eitaa logo
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
167 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
72 فایل
ایݩجـاسربازۍدر رڪاب‌آقاروٺمریݧ مےڪݩیم✌🏻 پاٺوق‌عاشقـٰاۍ‌حاج قاسمッ شرایط تب♥ https://eitaa.com/joinchat/1755906139C60435d31ee ッرفیق ب گوشیمდ https://eitaa.com/joinchat/1748828251C89d6ed222b انتقادات وپیشنهادات: https://harfeto.timefriend.net/16081016251053
مشاهده در ایتا
دانلود
🌵: معلم گفـت انشا بنۅیس با موضوع حسـرت...:(! پنج تا کلمہ نوشتم حرم گنبد رۅاق روضہ صحن حسین...:)"💔 @zolfaghare_galbam ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادمین تنهامسیرآرامش: 🎬 استاد 📝 «ستاد انتخاباتی بایدن در ایران، چه در سر دارد!؟» 🔸 دوگانه گرانی-مذاکره @zolfaghare_galbam ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ 🌻 🍃دعوتید به کانالی از جنسِ 🍃مذهبی 🍃 عاشقانه 🍃 ظهور 🍃 دلتنگی 🌟ضمنا شما همراهان کانال هم می‌توانید دست‌نوشته‌های خود را با ما به اشتراک بگذارید تا با نام صاحب اثر در کانال قرار داده شود! 🌟هم‌چنین علاقمندان به نقد آثار هم میتوانند ما را برای بهترشدن دست‌نوشته‌ها یاری کنند! 🍃اهالی قلم؛ منتظر حضور پرشور شما هستیم🌻 🍃ان‌شاالله با قلم‌هایمان زمینه‌ساز ظهور حضرت مهدی(عج) باشیم🍃 دست‌نوشته‌های |ز_الف| 🌻@dastneveshtehayeman2020
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی تا حالا ازلبخند به این خوشگلی دلت گرفته بود💔 زیبای حاج قاسم❤️
همیشه در زندگیت جوری زندگی کن🙂 که 👈🏻 “ *ای کاش* ” تکیه کلام نشود . . .🤞🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیشب مزار حاج قاسم سلیمانی گلزار شهدای کرمان نایب الزیاره اعضای کانال @zolfaghare_galbam ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•||• نمازت رو اول وقت بخونے و بدونے امام زمانتم همون موقع دارهـ نماز مےخونهـ💛 حسِ قَشَنگیه... @zolfaghare_galbam ❤️
🌸عاشقان وقت نماز است اذان می گویند 🌸
التماس دعای شهادت ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداءوالصدیقین ی دیگری رسید... السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی وصال یارچرااینهمه طولانی شد😔 💬شهید مهدی زین الدین رحمه الله علیه 📌هرکس شب جمعه شهدا را یاد کند شهدا هم اورا پیش یاد می کنند...❤️ سلام برشهیدان خدایی... اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم هرچقدر می تونی صلوات هدیه کن... حداقل۳مرتبه... #حاج_قاسم #شب_جمعه❤️ 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @zolfaghare_galbam ❤️
خواهش لف ندین❤️
تنهایی تان را با کسی قسمت کنید که سال ها بعد، شما را همین گونه که هستید دوستـــــ بدارد با موی سپیدتان، شیـار زیر چشمتـان و لرزش دستـــــ و دلتـــانـ🌱 🌹🍃 @zolfaghare_galbam ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مداحی شنیدنی از حاج امیر عباسی با شعری که حضرت آقا به زبان ترکی خوانده بودند. @zolfaghare_galbam ❤️
🔴️ لحظه مرگبار 🔹صفحه یک نشریه انگلیسی گاردین ویکلی با طراحی متفاوت و تیتر «لحظه مرگبار» از پشت پرده ترور دانشمند هسته ای کشورمان شهید محسن فخری زاده نوشته است که با همکاری اسرائیل، رژیم سعودی و امارات و چراغ سبز آمریکا انجام شده و وعده انتقام ایران را مرگبار ارزیابی کرده است. ✍️بیداری ملت 🌹🍃 Zolfaghare_galbam ❤️
مسافر.mp3
4.43M
🍃🍂صوتی 🍃 سبک نماهنگ 🌾این جمعه هم رفت😔 🎤 سید رضا نریمانی @Zolfaghare_galbam ❤️
خداوندِ عزیزم! به قطره قطره خون تمامی شهدا قسم؛ دل کندم از وابستگی ها، آلودگی های دنیا، حتی مهر پدر و مادرم را جز به مقداری، درقلب و دلم دارم؛ که مرا پایبند دنیای گناه آلود نکند..... @zolfaghare_galbam ❤️
ذُوالّفَقارِ سِیِّد عَلًی💔
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_چهارم 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این #معجزه جانم به لب
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✍️نویسنده: @zolfaghare_galbam ❤️
❤️ داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد. 🌹 پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی 📍 آمرلی به زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی است!.
دوستان عزیزم رمان تنها درمیان داعش به پایان رسید❤️❤️❤️
❣️رمان بعدی، متفاوت در کشاکش بحران و خواهد بود که دعوت می‌کنیم در شب‌های آینده همراه ما باشید! 📍البته داستان بعدی با توجه به علاقه شما عزیزان هر روز در چند قسمت ارائه خواهد شد.