https://eitaa.com/Chocolate2005/12229
با دیدن جمعیت یه لحظه ناخواسته گفتم یا علی مگه فاطمیه هیئت خصوصیِ اهل بیت نبود؟
حالا هرقدر میخوان بگن مردم بی دین شدن :)))
یکی هی روی سقف هیئت لیزر میندازه*
همه: ببینید کیه لیزرو ازش بگیرین.. یعنی چی اینکارا
من: وای چه حالی میده، وقتشه برم لیزر بخرم🙂
پدر نمیگه "دوستت دارم"، ولی نیمهشب بیدار میمونه و ازت مراقبت میکنه تا معده دردت رو خوب کنه :)
هدایت شده از ˖♡🇵🇸 درختِ هجده ساله ˖
یک کا شدنِ چنلِ ذوالجناح مبارک باشه!
- یقین داشتم پایانِ جنگ نزدیکه!
اما چرا خبری از تو نیست ، مون؟
نمیخواستم رها ت کنم ولی توی این آشوب باید دست به چه کاری میزدم؟ سردرگمِ سردرگم بودم که بهم گفتی: ما پیروز میشیم قول میدم!مراقب خودت و بقیه سرباز ها باش و جونِشون رو نجات بده؛
تو این وضعیتت بازهم به فکرِ جونِ بقیه بودی ؛ پس خودت چی مون؟
پس کی روی زخم تو مرهم میزاره ماهِزخمی؟
بهم گفتی وقت کمه! گفتی برو و خیالت از بابت من راحت باشه! ؛ گفتی سرنوشتم دو حالت بیشتر نداره ! یا ماهِ امشب پر نور تر از قبل میشه و به این معنیِ که روحم برگشته به زادگاهم :) ؛ و یا برمیگردم اما درخشان تر، اما نورانیتر و قدرتمندتر؛
هیچ وقت سر از کارِت درنیاوردم ؛ و اون لحظه فقط به حرفت گوش کردم ، هرکاری گفتی انجام دادم ؛ مجروح ها رو بردم ، به بقیه علامت دادم برگردن و مراقب باشن و خودمم برگشتم عقب و الان اینجام ؛ اینجا کنارِ دریاچه نشستم و تکیه دادم به درختی که از وسط شکسته؛ولی حالا تو کجایی؟ چرا نمیتونم ببینمت مون؟
دود و خاکستر نمیزارن به آسمون نگاه کنم تا ببینم ماه تغییری کرده یا نه ...
ای کاش نکنه ، ای کاش تو فقط حالت خوب باشه ، ای کاش تو طاقت بیاری ، ای کاش ..
میونِ ایکاش گفتنام ، نورِ سپید رنگِ ضعیفی لابهلای اون همه دود و خاکستر و سیاهی نظرم رو جلب کرد ،نور نزدیکتر و گستردهتر میشد!
اون تو بودی مون؟ خودت بودی!
ولی اینبار درخشان تر و با عظمت تر!
با دوتا بالِ سپیدِ بزرگ از وسطِ دریاچهی فیروزهای رنگ و میون اون همه دود و سیاهی ، اوج گرفتی:)
تو پیروز شدی مون! تو پیروزِ این جنگ شدی :)
ذوالجــــناح
آخه چی بگم من به تو:))))
این متن قابلیت اینو داره که بشینم هزار بار بخونمش.
هدایت شده از satsujin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا