eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
68 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت42 با هق هق ادامه داد ؛ بهش بگو .... از بی وفایی اونا من به این وضع افتادم ... بگو اونی که منو بهش فروختن همه چیو بهم گفته بگو بابام برای چک و داداش کوچولوم برای بستنی و شکلات منو فروخت ... حرفش خنجری بود که به قلبم فرو رفت ، یک ساعت بعدش زنگ زدنو گفتن مادرم حالش بده . بعد از مطمئن شدن از وضع مادرم به دانشگاه رفتم تا خواهرمو به هیراد بسپارم . قسم خورد نذاره به این کاراش ادامه بده هر چند هیراد خودش تا خرخره تو منجلاب بود ولی همیشه پای حرفش میموند ... سیر شده بودم از زندگی بهش گفتم که میخوام برم یه مسافرت طولانی ... مسافرت طولانی هم بود ... مسافرتی تا ابد ... تصمیممو گرفته بودم فقط خودکشی ... همه ی در ها به روم بسته شده بود ... از هیراد خداحافظی کردم و خواستم از کافه دانشگاه خارج بشم که خانم فاتحو دیدم با وحشت بهم نگاه میکرد نمیدونم چرا فک کردم فهمیده ... ! به اون نگاه نگرانش بسمت در رفتم که جلوم وایساد وگفت: ـ آقای رسولی ... خواهشا صبر کنین ـ چیه ؟ ـ میشه صحبت کنیم ؟ ـ راجب چی ؟ ـ راجبِ .... راجبِ .... خواهشا این کار رو نکنین ، مشکلات قابل حله با فریاد گفتم : راجب چی میخوای حرف بزنی؟ بابای تا خرخره بدهکارم؟جسد چاقو خوردش؟ خواهرم ؟ مادر دیوونه شدم ؟ یــا .. یا ... عشق پر پر شدم ؟‌ ـ بیاین بشینین خواهش میکنم. بسمت میزی رفت و منتظر ماند وقتی نشستم اون هم نشست و گفت : کدوم یک از این مشکلا با خودکشی شما برطرف میشه؟به راه حل اصلی فکر کردین ؟ ـ من دیگه تحملشو ندارم دیگه بسه هر چی بدبختی کشیدم ... راه حل ؟ دنبال چی بوده که نرفتم ...!؟ ـ پس اون قدر ضعیف شدین که میخواین از مشکلات فرار کنین ؟! ... بله از حل این مشکلات رها میشین در واقع دیگه هیچ مشکلیو نمیتونین حل کنین ... ! تهش مرگه ولی مرگی که خودش عذابه نه رهایی ! هر مشکلی یه راه حل داره ... ـ مشکل من راه حل نداره ... ـ اونی که مشکلو بر سر انتخابتون گذاشته حلشم داره ... ـ اون خیلی وقته منو فراموش کرده ... ـ اگه فراموشتون کرده بود هیچ وقت منو سر راهتون قرار نمیداد ... اگه فراموش شده بودین کسیو نداشتین خواهرتونو بهش بسپارین ... اگه فراموشتون کرده بود هیچ وقت به این مرتبه علمی نمی رسیدین و خیلی چیز هایی که من ازش بی خبرم اما با همین عدم شناخت من نعمت هایی رو میبینم که هیچ وقت توان جبرانش رو ندارین ... ـ .... خب اگه هست چرا کمکم نمیکنه چرا از این بدبختی نجاتم نمیده ؟ ـ چند بار ازش خواستین و کمک نکرد ؟ چند بار بابت چیزایی که بهتون داده بود سپاسگزار بودین که الان متوقع این جا نشستین ؟ دهنم خشک شده بود ، حرفاش منطقی بود قلب و عقلمو احاطه کرده بود مطمئن بودم یک ساعت دیگه حرفشو گوش بدم از خودکشی منصرف میشم ... اما من برای خودم تموم شده بودم و نمی خواستم به این زندگی ادامه بدم ... اعتقادی به کمک خدا نداشتم ... یا حداقل فکر میکردم برگشت یه کسی همیشه مردود بوده چه لطفی داره ... ؟! با خودم گفتم حتی اگه برگردم نجاتم نمیده... ! برای اینکه بتونم از دستش فرار کنم گفتم : میشه یه لیوان آب برام میاری؟ اینقدر این جمله رو مظلومانه گفتم که دلش سوخت و با نگاه نگران گفت : خواهشا .... انگار پشیمون شده باشه ادامه داد ؛ باشه الان میارم،وقتی از میز فاصله گرفت من سریع از کافه بیرون زدم هنوز به سر خیابان نرسیده بودم که صدایش را شنیدم : آقای رسولی چند لحظه ... آقای رسولی نفس نفس زدن هایش نشان میداد اون مسیر را دویده ...منتظرش نماندم و اولین تاکسی را سوار شدم ... با خودم گفتم به تو چه ربطی داره که من میخوام چیکار کنم ... ؟ دختره ی پرو ... تو خیابونا پرسه میزدم و منتظر یه فرصت بودم ، رفتم پیش یکی از رفقام اینقدر مشروب خوردم که مرگ راحتی داشته باشم ... همین که پا به خونه گذاشتم دیدم استاد حسینی داخل محوطه نشسته با تعجب بهش نگاه کردم که صدای مهدا بهم فهماند تمام این مدت دنبالم بوده ... ـ آقا امیر الان حالتون خوب نیست ... میخوایـــ... نذاشتم حرفش تموم بشه و سیلی محکمی نثارش کردم ... هر حرفی از دهنم در میومد بارش می کردم حالم خوب نبود ... اما تنها چیزی که ازش دیدم یه هاله اشک بود نه فریاد نه فحش نه ... بدون توجه به بغض گلوگیرش و نگاه پر از سوال استاد ، از پله های آپارتمانم بالا رفتم به پشت بام که رسیدم حس کردم همه چیز تمومه .... طولی نکشید که لبه ساختمان ایستادم با مرگ فاصله ای نداشتم ... پریدم ... ولی دستی با قدرت نگهم داشت وقتی نگاه کردم دیدم ....
همون دختری که جای پنج تا انگشتم روی صورتش مونده نجاتم داده ... هر چی خواستم دستمو از دستش بیرون بکشم نشد که نشد ... مغزم درست کار نمیکرد من فقط مرگو میخواستم ... با تمام جونی که داشتم اونم کشیدم بسمت خودم که تکیه اشو از لبه ی پشت بام از دست داد و اونم پرت شد ولی به موقع با دست آزادش سکو رو گرفت عربده میکشید و میخواستم ولم کنه ولی .... اینقدر با ناخونام روی دستش کشیدم که دستش خون افتاد ... یه لحظه انگار فکری به ذهنش اومده باشه با شتاب منو پرت کرد منم با خیال اینکه راحت میشم از این زندگی مطیعانه عمل کردم ... با ضربه صورتم به کف پشت بام متوجه شدم اون نجاتم داده ولی هنوز خودش آویزون بود ... برایم عجیب بود اینهمه قدرت از یه دختر... اصلا تو حال خودم نبودم و متوجه نشده بودم ، علاوه بر استادحسینی و همسایه ها ، آتش نشانی و پلیس هم حاضرن... نفهمیدم مهدا خانوم چه طوری نجات پیدا کرد و بی حال یه گوشه نشسته بودم که خواستن منو بجرم اقدام به قتل ببرن زندان ولی .... باز هم مهدا نذاشت واقعا نمیخواستم بکشمش فقط میخواستم خودمو از بین ببرم اون شب آمبولانسی که خبر شده بود دست مهدا خانومو بست و به حال روز ندار من رسید ... وقتی اوضاع آروم شد خانم فاتح تونست منو از دست پلیس و بیمارستان نجات بده و ثابت کنه در اون لحظه واقعا مشکل روخی داشتم نیمه شب شده بود ... وقتی از آگاهی بیرون اومدیم یه
پسر جون با یه آقای دیگه که از آشنا های مهدا بودن همراه من اومدن خونه تا مراقبم باشن کار دست خودم ندم ... بعدا فهمیدم یکیش برادرش بود و دیگری شوهر دوستش ، برادرش که اینقدر شوخ طبع بود تا منو نخندوند ولم نکرد ... بعد از اون اتفاق هر روز مثل یه پرستار که به بیمارش میرسه همراه برادرش به دیدنم میومد تقریبا دو ماه گذشت تا به زندگی برگردم ... زمان و مکان از دستم خارج شده بود ... که .... 🍁به قلم : ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم اله الا الله الملک الحق المبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ علی الحُــسین و علی علی بن الحُسین وَ عــــلی اُولاد الـحـسین و عَـــلی اصحاب الحسین ✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دور می کند. ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ ◾️ سلام بر تو ای نور خدا که هدایت یافتگان بدان هدایت شوند. امام زمانم بخیر و خوشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم. ‹🕊 قرار_مهدوی ‹🕊عجل علی ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸با امام زمان راحت رفاقت کن..! 🎙استاد دانشمند ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 حبیب، اسمش رو بنویس... 🔻ماجرای عجیب جوانی که فقط به خاطر غذا رفت اربعین ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 اثر خونخواهی به زودی .... 🔸 هم آوایی گروه سرود جابر قم 📍پایگاه شهدای زینبیه 🔹کاری از مرکز آفرینش های هنری معاونت فرهنگی بسیج استان قم 🔹 با همکاری بسیج صدا و سیمای استان قم 1403/05/27 📎نشانی "مرکز" در ایتا: @mafarineshha ▫️گروه سرود کشوری جابر 📨 @jaber_srood
Jaber - Khoonkhahi 2.mp3
6.25M
🎙 سرود خونخواهی گروه سرود جابر قم فقط به عشق کشورم 🇮🇷 ◼️کاری از مرکز آفرینش های هنری معاونت فرهنگی بسیج استان قم ▫️با همکاری بسیج صدا و سیمای استان قم 📎نشانی "مرکز" در ایتا: @mafarineshha 📨 @jaber_srood
🍃🌺🍃 ‼️سبک زندگی مهدوی ⏰ساعت قلبت را به وقت امام زمان کوک کن! ☘️معطر می شود تمام جهانت، وقتی یاد امام زمانت را از قلبت می گذرانی، تا در این هیاهوی پوچ آخرالزمانی غوطه ور نشوی! ساعتی از روزت را به نام امام زمانت سَند بزن که هر روز وقتی به آن ساعت می رسی در ضمیر ناخودآگاهت مولای مهربانت را یادکرده باشی. ☘️مثلاً قرار عاشقانه بگذار با خلوت تنهائی ات که ساعت دوازده متعلق است به امام زمانم، هر روز که به این ساعت می رسی مولا را یاد کن و یک سلام دلی هديه کن به حضرت لبخند. یاد امام زمان بهشت است، دنیایت را با عطر دل انگیز بهشت زیبا کن... ☘️و یقین داشته باشه آن جوانمرد ، مدیون محبت احدی نمی ماند و شیوه ی بنده پروری خوب میداند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بگو کدوم عمودی.mp3
16.19M
🔸بگو کدوم عمودی...💔 🎤 با نوای حاج 🔻 ویژه ایام ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صاحب نفس استاد اخلاق و عرفان حاج آقا شرافتی از عرفای قزوین خصوصیات یک منتظر موکب قرارگاه جهادی شهید ابراهیم هادی کربلایی معلی ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2