eitaa logo
‹؏ـقیلہ‌بنے‌هاشم⁶⁹🇵🇸›
3.3هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
149 فایل
اگر‌به‌خاطر«حمایت‌ازوطن»متهم به ساندیس‌خوری می‌شویم؛ماساندیس‌خوری‌را ترجیح‌می‌دهیم به «وطن‌فروشی» ساندیس‌خورهم‌که‌باشیم، الحمدلله جیــره‌خوارِدشمن نیستیم🔥! ناشناس' @AGHILEH_BANIHASHEM_69 کپی : همه جوره حلالِ ..
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید 💬ببخشید میشه به صورت روان داستان سقیفه رو توضیح بدید/: بعد داستان بصره و صحبت های امیرالمومنین راجیش...خب داستان چیه؟! واقعه سقیفه بنی‌ساعده نخستین واقعه پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) در سال ۱۱ق بود که در آن ابوبکر بن ابی‌قُحافه به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شد. پس از وفات حضرت محمد(ص)، امام علی(ع) و برخی دیگر از صحابه مشغول تدارک مراسم تدفین وی بودند، در همان زمان عده‌ای از انصار به رهبری سعد بن عباده بزرگ قبیله خزرج، در سقیفه بنی‌ساعده جمع شدند تا برای انتخاب رهبر پس از پیامبر(ص) تصمیم بگیرند. به نظر برخی تاریخ‌نگاران، این اجتماع انصار، فقط برای تعیین حاکمی برای شهر مدینه بوده است؛ اما با ورود برخی از مهاجران به جلسه، مجادلات به سمت تعیین جانشین پیامبر برای رهبری تمام مسلمانان تغییر مسیر داد و در نهایت، با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت شد. بنابر نقل منابع تاریخی، به جز ابوبکر که از طرف مهاجران سخن می‌گفت، عمر بن خطاب و اَبوعُبَیده جَرّاح نیز در سقیفه حاضر بوده‌اند. اهل‌سنت برای مشروعیت‌بخشی به حاکمیت و خلافت ابوبکر به اصل اجماع استناد کرده‌اند. این در حالی است که به نوشته تاریخ‌نگاران انتخاب ابوبکر مورد پذیرش عمومی نبوده است. پس از این واقعه افرادی مانند حضرت علی(ع)، فاطمه زهرا(س)، فضل و عبدالله پسران عباس عموی پیامبر و نیز برخی اصحاب معروف پیامبر مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، زبیر بن عوام و حذیفة بن یمان به برگزاری شورای سقیفه و نتیجه آن اعتراض کردند. شیعیان واقعه سقیفه و نتایج آن را بر خلاف سخنان پیامبر(ص) مبنی بر جانشینی امام علی(ع) به‌ویژه در غدیر خم، می‌دانند. در منابع تاریخی واقعه سقیفه گزارش شده است. همچنین آثاری نیز برای بررسی و تحلیل آن نوشته شده است و نیز مستشرقانی مانند هنری لامنس، کایتانی و ویلفرد مادلونگ در تألیفاتی به نقل و بررسی واقعه سقیفه پرداخته‌اند. کتاب The succession to Muhammad (به فارسی: جانشینی حضرت محمد) اثر مادلونگ و نظریه مثلث قدرت از هنری لامنس از معروف‌ترین آن‌ها هستند. سقیفه که موضوعش اینه اما درمورد بصره مطلب زیاده دقیقا منظورتون چیه؟
‹؏ـقیلہ‌بنے‌هاشم⁶⁹🇵🇸›
📪 پیام جدید 💬ببخشید میشه به صورت روان داستان سقیفه رو توضیح بدید/: بعد داستان بصره و صحبت های ام
بخوایم به زبون ساده بگیم میشه پس از وفات پیامبر حضرت علی و چند نفر از اصحاب داشتن مراسم تدفین رو تدارک میدیدن که چندتا از انصار و مهاجرین در جایی به نام سقیفه بنی ساعده جمع میشن وبدون اطلاع به امیرالمومنین با همدیگه ابوبکر رو انتخاب میکنن و نسبت به خطبه غدیر پیامبر بی توجهی میکنند
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حرف های شنیدنی مهدی رسولی 🔹 ماشاء الله به حاج مهدی رسولی عزیز 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
زن محجبه لزوما مذهبی نیست زن محجبه لزوما انقلابی نیست هستن هنوز مذهبی هایی که میگن چرا دین رو با سیاست قاطی کردن،کسی که این حرفو میزنه هنوز چیزی از دین نفهمیده😅 بودن آدمای سر به سجود قرآن خوان تو تاریخ که قربة الی الله تو گودال قتلگاه روی بدن اباعبدالله میتاختن سنگ میزدن نیزه میزدن! بودن آدم هایی مثل یزید حلال خدا رو حرام و حرام خدا رو حلال کردن حالا محجبه ی مخالف گشت ارشاد و موافق بیحجابی که چیز عجیبی نیست😁 ‹؏ـقیلہ‌بنے‌هاشم⁶⁹› ↓ 𝐈𝐃: @AGHILEH_BANIHASHEM
دلتنگم.. ودیدارتو،درمان‌من‌است((:
گردخترکی‌پیش‌پدر‌نازکند؛ گره‌کرب‌و‌بلای‌همه‌را‌بازکند...
یه داستان از بگم براتون؟")
یه مهاراجهٔ هندی بود، تو هندوستان. خیلیم پولدار.. مریض شد، گفتن بهش مریضی‌ات لاعلاجه و چندوقت دیگه می‌میری. ناامید شده بود. طبیعتاً مسلمون هم نبود. یه روز یه ایرانی باهاش هم‌صحبت می‌شه، تا می‌فهمه مریضه و هزارتا راه رو امتحان کرده و جواب نداده، بهش می‌گه: ما یه خانمی داریم که سه‌سالش بوده و شهید شده. از حضرت رقیه و شهادت خانم و کرامات خانم بهش می‌گه و پیشنهاد می‌کنه که نذر حضرت رقیه رو هم انجام بده..
اون آقا میاد کلی عروسک می‌خره و با کشتی از هندوستان می‌فرسته سوریه. به آدماش می‌گه: رسیدید شام برید دونه دونه درِ خونه‌ٔ یهودی‌هارو بزنید و هم عروسک رو به دختراشون بدید، هم بهشون بگید: بچه‌ٔ سه‌ساله رو با عروسک آروم می‌کنن نه با سرِ بریده و زخمیِ پدرش.. یه شب خواب حضرت رقیه رو می‌بینه، تو خواب بهش می‌گه، دستت درد نکنه خوب شدی. الآن کلی هم‌بازی دارم..
امسال روز سوم محرم خادم نورالشهدا که بودم، مداح تعریف می‌کرد؛ می‌گفت: چندسال پیش طرح توسعهٔ حرمِ حضرت رقیه که بود، می‌رفتیم با صاحب‌خونه‌های اطراف حرم طرح رو مطرح می‌کردیم و صحبت می‌کردیم تا زمین رو ازشون بخریم و به حرم و صحنِ خانم اضافه کنیم.
رسیدیم به یه یهودی که خونه‌اش نزدیک حرم خانم بود. رفتیم باهاش صحبت کردیم و موضوع رو گفتیم. گفت: نه خونه رو می‌دم بهتون، نه راضی‌ام. گفتیم: هرچقدر می‌خوای بهت پول می‌دیم. گفت: نه! نمی‌فروشم. برید پیِ کارتون.
گفت: چند روز گذشت، دوباره رفتیم سراغش. گفتیم: ببین مرد حسابی این‌جا تو طرحه، نمی‌شه ناقص باشه که. بیا دوبرابر پول خونه و زمینت رو بهت می‌دیم، راضی شو. گفت: اصلا و ابدا فکرش هم نکنین، برید. بیخود خونه‌ی منو تو طرحتون گذاشتین. خونه‌ی خودمه، زمین خودمه، نمی‌فروشم.
گفت: گفتیم نمی‌فروشه دیگه، زوری که نمیشه. اومدیم پی بقیه‌ی کارامون. یه مدت گذشت، دیدیم اومد. سند و وکالت و یه مقدار پول و.. اینا آورد، گفت: این سند خونه، این سند زمینش، این سند یه زمین دیگه‌ام تو کوچه پایین‌ترش، اینم یه مقدار پول، بگیرید خرج حرم خانم کنید.
گفتیم: خب دستت درد نکنه، پول که نمی‌خواد بگو هزینه‌ زمین و خونه‌هات چقدره؟! گفت: هیچی. گفتیم: هیچی؟! مگه می‌شه؟! گفتش: این یه رازه بین من و دخترِ حسین.
گفتیم: خب تعریف کن. گفت: نمی‌خوام بگم. گفتیم: نه نمیشه، بگو حداقل داستان چیه که از اون حال اومدی به این‌جا رسیدی؟! یه نگاه به گنبد خانم کرد و با بغض گفت: خانمم باردار بود. قبل اومدنتون دکترا گفته بودن مریضه، هی از این دکتر به اون دکتر و فایده هم نداشت. یه شب حالش بد شد. بردمش بیمارستان.. اون‌جا گفتن: باید چند روز بستری بمونه.
روز آخری گفتن: خانمت حالش بده، نه خودش می‌مونه. نه بچه‌ات. التماسشون کردم و گفتم: من این دخترو با بدبختی به دست آوردم، توروخدا بچه که هیچی، خودشو برام نگه‌دارید. تمومِ زندگی من این زنه. گفتن: امشب نمی‌تونی بمونی. برو خونه فردا صبح با مدارکت اینجا باش. خانمت هم نمی‌مونه. با اشک اومدم خونه.
اون شبو تا صبح گریه کردم. حالم بد بود. خونه‌ام نزدیک حرم دختر حسینه، دیدید دیگه. از تو حیاط ما گنبدش مشخصه. صبح با وسایل که می‌خواستم برم بیمارستان، تو حیاط نگاهم افتاد به گنبدش. رسیدم دمِ د‍رِ حیاط دستمو بردم بالا با حالت تهدید با اشک رو به گنبدش گفتم: ببین من یهودی‌ام. هم از خودت بدم میاد، هم از بابات، هم از عموت، هم از خانواده‌ات. اصلا من دشمنِ شمام. ولی اگه راست می‌گی، اگه انقد خوبی که ایرانیا برات سر و دست می‌شکنن، اگه شیعه‌ها برات می‌میرن، اگه واقعاً کار راه میندازی، بیا زنمو بهم برگردون. ثابت کن بهم. و رفتم بیمارستان.
تا رسیدم بیمارستان دکتر و پرستارا بدو بدو اومدن جلوم. همون جا نشستم رو زمین و گفتم: تموم شد دیگه. زنم مرد، دختری که دوستش داشتم مرد. زدم زیر گریه که دکتر اومد گفت: پاشو مرد. با کی حرف زدی؟ چیکار کردی؟ پاشو برو شیرینی بخر که هم زنت سالمه، هم بچه‌ات سالم به دنیا اومد. اون جا باورم نشد، رفتم زن و بچمو دیدم. دوتاشون سالم سالم بودن. به همه گفتم: دخترِ حسین زن و بچمو بهم داد. حالا هم خودم مسلمون شدم، هم زنم. هم این مدارک خونه و زمین، هم هروقت کاری بود، حتی کارگری بهم بگید. خودم میام..
به‌احترام‌ذکر‌ِمصائب‌ذوات‌مقدسه؛ فیلم‌رو‌باحال‌مناسب‌‌ببینید...
مسافرکشان میدان آزادی فریاد میزنند: آزادی،آزادی،آزادی و عابران خسته میپرسند: آزادی چند؟ من عابری را دیدم که از راننده سوال کرد: آزادی کجاست؟! و راننده گفت: رد کردی،آزادی قبل انقلاب بود و من به او گفتم: از غرب که به آزادی نگاه کنی میبینی آزادی قبل از انقلاب است ولی از میدان امام حسین که نگاه کنی میبینی آزادی درست بعد از انقلاب است در کدام سو ایستاده ای؟ غرب یا امام حسین؟