eitaa logo
✌در آسـتانہ‌ے ظــهور✌
1.4هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
68 فایل
داریم چہ میکنیم با دل امــام زمان(عج)!! چقــدر گنـاه؟ چـقدر نامـردی و بی حیایی؟ جز مــا کیو داره؟ چقدر سر در دنـیا؟ کجاست امـامت بچہ شیعہ!! 👈دختر، پـسر شیعہ به دل امامت رحم کن مـرام داشتہ باش!! امــامت تنــهاست" کپے پستهای کانال حـلال° تبادل: @HHSSKK
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 بعضی آیات مهدویت در جزء هفتم 1️⃣ انعام : 2 👈🏻 خروج سفیانی از علائم حتمی ظهور است 2️⃣ انعام : 37و65 👈🏻 نشانه‌های آخرالزمان 3️⃣ انعام : 44و45 👈🏻 از بین رفتن ظلم و ستم در دوران ظهور امام مهدی (عج) 4️⃣ انعام : 89 👈🏻 یاران امام مهدی (عج) ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هر روز یک آیه راجع به امام عصر(عج) 🔵 جزء هفتم 🌕 یاران حضرت مهدی همیشه آماده اند ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تفسیر آیات مهدوی (۷) 🌕 سوره انعام آیه ۱۵۸ ♦️موضوع: آن‌چه‌که مارا از امام جدا می‌کند 🔵 ویژه ماه مبارک رمضان 🎙 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء) 🔺️با نوای مهدی 👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست هر شب تکرار می شود ❤ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه* به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد. ♥️ @zoohoornazdike
فردا همگی، (تاکید دارم) همگی افطاری مهمون من هستید. ناراحت میشم تشریف نیارید 👈آدرس تو عکس هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت77 رفتم سمت آشپز خونه روی صندلی نشستم - گوش میدم مامان: چند وقتی میشه که حاج مصطفی تو رو واسه پسرش خواستگاری کرده ،،بابات هم هر دفعه به بهونه های مختلف جواب منفی میداد بهشون ،،تا اینکه موضوع رضا پیش اومد ،،بابات هم قبول کرد بیان - مامان جان.. نظر من مهم نیست؟ ،خودتون میبرین و میدوزین ،من آدم نیستم توی این خونه مامان: آیه جان ،فقط یه صحبته ،بزار بیان اگه خوشت نیومد ما حرفی نمیزنیم بلند شدم رفتم سمت اتاقم که مامان گفت: آیه کاری نکنی امشب بابات شرمنده بشه هااا - مامان من امشب نه چایی میارم نه چیز دیگه ای ،الان گفتم بهتون که باز نگین چرا نگفتی مامان : باشه نیار ،به سارا میگم بیاره امیر سرشو از پتو بیرون آورد: چرا زن من بیاره ،مگه خواستگاری اونه مامان: وااااییی دیونه شدم از دست شما ،اصلا خودم میارم خوبه؟ امیر خندید و گفت: عع مامان زشته از سن و سال شما دیگه گذشته لبخندی زدمو رفتم توی اتاقم روی صندلی کنار میزم نشستم عصبانی بودم از دست بابا شروع کردم به ریخت و پاش کردن اتاقم گفتم حتما امشب اگه این پسره بیاد اتاقمو ببینه حتما پشیمون میشه و میره بعد از ریخت و پاش کردن اتاقم روی تخت دراز کشیدمو مشغول کتاب خوندن شدم امیر وارد اتاقم شد با دیدن اتاق به هم ریخته ام یه سوتی کشید امیر: آیه جان شوهر نمیخوای بکنی نکن ،چرا حالا شلختگیتو میخوای به رخ پسر مردم بکشی با صدای بلند خندیدمو گفتم ،من همینم که هستم امیر: اومدم بگم با سارا میخوایم بریم گلزار ،تو هم میای با خوشحالی از جام پریدمو گفتم: اره اره میام امیر: پس زود حاضر شو - چشم @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت 78 از تختم پریدم پایین یه نگاهی به اطرافم کردم حالا کی میخواد بگرده دنبال روسری و لباسم هر قدمی که راه میرفتم یه چیزی زیر پام لگد میکردم و کلی آخ و اوخ میکردم خودم خندم گرفت به خاطر کار احمقانه ای که کردم بلاخره لباسمو پیدا کردم و پوشیدم آماده شدم کیفمو برداشتم گوشیمو پیدا نکردم ،بیخیال گوشی شدم رفتم توی حیاط منتظر امیر و سارا شدم چشمم به درخت پرتقال افتاد رفتم نزدیکش چند تا شکوفه کندم و توی دستم نگهش داشتمو بو میکردم سارا: آیه بیا بریم شکوفه ها رو گذاشتم داخل جیبم سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم توی راه سارا شروع کرد به سخنرانی کردن سارا: آیه یه موقع دیونه بازی در نیاری امشب آبرومون بره خیلی با وقار ،خانوم میای میشینی بعدم خیلی با وقار و خانم میرین توی اتاق صحبت میکنی یه موقع یه چیزی نگی بزنی تو برجک دوماد ،سعی کن بیشتر بشنوی تا حرف بزنی زیادم نخند ،خوبیت نداره عروس زیاد بخنده با صحبت های سارا ،امیر زد زیر خنده با خنده امیر منم خندیدم سارا زد به پهلوش : به چی میخندی؟ امیر: آخه عزیز من این چیزایی که تو به آیه گفتی و هیچ کدومش و خودت انجام ندادی با شنیدن حرف امیر زدم زیر خنده ،یعنی اینقدر خندیدم که نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم ،یه دفعه یاد هاشمی افتادم که توی اتوبوس خندیدم با اخم نگاهم کرد لبخندم محو شد بعد از مدتی امیر پیاده شد دوتا شاخه گل نرگس با دوتا گلاب خرید و حرکت کردیم سارا هم انگار از دست امیر دلخور بود روشو سمت بیرون گرفته بود و حرفی نمیزد بعد از مدتی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و حرکت کردیم سمت گلزار از امیر و سارا جدا شدم و رفتم سمت مزار رفیق شهید خودم.... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت 79 کنار سنگ قبر نشستم با گلاب سنگ قبر و شستم و گل نرگس و روی سنگ قبر گذاشتم سلام ،شرمندم که دیر اومدم میدونم که از حالم باخبری اگه میشه برای منم دعا کنین بعد از کمی درد و دل کردن با شهیدم رفتم سمت ماشین امیر ،امیرو سارا داخل ماشین منتظر من بودن توی راه رفتیم یه کم خرید کردیم برای شب امیر هم چند تا پفک و لواشک واسه سارا خرید تا از دلش در بیاره سارا هم مثل بچه کوچیکا با دیدن پفک و لواشک ذوق زده شد انگار نه انگار که چند دقیقه قبل ناراحت بوده رسیدیم خونه و امیر وسیله ها رو برد آشپز خونه روی میز ناهار خوری گذاشت مامانم با دیدنمون کلی سر وصدا کرد که چه وقته اومدنه میزاشتین مهمونا میاومدن میرفتن میاومدین خونه ما هم چون دیدیم مامان خیلی عصبانیه سکوت کردیم و رفتیم توی اتاق خودمون توی اتاقم مشغول گشتن گوشیم شدم بلاخره زیر میز تحریرم پیداش کردم تا غروب توی اتاقم بودم حوصله بیرون رفتن و صحبت کردن با کسی رو نداشتم در اتاق باز شد و مامان وارد اتاق شد مامان با دیدن اتاق چشماش دو دو میزد مامان: زلزله اومده؟ اینجا چرا اینشکلی شده نیشمو تا بناگوشم باز کردمو چیزی نگفتم مامان: لطفا اتاقت و مرتب کن ،یه لباس خوب هم بپوش بیا - چشم ( میدونستم اگه باز چیزی بگم سه ساعت باید نصیحتم کنه بدون اینکه دستی به اتاقم بکشم لباسمو عوض کردم یه چادر رنگی از داخل کمد برداشتم رفتم سمت پذیرایی مامان تا منو دید گفت: اتاقتو مرتب کردی - اره امیر روی مبل زیر چشمی نگام میکرد و آروم گفت: اره جون خودت... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 قسمت80 ساعت نزدیک ۹ بود همه داخل پذیرایی روی مبل نشسته بودیم سارا هی بلند میشد و تو خونه رژه میرفت انگار قراره واسه اون خواستگار بیاد... - سارا جان چند متره؟ سارا: چی؟ - طول و عرض پذیراییمون سارا: ععع امییییرر امیر: سارا جان بیا بشین تو این دوره رو پاس کردی ،الان سارا باید رژه بره حیف که بابا نشست بود وگرنه گلدون روی میز و پرت میکردم سمتش چند دقیقه نکشید که زنگ آیفون و شنیدیم امیر در و باز کرد منم رفتم کنار مامان ایستادم مامان یه چپ چپ نگاهم کرد که برم تو آشپز خونه ولی من همونجا سرجام ایستادم و لبخند میزدم مهمونا وارد خونه شدن بعد از احوالپرسی همه نشستیم ده دقیقه فقط همه به هم نگاه میکردیم که امیر بلند شد و رفت سمت آشپز خونه و با سینی چایی برگشت یعنی دلم میخواست منفجر بشم از دیدن امیر امیر شروع کرد به تعارف کردن چایی بعد هم آخر اومد کنار من آروم بهش گفتم: وااییی چه عروس خوشگلی ،عاشقت شدم من امیر: کووووف بعد امیر رفت کنار پسر حاج مصطفی نشست بابا و حاجی مشغول صحبت بودن که یه دفعه حاج مصطفی گفت حاج احمد اگه اجازه بدین این دونفر برن صحبتاشونو بکنن ببینن اصلا از همدیگه خوششون میاد یا نه بعد بابا رو کرد سمت من گفت ،آیه بابا آقا سعید و به اتاقت راهنمایی کن با شنیدن این حرف با خوشحالی از جا پریدمو گفتم چشم داشتم میرفتم سمت اتاق که امیر گفت :ببخشید اگه میشه برین داخل حیاط،هوا خوبه،اینجوری راحت حرفاتونو میزنین با شنیدن این حرف دلم میخواست دمپاییمو سمتش پرت کنم یه اخمی کردم و رفتیم سمت حیاط... @zoohoornazdike 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمان الرحیم شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن
Tahdir joze8.mp3
4.12M
📖تحدیر : جزء هشتم 🎙با صداے: استاد معتزآقایے‌ 8
🔴 دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان 🔹 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلاَمِ وَ صُحْبَةَ الْكِرَامِ بِطَوْلِكَ يَا مَلْجَأَ الْآمِلِينَ‏ 🔺 خدایا! در اين روز مرا ترحم به يتيمان و اطعام به گرسنگان و افشاء و انتشار سلام در مسلمانان و مصاحبت نيكان نصيب فرما به حق انعامت اى پناه آرزومندان عالم. https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌕 فضیلت و ثواب روز هشتم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم (ص) : 🌺 خداوند به شما مزد عمل شصت هزار عابد و شصت هزار زاهد را بدهد. 📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۸ ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-قراربزاریم‌بعد سحر برای تعجیل در ظهور مولامون دعای فرج بخونیم در ماهِ ضیافت خدا ✨'' ‹🕊.🌱› ‹🕊.🌱›
امام زمانم بخیر و خوشی ✨ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد ای روشنی کلبۀ احزان برگرد... ✨یعقوب امیدش همه پیراهن توست ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد...
4_5791793128419625721.mp3
21.59M
.. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز بخون... ❀❀❣ 🎙با صدای آقای ❣الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها جایی که باید حریص باشی... چرا نسبت به دختران مردم هییییچ حسی نداری!؟ 🤔‌ چند کلمه از قهرمانمون بشنو😍 ثواب نشر این کلیپ رو هدیه کنیم به روح سردار دلها 🌹 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خوبا سر میزنی مگه بدا دل ندارن؟😔 🤲مناجات خوانی حاج محمود کریمی، در ایام ماه مبارک رمضان هرشب ساعت ۲۴ در رواق امام خمینی (رحمت الله علیه) 🌙 ... نشــانہ‌هـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہ‌هـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـاده‌ے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید... https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2