فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خود خود خود منم.
هدایت شده از Motivation🇵🇸
#تقدیمی
به خاطر کنجکاوی بیش از حد و علاقت به هیجان و نباختن توی بازی جرئت یا حقیقت، تصمیم گرفتی نصفه شب بری تیمارستانی که طبق شایعات محلی تسخیر شدس و هرکی رفته اونجا دیگه برنگشته:) صرفا محض فان میری اونجا،هوای مه آلود و ابریه؛ از در آهنی زنگ زده وارد حیاط تیمارستان میشی که بیشتر شبیه قبرستونه تا حیاط،چراغ قوتو روشن میکنی اما برعکس فیلمای ترسناک و شایعات چراغت پت پت نمیکنه و خاموش نمیشه، صدای پاهات روی خش خش برگا با صدای وهم انگیز جغد روی درخت تلفیق میشه و تو هنوز نترسیدی چون باور نداری، فقط میخوای بری و فرداش برای همه تعریف کنی ک چجوری رفتی اونجا و هیچیت نشد و بازم برنده بازی جرئت یا حقیقت تو باشی. بالاخره به در ورودی میرسی، هلش میدی و در با صدای قیژی باز میشه. چراغ قوتو میگیری بالا و اطرافو نگاه میکنی، زمین خالی و خاکی، شومینه ای که حسابی خاک خورده
ی کم میری جلوتر، سمت راهرو
یکی یکی اتاقارو با چراغ قوه از دور میبینی تا میرسی به ی اتاق مخصوص، اتاقی که توش وسایل جراحی بود، چون این تیمارستان ی زمانی برای درمان بیمارای روانیش دست به عمل جراحی میزد و ی تیکه از مغزشونو درمیاورد تا مثل ی علف بدون هیچ حس و ادراکی زندگی کنن:/وارد اون اتاق میشی و توجهتو پرده های باز کنار تختا جلب میکنه. سمتشون میری و میزنیشون کنار، و با چند تا آدم روبرو میشی که بی هیچ حسی به روبرو خیره شدن و مشخصه ی زندگی نباتی دارن، هیچ درکی از اطرافشون ندارن و جای بخیه روی سرشون مشخصه. از ترس چراغ قوه از دستت میوفته، خم میشی که برش داری که یهو دوتا جفت کفش روبروت میبینی. با وحشت و لرز کم کم بلند میشی و چراغ قوه رو میاری بالا تا میرسی به صورت اون شخص، ی مرد خشمگین ترسناک که تو کمتر از ی متریت وایساده...
یک ماه از اون اتفاق میگذره، رفیقات که میدونن کجا رفته بودی بعد یک روز به پلیس گزارش مفقود شدنتو میدن.کاشف به عمل میاد که اصن روح و تسخیری در کار نبوده، بلکه اون فقط ی آدم زنده روانی بوده که میخواسته انتقام اون جراحی های وحشیانه رو از شما بگیره:) پلیس تو و اون چند نفرو نجات میده و کم کم اون تیمارستانو بازسازی میکنن، و حالا تو گوشه همون تیمارستان نشستی و بی هیچ حس و درکی درست مثل یک گیاه، فقط روبروتو نگاه میکنی. شاید این سزای کنجکاویت بود:)
رول: قربانی(victim)
For: [ـذوالجناحـ]
From: Harmehr
ذوالجــــناح
#تقدیمی به خاطر کنجکاوی بیش از حد و علاقت به هیجان و نباختن توی بازی جرئت یا حقیقت، تصمیم گرفتی نصفه
سلام بچهها، فوبیای جدید آوردم براتون.
فکر کنید آخرین چیزی که به خاطر میارید اینه که زورتون نمیرسه تا از چنگال اون دیوونههه آزاد بشین و بعدش.. دیگه تفاوتی بین تو و یه کاکتوس نمیمونه.
خیلی وحشتناک بود و لحظه به لحظش رو مورمور شدم و الان واقعا حس عجیبی دارم، ممنونم ادمین هارمهرِ (فحش زشت و نامناسب).
https://eitaa.com/Chocolate2005/9844
آخه میدونی، چیزِ دور از ذهنی نبود که بشه گفت عمرا اتفاق بیفته و توهمه.
قشننننگ یه فوبیای شیک و مجلسی بود :)))
ذوالجــــناح
از مریض شدن متنفرم. حاضرم بمیرم ولی مریض نباشم.
انگار با چندتا تریلی پشت هم از روی بدنم رد شدن.
گریفندور | Gryffindor
پایه گذار: گودریک گریفندور
رئیس گروه: پروفسور مک گوناگل
رنگ: سرخ و طلایی
حیوان: شیر
افراد مشهور: هری پاتر، هرماینی گرنجر، رونالد ویزلی، آلبوس دامبلدور، مینروا مکگونگال، سیریوس بلک
گروه گریفیندور، گروهی است که به دنبال دانش آموزان با ویژگیهای شجاعت، دلیری، مصمم بودن، جرأت داشتن، قوی دلی و جوانمردی میگردد.
_
@come_here . @nedaye_dron . @dailyinFj . @gujaol . @mansi2 . @mycoconut . @NaneNakhodchi . @sabacb97 . @naslsevomenghelab . @devika . @ghods_daron_man .
ملاندا