🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت3
با حالتی عصبانی نگاهم کرد و آرام گفت : خیلی خوش شانسی امشب سروان رضوانی اینجاست ، وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرت میومد تا الان برای اثبات بی گناهیت جلوی کل پادگان ایستاده .
ــ چرا این کارو میکنه ؟
چرا لباسش با بقیه فرق داره ؟
ــ کلا منشش همینه ، چون پاسدار اطلاعات سپاهه برای پرونده هایی که خیلی خفن باشه ، سر و کله اینا پیدا میشه ، همین خانم منو چندبار نجات داده ، این رو بهت گفتم هرچند برام بد میشه اما خودتو با طناب این فرشته نجات بده ، فقط حواست باشه خیلی تیزه سرش کلاه بذاری یا چموش بازی در بیاری بد میشه واست !
ــ به نظر خیلی بچه میاد !!
ــ ۲۱ سالشه . با دهن باز سرباز رو نگاه کردم که گفت : برو داخل خواهر هیراد .
این منو از کجا میشناخت ؟! به سوال ذهنم پاسخ داد و گفت :
ــ از اینجا خلاص شدی به هیراد بگو امیر رسولی خودش شناسنامه ام میذاره کف دستت
صدا زدن های پسر گل فروش من را از گذشته متوجه اطرافم کرد .
پسر : خانم ؟ گل میخری ؟
به رسم گل خریدن های مهدا رو به پسر گفتم : کل گلات چقدر میشه ؟
ــ ۲۰۰ هزارتومن .
پول گل ها را به پسر دادم . همین که خواست سطل سنگین پر از گل های نرگس را به سمتم بگیرد سریع یک دسته گل به نیت مشکات برداشتم و روبه پسر گفتم :
ــ این واسه من بقیه اش هدیه من به تو
ــ اما شما همش رو از من خریدی !!
ــ الان همش رو میدم به خودت جز این .
و اشاره ای به دسته گل ، اسیر دستانم کردم .
ــ مرسی خانم ، خداکنه به همه آرزو هات برسی .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت4
پله های دفتر را یکی پس از دیگری با سرعتی وصف ناشدنی طی کردم و در را با شتاب باز کردم ، چند تا از بچه های دفتر به سمتم برگشتند و تبریک گفتند .
به سمت دفتر کار مولف راه افتادم و پریدم داخل که دیدم هیچ صدایی از اتاق ال شکل عریض و طویل فاطمه نمی آید .
از اینکه نیامده باشد دلگیر شدم و با نا امیدی راه روی اتاق را طی کردم که صدای فشفشه ، دست و سوت بچه ها متعجبم کرد ؛ علت خلوتی سالن همین بود ، همه در اتاق جمع شده بودند
بعد از سلفی های متعدد و کیک بریدن ، هر کس مجددا تبریک گفت و با سهم کیکش راهی اتاق کارش شد . من ماندم و مادر و دختر دوست داشتنی .
رو به مشکات گفتم :
ــ مشکات خانم ؟
اگه بدونی چی واست دارم !
ــ خاله کتابه ؟
ــ نه
ــ گل مو صورتی ؟
ــ نه
با لب های آویزون گفت :
ــ پس چیه خاله ؟
دسته گل نرگس را بسمتش گرفتم و گفتم :
ــ گل برای گل
ــ ممنون خاله من خیلی نرگس دوس دارم
ــ بزارشون داخل آب که بیشتر پیشت بمونن
ــ باسه خاله جون
ــ قربونت بشم الهی
فاطمه : خدانکنه
ــ حالا مشکات جون نمی خواد بره بازی ، من با مامانش صحبت کنم ؟
ــ باسه میرم نخود سیا بخلم
رو به فاطمه با خنده گفتم :
ــ این چقدر تیزه ! مطمئنی ۵ سالشه ؟
با غم نگاهم کرد ، لبخند تصنعی زد و گفت :
ــ آره ، میخواستی تیز نباشه ؟
حرفش مرا هم غم زده کرد ولی سعی کردم بحث را عوض کنم و رو به مشکات گفتم :
ــ خب خاله جون برو دنبال نخود که ناهار درست کردن با توئه
هر چند منظورم را نفهمید ولی از اتاق بیرون رفت ، زیاد از حد روی نبوغ یک بچه ۵ ساله حساب کرده بودم .
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت5
ــ فاطمه ، چه خبر ؟
از این که کتابم چاپ شده ناراحت نیستی ؟
ــ معلومه که نه ، من واقعا از صمیم قلب خوشحالم هانا .
ــ آخه تو بخشی از این زندگی هستی و آرامشت رو سخت بدست آوردی ، فکر کردم شاید ...
ــ نه این طور نیست من هم به مهدا همون حسیو دارم که باعث شد تو این کتابو بخاطرش بنویسی ، باور کن
ــ تصمیم گرفتم اول خودم بخونم بعد هدیه بدم
ــ کار خوبی میکنی
و شروع کردم به لیست کردن :
ــ بدم به مهدا ، آقا محمد ، انیس خانوم ، حسنا اینا ، ثمین ، به ندا هم بدم ؟
ــ نمیدونم اون هنوز رابطه خوبی با مهدا نداره
ــ میدونم برا همین میگم شاید اونم کتابو خوند آدم شد
ـ اِ هانا ؟
ــ آره دیگه یادت رفته این خانوم و مادرش چقدر مهدای بدبخت و خون به جیگر کردن .
ــ خب بدی و اشتباه اونا دلیلی بر قضاوت و اشتباه ما نیست هانا ، اونا هر اشتباهی هم کرده باشن خدا حکم میکنه نه ما بنده سرپا تقصیر
ــ راس میگی ولی دلم برا این دختر خونه فاطی
ــ فاطمه
ــ خب حالا فاطمه بانو
ــ سیدم حساسه
ــ اوه اوه سیدم کی میره این همه راهو ؟!
ــ فعلا اونی که باید بره ، داره تخت گاز میره به سمت هدف
ــ یا صاحب اصحاب کهف چه قدر مطمئنم هست
مثل کارگاه های جنایی نگاهم کرد و گفت :
ــ شک داشتی ؟!
ــ اگه تا الانم داشتم بر طرف شد!!!
ــ خوبه
ــ خدا به داد شوهرت برسه
ــ چیزی گفتی ؟
ــ نه نه ...
مشکات وارد اتاق شد و با حالت زاری گفت :
ــ مامانی میسه از باباجون اجازه بگیری برم پیس مس رحیم ؟ تو رو خدا ؟!
این حالتش دل سنـگ را می سوزاند چه برسد به فاطمه با آن دل نازکش .
ـــ قول میدی کار خطرناک نکنی ؟
انگشتش را در انگشت فاطمه قفل کرد و گفت:
ــ قول
تا خواست حرفی بزند ، تلفن همراهش زنگ خورد و " آقامون "ظاهر شد بی معطلی تماس را وصل کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت :
ــ نه بخدا یه گوشه نشستم ، دست به هیچی نزدم ، نه بابا دوربین کجا بود ، نوشتن که قبلا قدغن کردی ، نه اینجاست ، راستی ؟ میخواست زنگ بزنه اجازه بگیره بره پیش نوه های مش رحیم ، آره قول داده ، باشه ، نه ، خودم یکاریش میکنم باشه ،
ــ هانا ماشین داری ؟
ــ نه ...
ــ نه نداره ، اونم سلام میرسونه
( من کی سلام رسوندم ) ؟!!
ــ باشه عزیزم منتظریم ، یا علی
🍁به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗محافظ عاشق من💗
قسمت6
مکالمه کوتاهشان نشان میداد صبر و مهربانی فاطمه کار خودش را کرده و روح پر از درد همسرش را التیام بخشیده است و وجود این موجود کوچک محبت را در دل پدر و مادرش پرورده ، محبت به خود و به یکدیگر .
رو به مشکات گفت : برو بابا اجازه داد
ــ دوست دارم مامانی
ــ منم دوست دارم قشنگم ولی ، مشکات ! اذیت کنی بابا ناراحت میشه ها ، تو قول دادی .
با ترس و اندوه سری تکان داد و پا به فرار گذاشت .
ــ فاطمه ؟ مشکات خیلی از باباش حساب میبره ها !
ــ بیشتر دوسش داره ، اصلا نفسش میگیره باهاش قهر کنه ، یه بار با مهدیار دعواش شد ، دست مهدیار رو گذاشت وسط ماهیتابه داغ ، باباش باهاش قهر کرد ، باورت میشه دو ساعت نشد از گریه و غصه تب کرد ؟!
فاطمه با چنان ناراحتی تعریف کرد که اگر یه کلمه دیگر میگفتی اشکش اش سرازیر میشد .
ــ آره ، شنیدم هیراد گفت آوردینش بیمارستان
ــ سید تا صبح به پاش نشست و ... ، هانا از رابطه عاطفی شون خیلی میترسم ... ، جدایی اینا هر دوشون رو نابود میکنه
ــ این حرفا چیه ، آینده هر جا دانشگاه قبول شد باهاش برین
ــ ما دو تا بچه دیگه هم داریم هانا ، ولی سید با مشکات طور دیگه است
ــ همه میدونن
ــ گاهی میگه فاطمه این شوهر کنه بره من دق میکنم
ــ اوه ، شما دو تا هم تا کجا رفتین
ــ منم بهش میگم ، تازه گاهی واسه داماد آینده مون خط و نشون میکشه
با چندش گفتم :
ــ تو شوهرت هم شیش و هفت میزنینا !!
خندید و گفت :
ــ درست حرف بزن من رو ناموسم حساسم
به این لحن داش مشتی که استفاده کرده بود خندیدم و گفتم :
ــ حالا اینقدر حرف نزن خسته میشی بعد شوهرت میاد میگه ؛ ادای آقا سید رو در میارم و ادامه میدم ، چرا باز بهش کار دادین ؟!
خداوکیلی مردم مثل چی ..... !! دنبال کارن اون وقت آقا میگه چرا به زنم کار دادین !!!
ــ خب نگرانمونه
و به شکمش اشاره کرد .
با لودگی گفتم :
ــ حالا انگار مردم زن حامله ندارن با هاگ زایی و قطعه قطعه شدن ، تولید مثل میکنن !!!
بلند خندید ، میوه ای را از روی میز برداشت و به سمتم نشانه گرفت که پشت در پناه گرفته و گفتم :
ــ چته ؟! این وحشی بازیا جلو سید جونت بکنی که طلاقت میده !!
دوباره خندید و گفت : به خدا بچم کج و کوله بشه تقصیر توئه ، خفه شدم بس خندیدم .
ــ شما دوتاتون زن و شوهری دیوونه اید به من چه ! بچه تون هم مثل خودتون .
🍁 به قلم : ف میم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ...
خدایت
تو را رها
نکرده
و تنها نگذاشته
ضحی/3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام
بر سرور و سالار شهیدان
آقا اباعبدالله شروع میکنیم...
اَلسلامُ علی الحُــسین
و علی علی بن الحُسین
وَ عــــلی اُولاد الـحـسین
و عَـــلی اصحاب الحسین
✍امام باقر علیه السلام فرمودند:
شیعیان ما را به زیارت امام حسین علیه السلام امر کنید ، چرا که زیارتش روزی را افزون میکند و عمر را طولانی میگرداند و بلاها و بدیها را
دور می کند.
#اللهم ارزقنا کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار همیشگی مان، جهت تعجیل در ظهور دعای فرج را بخوانیم.
‹🕊 قرار_مهدوی
‹🕊عجل علی ظهور
✌در آسـتانہے ظــهور✌
📖زندگینامه شهید سیدرضا حسینی فرزند سیدحسین از خاندان جلیلهی سیادت و ارادت به اهل بیت(علیهم السلام
باید از ارزش های دینی تا پای جان، دفاع کرد و برای حفظ اسلام و حجاب در جامعه، به جبهه می روم تا به دیدار حق نائل شوم🌷
این حرفهای دل برادرم سید رضا جانم بود که بر زبان جاری شده بود.بسیار باایمان بود🌷
مادر عزیزم می گوید:« گفتههایش را نمیتوانستم باور کنم. هر چند با خوشرویی این کلمات را تکرار میکرد، اما خیلی جدی بود. وقتی این جمله را شنیدم دلم لرزید. میخواستم او را از رفتن منصرف کنم ولی دیدم ساکش را برداشت، خداحافظی کرد و رفت.»
چند سالی بیشتر طول نکشید تا خبر مفقود شدنش را آوردند و مادر هر روز و هر شب برای آمدنش با چشمانی اشک بار دست به دعا بر میداشت، تا خبری از برادرم به دست بیاید. و ما شش سال چشم به راه بودیم تا خبری از برادرمان برسد، خدا دعایمان را مستجاب کرد و با پیکر پاک برادر وداع کردیم.😭🌷چقدر دلم برایش تنگ شده 🌷داداش رضاجانم برای همه ی ما دعا کن و شفاعتمون کن🌷
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
ارسالی خانم حسینی خواهر بزرگوار شهید سید رضا حسینی از اعضای محترم کانال 🌹
جهت شادی روح تمامی شهدا از صدر اسلام تاکنون صلواتی احسان بفرمایید. 🌹
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بشارت بزرگ از رهبر معظم انقلاب:
بدانید دشمنان همه تدبیرهایی که علیه ملت ایران انجام میدهند به توفیق الهی به ضرر خودشان تمام خواهد شد...
♦️همه شما شکست آمریکا را خواهید دید.
♦️همه شما به زانو در آمدن صهیونیست را خواهید دید.
♦️همه شما عظمت و عزت نهایی ملت ایران را مشاهده خواهید کرد.
#سقوط_تایتانیک
#سرکوب_قوم_بنی_اسرائیل
#اسراییل_به_۸۰_سالگی_نخواهد_رسید
🌴اللهم عجل لولیک الفرج
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 رسانههای عبری: ترس ما این است که مانور ایران تبدیل به حملهای گسترده شود.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
🔴 ولی دنیا قشنگ آخرالزمانی شده
یه جارو سیل زلزله اتشفشان میبره
یه جارو مردم میریزن تسخیر میکنن
یجا جنگه یه جا اشوبه پنج درصد اخبار هم اطلاع رسانی نمیشه اینقدر که حجم خبرا زیاده اصلا نمیشه اطلاع رسانی کرد
هر روز چندتا خبر میاد
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹امروز سالروز شهادت شهید مدافع حرم محسن حججی هست
🔹محسن حججی در روز هجدهم مردادماه سال ۱۳۹۶ توسط تروریست های داعش سر بریده شد. حاج قاسم سلیمانی در زمان شهادت او گفته بود قسم به حلقوم بريده شهيد حججی زمين را از لوث داعش پاک میکنيم. کمتر از ۴ماه بعد سردار سلیمانی پایان سیطره داعش را اعلام کرد.
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
⭕️مبینا نعمت زاده: با امام زمان(عج) عهد کرده بودم مدال بگیرم مدالم را تقدیم مردم ایران و آقا امام ز
مبینا نعمتزاده میتواند خادم مسجد جمکران شود
🔹تولیت آستان مقدس مسجد جمکران ضمن تبریک به مبینا نعمتزاده بابت کسب مدال برنز المپیک، اظهارات این ورزشکار در باب تقدیم مدال المپیک به امام زمان(عج) را قابل تقدیر و شایسته اهدای نشان خادم افتخاری این مکان مقدس به او دانست.
🔸رئیس دانشگاه تهران نیز اعلام کرد که این دانشگاه مبینا نعمتزاده را بدون کنکور پذیرش میکند.