#راهنمای_سعادت
پارت42
چیزی نگفتم و به راهم ادامه دادم.
امیرعلی هم پشت سرم میومد!
قلبم چند هفته ای بود که درد نمیکرد اما با اتفاقی که افتاد دوباره شروع به درد کردن کرده!
وارد خونه شدم و دیدم همه گرمه صحبتن و خوشحالن!
فاطمه که منو دید گفت:
- عروس خانوم تشریف آوردن
همه روشون رو سمت ما برگردوند که امیرعلی اینبار شرمنده تر سرش رو انداخت پایین!
خانم حقی گفت:
- چیشد دخترم؟ بله میدی؟
خواستم جواب منفیم رو اعلام کنم که فاطمه مثل غورباقه پرید وسط حرفم و گفت:
- اع نیلا از تو بعیده! چرا انقدر هُلی دختر؟ همون اول که جواب بله رو نمیدن
بعد رو کرد به سمت خانم حقی و گفت:
- ببخشید اما نیلا کمی وقت میخواد تا فکراشو کنه!
همه زدن زیر خنده و من فقط نگاهشون میکردم اخه مگه میدونست که من جوابم چیه که پیش پیش جای من جواب داد!
خانم حقی گفت:
- چشم ما به دختر گلمون فرصت هم میدیم که فکراشو بکنه فقط دیر نشه ها
به اجبار لبخند ساختگیای زدم و هیچی نگفتم.
برای جواب منفی دادن هم دیر نمیشه فردا زنگ میزنم و میگم جوابم منفیه و این قضیه رو تمومش میکنم.
بعداز چند دقیقه خانم حقی و پسرش قصد رفتن کردن و ما با خداحافظی همراهیشون کردیم.
وقتی که رفتن پدر و مادر فاطمه هم میخواستن برن که گفتم:
- میشه فاطمه اینجا بمونه؟
پدرش گفت:
- حتما دخترم، فاطمه تو اینجا بمون خواهرت بهت نیاز داره.
لبخند قدر شناسانهای زدم و گفتم:
- ممنونم!
بعدش هم با خداحافظی اوناهم راهی کردیم و اوناهم رفتن و فقط منو و فاطمه موندیم.
پدر و مادر فاطمه واقعاً برام مثل پدر و مادر خودم بودن پدرش انقدر بهم محبت داره که نمیدونم چجوری جواب خوبی هاشو بدم.
رفتم تو بغل فاطمه و زار زار اشک ریختم میدونستم مثل خواهر میشه گوش شنوا و همدمم!
فاطمه با تعجب گفت:
- چی شده؟ چرا باز داری گریه میکنی؟ مگه دکتر نگفت هرچی استرس و ناراحتیه از خودت دور کن!
گفتم:
- چجوری؟ واقعاً چجوری استرس و ناراحتی رو از خودم دور کنم در حالی که عین کنه چسبیده به زندگی من!
فاطمه تو خودت خوب میدونی چه غم سختی هایی توی زندگی کشیدم که حتی یک پیرزن پنجاه ساله هم نکشیده!
اما امروز بدتر از همیشه غرورم شکست و له شد.
فاطمه اخمی کرد و منو محکم به خودش فشار داد و گفت:
- چی داری میگی؟ مگه چه اتفاقی افتاده؟ اون پسره چیزی بهت گفت؟
با هق هق گفتم:
- اون به بدترین شکل ممکن منو خارم کرد فاطمه!
گفت به اجبار مادرش به این خاستگاری اومده و من باید بهش جواب رد بدم گفت که میخواد بره جبهه!
امیرعلی به کنار اما مادرش نباید اونو به زور به این خاستگاری میآورد اونم وقتی که تظاهر میکرد و میگفت منو مثل مادرت بدون!
فاطمه عصبی شد و گفت:
- یعنی چی که گفته به اجبار مادرش اومده مگه شهر هرته خودم حسابش رو میرسم فقط بزار فردا بشه میدونم به خانم حقی چه جوابی بدم.
دستم و جلوی دهن فاطمه گذاشتم و گفتم:
- هیس! دیگه گذشت و منم دلم نمیخواد بهش فکر کنم.
بهتره فردا زنگ بزنیم و بگیم جوابم منفیه و این ماجرا رو تمومش کنیم.
فاطمه گفت:
- اما..
گفتم:
- اما اگر نداره همین که گفتم!
فاطمه دیگه چیزی نگفت و منم با خستگی از جا بلند شدم و به سمت تختخوابم رفتم.
کمی گذشت و چشام روی هم رفت و راهی عالم خواب شدم.
همه جا روشن بود کمی جلوتر رفتم و دیدمش! خودش بود مطمئنم اقا ابراهیم بود!
خیلی خیلی خوشحال شدم یعنی چه کار خوبی کردم که دوباره توی خوابم اومده؟
رفتم جلوتر و گفتم:
- سلام، چرا چندوقت بود که به خوابم نمیومدید خیلی دلم میخواست باهاتون درد و دل کنم چون درد و دل کردن با شما آرومم میکنه.
گفت:
- علیک سلام خواهرم!
هروقت و هرجایی که باشی میتونی با من درد و دل کنی اما الان اومدم که بهت بگم به اون پسر جواب منفی نده!
نویسنده: فاطمه سادات
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شستشوی قبور شهدا
توسط خادمین الشهـــدا
آمادهسازی برای زیارت عموم مردم در روزهای پنجشنبه"
دهباشی دعای فرج.mp3
4.99M
📿 دعای فرج (الهی عظم البلاء)
🔺️با نوای مهدی #دهباشی
👌بخوان دعای فرج دعا اثر دارد
👌 دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماز شب بخون حتی با یک کلمه‼️
🔰#استاد_فاطمی_نیا
┄┄┅┅┅❅🇮🇷🇮🇷🇮🇷❅┅┅┅┄┄
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
✌در آسـتانہے ظــهور✌
#سلامبرابراهیم۱🍃 پارت۱۵ •پهلوان حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قدیم های این تهرون ، دوت
#سلامبرابراهیم۱🍃
پارت۱۶
•پهلوان
آن ها هم که #ابراهیم را خوب میشناختند مطمئن بودند که می بازند . برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور!
همه عصبانی بودند . چند لحظه ای نگذشت که#ابراهیم داخل گود آمد . با لبخندی که بر لب داشت با همه بچهای مهمان دست داد .
آرامش به جمع ما برگشت.
بعد هم گفت:من کشتی نمی گیرم!
همه با تعجب پرسیدیم: چرا!؟
کمی مکث کرد و به آرامی گفت:دوستی و رفاقت ما خیلی بیشتر از این حرف ها و کارها ارزش داره!
بعدهم دست حاج حسن را بوسید و با یک #صلوات پایان کشتی ها را اعلام کرد .
شاید در آن روز برنده و بازنده نداشتیم . اما برنده واقعی فقط#ابراهیم بود . وقتی هم میخواستیم لباس بپوشیم و برویم ، حاج حسن همه مه را صدا کرد و گفت:فهمیدید چرا گفتم#ابراهیم پهلوونه!؟
ما همه ساکت بودیم ، حاج حسن ادامه داد:ببینید بچها ، پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید.
#ابراهیم امروز با نفس خودش کشتی گرفت و پیروز شد .
ابراهیم به خاطر خدا با اون ها کشتی نگرفت و با این کار جلوی کینه و دعوا را گرفت.
بچها پهلوانی یعنی همین کاری که امروز دیدید.
داستان پهلوانی های#ابراهیم ادامه داشت تا ماجراهای پیروزی انقلاب پیش آمد.
ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴غارت زلزلهزدگان!
حقیقتا انسان موجود عجیبی است، با اینکه مرگ لحظهای هزاران تن از هموطنان خود را بالعین و العیان میبیند؛ اما باز هم دست از دزدی و غارتگری برنمیدارد!
🔹این تصاویری از غارت مغازهها و فروشگاهها در شهر زلزلهزدهی هاتای ترکیه است!
#ترکیه
#ظــهور_نــزدیکہ...
نشــانہهـاے عـام بہ وقـوع پـیوستہ ... نشـانہهـاے خـاص در حـال رخ دادنہ آمـادهے ظـهور باشـید و غـربال دنـیا نـشوید...
https://eitaa.com/joinchat/1373765635C2bc193bfe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»
✍ایانسان چهچیزی تو را نسبت به پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟
این شهر در یک ثانیه نابود شد!
خدا بهشون رحم کنه، خدا بهمون رحم کنه
نیاد روزی که خدا قهرش بگیره
که تمومیم به خدا!
خدا به حق و آبروی بندگان صالحش به ما رحم کنه..
سعید مسلم _ نوح ، تکویر ، انفطار (Trimmed).mp3
21.78M
#تلاوت_ماندگار
🎙تلاوتی مشهور و زیبا از استاد سعید مسلم (قاریای با سبک خواندن خاص و منحصر بهفرد)
📖سوره مبارکه نـوح، آیات ۱۵ الیٰ آخر و سُوَر مبارکه تکویر ، انفطار و بلد
⏰مدتزمان تلاوت : ۲۲:۴۰
؛*┄┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄┄┄*
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به به لذت ببرید
سرداب مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
در سامرا حرم امامین عسکریین
حرم امام هادی علیه السلام
و امام حسن عسکری علیهالسلام
*محل آغاز غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجهالشریف*
سلام امام زمانم
صبحت بخیر و خوشی