eitaa logo
בخترانـღمذهبـے•͜•‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ْ‌‌‌‌‌‌⃟♡
187 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
210 فایل
[زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست...💔] ♡•مذهبی بودن لیاقت میخواد حواسمون باشه•♡ 300....🚴‍♀🚴‍♂....200 تاسیس 1400/3/5 ایدی مدیر>>> @Atieha ناشناسمونهـ https://harfeto.timefriend.net/16685314500247 🖇 @zozozos 🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ 🌸❄️ پارت 119 رمان 🍕 نیم ساعتی طول کشید تا تموم بشه. سرمو بالا اوردم . اوفف کمرم خشک شده بود. کاغد هارو مرتب کردم و توی پوشه روی میز قرار دادم. گوشیم زنگ خورد. نگاهم که به اسم شخص خورد لبخندی روی لبم نشست و تماس و برقرار کردم. _سلام به خواهر کوچول خودم چطوری؟ من:سلام به داداش بزرگه من خوبم تو خوبی؟ میاد:نمیدونم والا نیس که تو خیلی حالمو میپرسی واسه همونه خوبم . من:اذیت نکن دیگه خب کار داشتم. میلاد:باشه بابا خانم شاغل بیا درو باز کن خشک شدیم جلو در. من:درو باز کنم کدوم درو؟ میلاد: خنگ خدا در خونه رو باز کن ما دم دریم خیر سرمون میخایم بیایم خونه . و زنگ در به صدا در اومد. من: عه باشه باشه اومدم. و تلفن و قطع کردم و بلند شدم. قبل از رفتن نگاهی به خودم تو ایینه کردم . خب لباسم که مناسبه و موهامم شونه زدم خوبه.قیافم یه کم ناراحت و پکر میومد . نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم یه لبخند بزنم. داشتم میرفتم درو باز کنم که دستشو گذاشت روی زنگ . داد زدم: ای مرز اومدم بابا دستتو از روی اون زنگ بردار سوخت. و درو باز کردم که با قیافه شیطون و خندون محمد که بغل میلاد بود روبه رو شدم. (گفته بودم که یک سال بعد از فوت علی مریم و میلاد عروسی کردن و یک سالو نیم بعد نی نی دار شدن و اسمشو گزاشتم محمد و الان محمد یک سالو نیمشع . ) با دیدن محمد همچیو فراموش کردم و خوشحال از بغل میلاد قاپیدمشو و گفتم: سلام جیگر عمه سلام خوشگل عمه خوبی ؟ قربونت بشم الهی فندق من. خنده بانمکی کرد که دلم براش رفت . من: اخ من فدای اون خنده هات بشم گوگولی عشق عمه کی بوده ؟ ناز بشی تو ممد جون فدات... خواستم دوباره قربون صدقه محمد برم که یکس سرفه کرد و بعد صدای میلاد اومد که میگفت:اگه یه زره مارم تحویل بگیری بد نیست. من: ای وای دیدی چیشد ؟ اصن شمارو یادم رفت. مریم: سلام حانیه. من: سلام عزیزم خوبی چه خبر ؟ و همو بغل کردیم. مریم:خوبم تو خوبی همچه اوکیه؟ من : همچی خوبه تو خوبی میلاد؟ میلاد: چه عجب مارم دیدی بلاخره . من: نیس که خیلی کوچیکی واسه همونه. میلاد:زهرمار نمیخای رامون بدی تو؟ سخ زدیم بابا. من: اوا شرمنده یادم رفت بفرمایید تو خونه خودتونهراحت باشید. میلاد:معلومه که خونه خودمونه . چشم غره ای براش اومدم که محمد ترسید و زد زیره گریه. من: ای وای چشید عمه؟ چرا گریه کردی؟ ببین همش تقصیر باباته ها ، ای بابا حالا گریه نکن دیگه ، پیشش پیشش پیشش پیشش. میلاد: مگه داره مگس میپرونی پیش پیش میکنی بده من بچرو بلد نیستی ساکتش کنی. و بعد محمدو ازم گرفت و هنراه مریم روی مبل نشستن. به محض اینکه محمد رفت بغل میلاد ساکت شد. میلاد: دیدی چقد باباشو دوست داره؟ من: خیلی خب بابا. این داستان ادامه دارد...
❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️🌸❄️ 🌸❄️🌸❄️ ❄️🌸❄️ 🌸❄️ پارت 120 رمان وارد اشپزخونه شدم و سه لیوان شربت درست کردم و بردم بیرون و گزاشتم روی میز. روی مبل تکی نشستم و شبرتمو توی دستم گرفتم. من:بفرمایید . میلاد:دستت درد نکنه ابجی. من:خواهش میکنم خب دیگه چخبرا؟ مریم: هیچی سلامتی تو خوبی عزیزم؟ _خوبم ممنون. میلاد: حانیه؟ _بله؟ میلاد: واقعا خوبی؟ فک کنم میدونست حالم خوب نیست.ارع میلاد خبر داشت که چقدر داغونم. اشک چشم هامو تار کرد و با صدایی که سعی داشتم،نلرزه گفتم: خوبم داداش،خوبم. اما میلاد... از جاش بلند شد و به سمتم اومد، جلوی پام نشست و دستام رو توی دستش گرفت. میلاد: نیستی ابجی،حالت خوب نیست. اشک هام روی گونه هام سر خورد و شروع به باریدن کرد. _نه نیستم خوب نیستم میلاد ، حالم خوب نیست ، دارم میمیرم ، قلبم درد میکنه، حالم بده میلاد من ...خوب نیست.... و هق هقم مانع از ادامه حرفم شد. میلاد سرمو در آغوش گرفت و باصدای ارومی زمزمه کرد:گریه کن حانیه ، خودتو خالی کن و اروم شو،گریه کن ابجی. بی اراده تو بغلش اشک میریختم و هق هق میکردم، حالم بد بود ، نمتونستم از داداشم پنهانش کنم ، اون همه چیزو میفهمید و درک میکرد و من چقدر خوشحالم که اونو دارم... کاشکی علی هنوز بود... ای کاش هیچ وقت با فرهاد و اشکان آشنا نمیشدم‌... ای کاش علی پلیس نبود... و باز هم گریه و گریه... این داستان ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام آن که آفرید جان آفرین را...♡
دوستان برای دسترسی راحت به پست ها کانال به رسانه محور تغییر داده شد...✔️
عزیزان دلم امروز رمان بهشت چادر رو قرار نمیدم چون باید تبادلات انجام بشه اما فردا به جاش ۳ پارت داخل کانال میزارم💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「🦋❄️」 𝑰𝒇 𝒔𝒐𝒎𝒆 𝒑𝒆𝒐𝒑𝒍𝒆 𝒕𝒓𝒚 𝒕𝒐 𝒃𝒓𝒊𝒏𝒈 𝒚𝒐𝒖 𝒅𝒐𝒘𝒏 𝑩𝒆 𝒑𝒓𝒐𝒖𝒅 𝒐𝒇 𝒚𝒐𝒖𝒓𝒔𝒆𝒍𝒇 𝑻𝒉𝒊𝒔 𝒔𝒉𝒐𝒘𝒔 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝒕𝒉𝒆𝒚 𝒂𝒓𝒆 𝒉𝒊𝒈𝒉𝒆𝒓📙 اگه‌بعضیاسعی‌میکنن‌🌿 پایین‌بیارنت‌به‌خودت‌افتخارکن🔗🐾 این‌نشون‌میده‌ازاونابالاتری🏆