بقيه مردم آرامشِت رو از تو گرفته و شب دير ميخوابی و عصبی هستی...! زن باش و زنانگی كن، خیلی زود دير ميشود! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
♥️🍀 💫 عشق در نگاه اول ... 💟 هیچ تپش قلبی در اول رابطه تضمین کننده بقای رابطه نیست! تپش های قلب و هیجانهای عمیق در ابتدای رابطه زیباست اما برای ادامه رابطه کافی نیست. این ابتدای اتفاق است، اتفاقی به اسم "رابطه"! رابطه ها ممکن است با کششی زیبا و هیجان انگیز شروع شوند اما اگر فقط معیارِ شروع رابطه، سنجشِ تپش قلبمان باشد بسیاری از فرصت های دیگر را از دست میدهیم. گاهی ادمهایی هستند که در ابتدا نمیتوانند قلب شما را تسخیر کنند اما کافی ست کمی با ذهن و نگاهشان اشنا شوید! آنگاه نمیتوانید امنیت و سادگی درونشان را انکار کنید.اینها آدمهایی هستند که نمیتوانند در همان لحظه اول برانگیختگی جنسی در شما ایجاد کنند اما کافی ست به خودتان و انها فرصت دهید، آنگاه ممکن است شگفت زده شوید! 💟 این ادمها بسیار ادمهای امنی هستند برای رابطه! امن و حمایت گر! اما ذهن ما به بسیاری از ادمها اجازه نزدیک شدن به خودمان را نمیدهد. چون منتظر اتفاقِ عشق در نگاه اول است. اتفاقی که تضمین کننده ماندگاری هیچ رابطه ای نیست اما قطعا شروع کننده رابطه است. 💟 اگر همیشه منتظر عشق در نگاه اول هستید، اگر بسیار ادمها را مورد سنجش و ارزیابی قرار میدهید و بیشتر ادمها را در حد خودتان نمیدانید کمی دیدگاهتان را نسبت به رابطه عوض کنید. ادمهای بسیاری وجود دارند که در نظر ما معمولی و غیر جذابند اما کافی ست فرصت بدهیم به خودمان و منِ مغرور درونمان! انگاه با دنیاهای عجیبی اشنا خواهیم شد. دنیاهایی جذاب و امن که چشم های قضاوت گر ما نمیتوانسته انها را ببیند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
♥️🍀 💫 ❌مامان بازی زن برای شوهر به وسیله به عهده گرفتن همه مسئولیت ها 💕خانومها فکر میکنند اقایون فراموش کار اند.به همین دلیل مسئولیتهای را خودشان به عهده میگیرند.ونمیگذارند اقایون کار کنند. 💕دقیقا مثل بچه ها و دائما به مرد گوش زد میکند.چون فکر میکنه او سر به هواست.مثلا زنگ میزنه به شوهرش به او میگوید دخترمون داره تعطیل میشه،دم در مدرسه اش نکاری ها.یا 💕خانوم رفته مسافرت زنگ میزنه به مرد میگه 9 شب یادت نره اشغال را دم در بزاری ها. یا به او میگوید یادت باشه بری حموم یا یادت باشه فلان کار را بکنی و....دقیقا مثل بچه ها ❌یه خااانم با سیاست تو رفتاراش رعایت میکنه که مامانه شوهرش نباشه😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
داستان واقعی غم انگیزی تحت عنوان 👈 دل شکستن با مادرم در یک خانه قدیمی در جنوب شهر (تهران) زندگی میکردم، مادرم به من خیلی محبت داشت چون تنها یادگار پدر خدا بیامرزم بودم؛ یه برادر بزرگتر از خودم داشتم که سالها پیش موقعی که من دوازده ساله بودم درحین کار بر اثر سقوط از ساختمان فوت میکنه، من مونده بودم و مادرم. مادرم باسمبوسه فروشی کنار خیابون محلمون خرج تحصیل منو میداد، من در رشته عمران وارد دانشگاه شدم ادامه تحصیل دادم در تمام سالهای تحصیل خرجمو مادرم با سمبوسه فروختن داد. بادختری از همکلاسی هایم ازدواج کردم ما هر دو مهندس بودیم وضع مون خیلی خوب شد ... یادمه اولین پروژه ای که تموم کردم و پولشو گرفتم دیگه مادرم سمبوسه فروشی رو کنار گذاشت. مادرم از شدت کار بدجوری پیر و شکسته شده بود، تازه یک ماه از ازدواجم نگذشته بود که همسرم به من پیشنهاد کرد رضایت مادرم را برای فروش خانه کلنگی اش جلب کنم ، تبدیلش کنیم به اپارتمان نوساز با پولش یه خونه شمال شهر بخریم و بریم اونجا ساکن شیم. سند خونه به نام مادرم بود، مادرم راضی نمیشد میگفت این خونه و حیاط و حوضش یادگار باباته،هیچ مشکلی نداره. من کلی باهاش خاطره دارم تمام خاطرات خوب جوانیم تو این خونه ست. اما دید کلی اصرار میکنم بالاخره با سماجت های من رضایت داد. خونه رو فروختیم وبا پولش یه خونه تو شمال شهر خریدیم ما به شمال شهر نقل و مکان کردیم، مدت کوتاهی بود که درخونه ساکن شده بودیم که همسرم دیگه تحمل مادرمو نداشت،وبا بهانه های جوروا جور بامن سر مادرم جرو بحث می کرد. واصلا به مادرم روی خوش نشون نمی داد مادرم زن آروم و باخدا و مهربونی بود. ما که سرکار بودیم برامون آشپزی میکرد و کارهای خونه را انجام میداد. اما همسرم تحمل مادرمو نداشت وگفت باید از ما جدا زندگی کنه ومنو مجبورم کرد مادرم رو جدا کنم بفرستمش زیر زمین حیاط .😢 اونجا یه اطاق دو در سه بود که میشد یه نفر توش زندگی کنه، نمیدونم چطور شد که راضی شدم با مادرم اینکارو بکنم. مادری که جوانیشو برای بزرگ کردن من گذاشت..... من همسرم را خیلی دوست داشتم خب همسر عقلم را ازم گرفته بود. مادرم توی زیر زمین برای خودش آشپزی می کرد و من ماهونه مقدار کمی پول برای خرجیش می دادم وتقریبا زندگیمون آروم شد. اما وقتی که همسرم متوجه شد که من هرماه مقداری از در آمدمو به مادرم میدم شروع به بهانه وبحث کرد که مادرت خودش چرا نمیره کار کنه اون که قبلا کار کرده ومشکلی نداره..چرا تو باید خرجشو بدی آه خدای من چقدر پست شده بودم، هیچ وقت یادم نمیره که به چه سادگی و بدون هیچ مقاومتی حرفهای همسرم را تایید کردم. ورفتم‌ پیش مادرم وبهش گفتم که قبلا سابقه کار کردن داشتی ، برو کار کن‌و مخارج خودت را در بیار. چهره مادرم را در اون لحظه که همچین حرفی زدم یادم نمیره، خیلی ناراحت شد😢 سعی کرد به روی خودش نیاره وطوری نشون نده که ناراحت شده گفت باشه پسرم از فردا میرم دنبال کار. باهمه بی مهری هایم اما او هنوز مرا دوست داشت عشق ومحبت مادری به فرزند مانع از آن شد که گلایه و اعتراضی کند؛ سعی کرد بر خودش مسلط شود تا اشکهایش جاری نشود که مبادا من دلخور شوم..... چند روز بعد خبردار شدم مادرم توی یک شرکت خصوصی کوچک که چند کوچه بالاتر از منزل ما بود به عنوان نظافت چی کار میکنه. خدایا مرا ببخش آن شب که من و خانمم دوستان همکارمون را دعوت کرده بودیم، میگفتیم و میخندیدیم. مادرم در زد رفتم در باز کردم گفتم مادر چیه گفت دلم گرفته هوس کردم بیام پیشتون. قبل از جوابم همسرم که پشت سرم اومده بود، جوابشو داد که نه نمیشه باعث ابروریزی ما میشی.😢 من هم با سر حرف همسرمو تایید کردم، آخه مگه میشه انسان تا این حد پیش بره. باورم نمیشه عشق به یک زن تا این اندازه مرا قصی القلب کرده باشه. یه روز که من و همسرم با ماشینمون داشتیم میرفتیم سرکار، رییس شرکتی که توی محلمون بود و مادرم پیش اون کار میکرد دستی تکان داد، ما ایستادیم. به من گفت مادرت بیماری آسم داره، نمیتونه کار کنه باید فکری به حالش بکنی اونو ببر دکترگناه داره,اخه تو این سن با این وضعیت خدارو خوش میاد که اجازه میدید اون بره سره کار. دیروز گفتم دیگه نیاد سرکار، اون ضعیف و بیماره تو سنی نیست که بتونه کار کنه، دارید میرید سرکار قبل اون یه سر مادرتو ببر دکتر ببین حالش چطوره.... باماشین دو کوچه ای را که اومده بودیم برگشتیم چون رومون نشد برنگردیم. دم در که رسیدیم به خانمم گفتم میرم تو نگاهی به زیرزمین بندازم،بیبینم حالاش چطوره گفت وای از دست تو هم. حالا اون یه حرفی زد تو‌چرا
اینقد جدی گرفتی. گفتم حالا که تا دم در اومدیم بزار یه سری بهش بزنم رفتم وارد زیرزمین که شدم دیدم مادرم روی زمین در بستر دراز کشیده متوجه ورود من که شد سرش را به زحمت به طرف من چرخاند، به من خیره شد داشت با نگاهش التماسم میکرد که کمکش کنم صدای ناله ها و سرفه های مادرم با بوق ماشینی که همسرم مدام به صدا در می آورد که عجله کنم در هم امیخته بود. درجا ثابت مانده بودم، نمیدانستم چکار کنم. باکمال ناباوری مادرم را ترک کردم به طرف در حیاط رفتم درحیاط را بسته و سوار بر ماشین شدم گفتم چه خبرته بوق زدن کل همسایه رو خبرکردی،گفت کجایی مگه نمی دونی دیره. به کارمون نمی رسیم با همسرم به سر کار رفتیم. عصر همان روز که از سرکار برگشتیم عده ای از کارکنان شرکت مادرم برای عیادت امده بودند،بعد از حال احوال پرسی گفتن حاج خانم حالشون چطوره بردینش دکتر،چی گفت: منم مونده بودم‌چی بگم،گفتم شکر خدا بهتره،بفرمایید به اتفاق آنها وقتی وارد زیرزمین شدیم . دیدم مادرم بی اختیار یه گوشه ای افتاده،گفتن حتما خوابن بزارید استراحت کنن،گفتم نه بزارید بیدار شن خوشحال میشن،اما هرچه مادرمو صدا زدم جوابی نشنیدم زنگ زدیم اوژانس اومد،اما گفتن چندساعتی میشه فوت کرده،متاسفم😢... گفتم‌ یعنی چی؟کارکنان شرکت‌ مادرم گفتن خدا بیامرزدش واقعا زن خوبی بود به ما تسلیت می گفتن.اما خیلی عجیب بود اونها بیشتر از ما ناراحت بودن. بعد مراسم تشیع وخاکسپاری به خانه برگشتیم. چندشب که مرتب مهمان وهمسایه وهمکارها برای عرض تسلیت می امدن اما چندشب که گذشت ومهمان ها کم شد دقیقا شب پنجم مرگ مادرم، بود آن شب من و همسرم تا دیر وقت بیدار بودیم آخه فردای آن شب جمعه روز تعطیل بود ساعت تقریبا یک شب بود همسرم چند لحظه ای ساکت شد، درست ژست آدمهایی که سعی میکنند صدایی را بشنوند گرفته بود، به من گفت تو صدایی نمی شنوی گفتم نه صدای چی مثلا؟ گفت صدایی شبیه آه و ناله ؟ گفتم نه، من که چیزی نمی شنوم. گفت خوب گوش بده ، کاملا واضحه گفتم نه خانم چیزی نیست مال خستگی کاره،واین مدت هم مهمان زیاد داشتیم. استراحت کن فردام که جمعه س،تعطیله اما دست بردار نبود، رفت به سمت در ورودی منزل، آن را باز کرد، گفت: صدا از زیز زمین است صدای ناله است. گفتم خانم بس کن ،چت شده تو امشب پس من چرا چیزی نمی شنوم ،گفت بیا بریم بیبینیم چیه به اتفاق هم رفتیم زیرزمین.... اما آنجا اثری از کسی نبود. همسرم را دلداری دادم که چیزی نیست به خاطر خستگی کار دچار توهم شده، ولی او باحالت ترس و اضطراب مرتب میگفت صدای ناله میشنوم ... صدای ناله میشنوم. آن شب در رختخواب تا صبج نخوابید او تا صبح صدای ناله شنیده بود. هرشب صدای ناله زیر زمین او را آزار میداد. مجبور شدیم خانه را بفروشیم اما مشکل حل نشد همسرم در خانه جدید هم از شنیدن صدای ناله در امان نبود. او به شدت وحشتزده و آشفته شده بود. وتحملش غیرممکن بود دیگه او بیمار روانی تشخیص داده شد و در بیمارستان روانی بستریش کردم. اکنون زندگیم سیاه شده. آن شب که برای اولین بار بدون همسرم به بستر خواب رفتم ناگهان صدای ناله بلندی مرا وحشت زده ساخت سعی کردم بر خودم مسلط باشم دوباره روی تختم دراز کشیدم . این بار صدای ناله خفیفی در گوشهایم احساس کردم، سعی کردم منبعش را پیدا کنم اما بی فایده بود. به خوبی بیاد اوردم که این همان صدای ناله های مادر پیرم بود که در اخرین باری که او را بیمار در زیر زمین دیده بودم و از من کمک میخواست، این صدای ناله هرشب مرا ازار میدهند، تحمل آن برای من سخت است. خور و خواب را از من گرفته، مرا پر از وحشت و اضطراب کرده و حالا هم تو بیمارستان روانی هستم. 👈 پایان 👉 رمانکده زوج خوشبخت ❤️ @romankadahz
12.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻غرب چه نظری درباره ازدواج داره؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥خبر تکان دهنده بی بی سی ‼️ خطر نابودی در کمین ایران و ایرانی ، غفلت نکنیم ☠️هلاکت، عاقبت قطعی مردمی که سرگرم مسائل شهوانی می‌شوند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سیستم اموزش پرورش خلاقیت و استعداد فردی را می‌کشد و دانش آموز را 😵‍💫خِنگ می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
🔴بردگی عاطفی چیست؟ بردگی عاطفی یعنی نادیده گرفتن عواطف و ارزش‌های خود، یعنی برای گرفتن تائید دیگران و پذیرفته شدن توسط جامعه، نیازهای‌مان را سرکوب کنیم و از خود بیگانه باشیم. بردگی عاطفی یعنی با اندوه و اجبار به دیگری پاسخ دهیم و به ‌جایش در وجودمان خشم تلمبار کنیم. بردگی عاطفی یعنی اگر قدمی برمی‌داریم انتظار جبران‌‌اش را داشته باشیم. بردگی عاطفی یعنی زیستن در اتمسفر ترس، شرم، گناه، احساس دین، شماتت و سرزنش‌ِ خود و دیگران. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
یادآوری هایی که باید یادت بمونه :)))) ۱. اگر یه آدم خوب پیدا کردی دنبال یه آدم عالی نگرد. ۲. با آدم خسیس مسافرت نرو. ۳. با آدم شکاک ازدواج نکن ۴. همیشه نیاز نیست حرف گوش بدی. ۵. غریبه رو با ضمیر مفرد صدا نکن. ۶. کسی حق نداره با ذکر «جنبه داشته باش» و به بهونه شوخی بهت توهین کنه. ۷. وقتی ازت تعریف میکنن خودتو نکوب، فقط تشکر کن. ۸. اون محبتی که با التماس بهت میرسه مفت نمیارزه توجه و محبت رو گدایی نکن. ۹. رابطه ای که برای ادامه دار شدنش، مجبور بشی آرامشتو بفروشی، زندگیتو به فنا میده. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
7.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ❤️ محبت به همسر عار نیست ✨ نکات دکتر عزیزی برای تعامل بین زن وشوهر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺خوشبخت باشیم... 🖌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─═इई🍃❤️ ⃟ 🍃ईइ═─ کانال زوج خوشبخت وتربیت فرزند 👇 @zojkosdakt تبلیغات👈 @hosyn405