eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
19.8هزار ویدیو
77 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه ※ قسمت ششم : "تنوع در خلقت حشرات" فقط از یک عاشق برمی‌آید چنین قلم زدنی! مثلاً اگر این حشرات اینگونه زیبا و عجیب خلق نمی‌شدند، اتفاقی در عالَم می‌افتاد؟ فقط یک عاشق نمی‌تواند برای معشوقش کارِ سَرسَری کند! !!! بچہ شیعہ کجـای کـارے؟ او منتـظر توست!!! https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
♦️دست خدا، بسیار بالاتر از دست ظالمان است 🔹تاریخ، تکرار خواهد شد... 🔹موسی(ع)، از شهری برآمد که در آن کودکان را می‌کشتند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پخش سرود سلام فرمانده از تلویزیون رژیم صهیونیستی 🇮🇷) ⭕️ تنها جایی که پخش نشده بود?👌🇮🇷⚡️🇮🇷👌 🇮🇷✌️🏼منتظرات🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
دهباشی دعای فرج.mp3
زمان: حجم: 4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
20.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا ۴۸ ساعت فرصت برای پیوستن به کاروان عازم فلسطین 🔹کاروان مردمی ♻️به ما بپیوندید؛ 🏴 ازخراسان تافلسطین🏴👇👇 ۰۹۱۹۱۵۸۸۷۴۴ ۰۹۱۹۱۴۸۹۲۹۶ کانال فریاد ابوذرها
881.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانواده های اسراییلی خطاب به حماس نتانیاهو را. اسیر کنید و ببرید بحایش فرزندان ما را آزاد کنید نتانیاهو گورت آماده آماده هست باور کن ای ملعون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت204 –مثلا شما با همسر آیندتون به مشکل بخورید و اونها بگن که طلاق بگیر و خود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 برگردنگاه‌کن پارت205 – من از همون روزایی که با هم آشنا شدیم شما رو زیر ذره بین گذاشتم. راستش باید ازتون حلالیت هم بطلبم. من از روی عمد بعضی کارها رو انجام می‌دادم تا عکس‌العمل شما رو بدونم. تکه سیب را که تا نزدیک دهانم بالا برده بودم به داخل بشقابم برگرداندم و گنگ نگاهش کردم. نگاهش را به در باز اتاق داد. –باور کنید مجبور بودم این کارا رو انجام بدم شاید به خاطر شکست زندگی‌قبلیم یه کم سخت به آدم ها اعتماد می‌کنم. البته قبل از هر حرفی بگم که الان اوضاع فرق میکنه ها... –منظورتون کدوم کارهاست؟ –مثلا بعضی محبتها و توجهاتی که اون اوایل بهتون می‌کردم. می‌خواستم ببینم مثل خیلی از دخترا زود باهام خودمونی می شید یا... اخم کردم، وقتی نگاهم کرد حرفش را ادامه نداد. با خودم فکر کردم یعنی برای انتخاب همسر قبلی‌اش هم اینقدر حساس بوده؟ اگر بوده پس چرا... با حرفی که زد رشته‌ی افکارم را پاره کرد. –لابد از خودتون می‌پرسید چرا تو ازدواج قبلیم این قدر حساس نبودم. من بهتون حق میدم که این طوری فکر کنید. راستش هلما اولش معیارهایی که من می‌خواستم رو داشت. ولی بعد از یک مدت که بینمون اختلاف پیدا شد دیگه حرف های من رو قبول نمی‌کرد، همون حرف هایی که قبلا باهاشون موافق بود. از این تجربه من فهمیدم که ما باید از اول یک نفر رو به عنوان حَکَم یا مشاور انتخاب می‌کردیم که اینجور مواقع پیشش می‌رفتیم و هر چی اون می گفت هر دو قبول می‌کردیم. هنوز در فکر حرف‌های قبلی‌اش بودم. با دلخوری گفتم: –اون رو امتحانش نکردید؟ نفسش را بیرون داد. –من تا دیدم اون ظاهر موجهی داره دیگه به چیز دیگه ای فکر نکردم. نگاهم را روی زمین کشیدم. با استرس گفت: –من این حرفها رو برای دلخوری شما نزدم، فقط خواستم... –منظورتون همون حرف هاییه که بهم می زدید؟ یا گل و هدیه خریدنتون؟ یعنی می‌خواستید بدونید من چقدر جنبه دارم؟ خودتون رو به من نزدیک می‌کردید که ببینید منم مثل اون دخترایی که خودشون رو آویزون می کنن هستم یا نه؟ شما می‌خواستید من رو... حرفم را برید. –این حرفها چیه که می زنید؟ از ظاهر شما کاملا معلومه که چه جور دختری هستید؟ من فقط... نگذاشتم ادامه دهد. –از ظاهر هلما هم... این بار نوبت او بود که نگذارد من حرف بزنم. –اون فرق داشت. من هیچ شناختی ازش نداشتم. از آشناییمون تا ازدواجمون یک ماه هم نشد. اون بعد از ازدواج راهش تغییر کرد. نمی‌دانم چرا اینقدر حس بدی پیدا کرده بودم. مدام کسی در گوشم می‌گفت آن نوشته‌های روی تخته سیاه، آن نگاه ها، آن هیجان ها، آن عاشقانه‌ها همه‌اش برای امتحان تو بود. می‌خواست بداند چقدر جنبه داری، به درد زندگی می‌خوری یا با هر محبتی از خود بیخود می شوی. ولی تو عاشق همین امتحانات شدی، تو همه‌ی آنها را جدی گرفتی، شدی دقیقا مثل همان آدم هایی که شوهر ساره به ساره می‌گفت. حالا بگو ببینم او تو را وابسته ی خودش کرده یا تو از عقلت استفاده نکردی و وابسته‌اش شدی؟ وقتی این حرف ها در ذهنم تمام می شد دوباره از اول تکرار می شد ولی این بار با جزییات خیلی بیشتری. با تکرار این فکرها بغضم گرفت. سرم را بلند کردم و نگاهش کردم. سرش پایین بود و فکر می‌کرد. در حالی که سعی می‌کردم بغضم را کنترل کنم و از لرزش صدایم جلوگیری کنم بی مقدمه پرسیدم: لیلافتحی‌پور ‌