eitaa logo
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
471 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
'بِسمِ رَبِّ غائِب . .🌠' ❲تولدمون : ‌‌¹⁴⁰²/⁰¹/⁸❳ •| بنویسید ڪہ شبِ تار ، سَحَر میگردَد ؛ یڪ نفر مانده از این قوم ، ڪہ برمیگردد🫀! |• علیھان؟! هدیھ خدا . . کپی؟! از شیرِ مادر حلالتر ، هدف ما چیز دیگریست .) ؛ من ؟ دختِ بابا رضا : )🩵 :⇩ @Axjrjgx
مشاهده در ایتا
دانلود
خبرت هست ، که بی روی تو آرامم نیست؟!
هدایت شده از محمدحسین پویانفر
_ نیازمند ادمین اینستاگرام و تلگرام •خانم و آقا فرقی نداره •سن بالای۱۵ سال آیدی جهت تمایل @qwmahan تشکر🌸✨
این خیلی خوب بود🦦😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای باده‌ی جهل کرده سرمست، تورا جز باد بگو چه مانده در دست، تو را با اسلحه‌ی پُر اینچنین جار نکش جاروکش این حرم حریف است تو را
جهت اطلاع بیشتر از اتفاقات شاهچراغ (ع) به لینک زیر بپیوندید.🥺💔 https://eitaa.com/joinchat/1425277429Cd41997a41a
یہ‌جایی‌هست‌روی‌زمین‌ڪہ هرچقدر‌هم‌حالت‌بد‌باشہ‌ هرچقدر... اونجا‌آروم‌میشی ما‌ڪہ‌ندیدیم‌ولی‌بہ‌اونجا‌میگن ڪربلا...💔
12.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-به طبیبان دگر نسخه‌ی ما را مسپار ، درد با دست تو درمان بشود خوب‌تر است . .♥️
من اصلا کار به علیمی ندارم اما در کنار بساط کشف حجاب که الان تمرکز دشمن روی اونه بساط تمام اینایی هم که علیمی گفته ( البته حرف حقی که ازش اراده‌ی باطل داره) باید واقعا جمع بشه یه مشت نفوذی و از خدا بی‌خبر چنبره زدند روی اقتصاد که سال‌هاست حضرت آقا فرمودند در جنگ اقتصادی قرار داریم. نه مثل علیمی باشیم که با حرف حق اراده‌ی باطل داشته باشیم. نه مثل برخی دوستان که برای دفاع از حق چشم بر بقیه‌ی باطل‌ها ببندیم. تمام احکام خدا در کنار هم یک پکیج را تشکیل می‌دن که باید اجرا بشن. نه به بهانه‌ی وضعیت اقتصادی باید وضعیت حجاب رو رها کرد و نه به خاطر موضوع حجاب از وضعیت فشل اقتصادی غفلت کرد ✍ مریم اردویی ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▪️کانال برتــر حجاب ▪️برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇🏻 🥀 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا کسی این قضیه رو در نظر نمیگیره؟🤔 قابل توجه نویسندگان لایحه ننگین حجاب که میخوان با پر قو مجرم رو ناز کنن!🤦🏻‍♂ ❌قانون داریم ، مجری قانون مقتدر لازم‌داریم ❌به جای لایحه، اقتدار داشته باشید ❌کشف حجاب حرام سیاسی هست نه یه تخلف کوچیک! ✅ اینقدر نشر بدید برسه به دست مسئولین (مثل دفعات قبل😉) ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ▪️کانال برتــر حجاب👇🏻 🥀 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
هدایت شده از سِدنا ³¹³ .
همسایه ها 6 نفر به ما میدین ما 190 تایی شیم؟! 🥺
هدایت شده از محمدحسین پویانفر
سلام علیکم . این کانال و کانال های دیگر توسط هوادران درست شده.🌸 شعبه اول کانال:😉 "@mh_poyanfarr" شعبه دوم:🙂 "@madahi_140" گروه طرفداران محمد حسین پویانفر😉🙃 https://eitaa.com/joinchat/96272825Cfbe656c98d
❲ ؏‌ـلیهان . .💚 ❳
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 #پارت‌دوم #رمان_اقیانوس‌مشرق دست رنجور و زخم خورده اش بر ردایِ مرد ، چنگی بی رمق م
🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂🌻🍂 + صاحب زمین و زمان؟! مرد دست دراز میکند و با نوک انگشت ، طرفی را نشانِ عمران میدهد : _ گفت بگویم چهل قدم که از این سو برداری ، به دِهی میرسی که تورا به آب حیات میرساند . عمران دست دراز میکند و دستهای مرد را میگیرد : + گفتی آبِ حیات؟ راست بگو مرد ، تو از کجا میدانستی که من کیستم و به دنبالِ چه میگردم؟! مرد لبخندی میزند : _ من نمیدانم ، اینهارا او به من گفت . عمران به طرفی که مرد نشان داد نگاهی می اندازد : _ آنجا سراغ منزلِ پینه دوز را بگیر ، او راهِ چشمه آبِ حیات را نشانت خواهد داد . نمیتواند باور کند! : + پینه دوز؟! کدام پینه دوز؟! درباره چشمه آبِ حیات چه میدانی؟ اینها که تو گفتی تنها رازیبود در دلم که درباره آن با هیچکس در میان نگذاشته بودم! .. تو از کجا آنده ای که رازِ فاش نشده ی دل مرا میدانی؟! مرد می ایستد و به افقی دور نگاه میکند : _ گفت ، آن چشمه آبِ حیات که تو در پِیِ آنی ، درون قلعه ای استورا میجوشد . اگر به درون آن قلعه در آیی ، آبِ حیات از آنِ تو خواهد بود و البته بر تو گوارا باد! عمران به دور دست دقیق میشود : + قلعه ؟ کدام قلعه ؟! مرد دستهای عمران را میگیرد و اورا بر پاهایش بلند میکند . عمران ، ترسیده ، به پاهایش نگاه میکند : به وضوح میلرزند! هنوز دستهایش در دستان مرد است ، چشم میچرخاند و به اطرافش مینگرد . در نگاهش ، خبری از آبادی و سربزی و ‌طاق و دیوار نیست . تا چشم کار میکند برهوت است و برهوت! با بهت به طرف مرد میچرخد : + گفتی چهل گلم؟ اما کجا؟ اینجا که جز خاکِ آفتاب خورده و آب ندیده ، چیزی نیست . . :/ _ گفت بگویم این مشک را از آبِ همان چشمه پر کرده اند ، اما تو حیاتِ جاودانه نخواهی داشت ، مگر آنکه به قلعه درآیی؛ عمران به مشک خیره میشود و دوباره به مرد نگاه میکند : + از کدام قلعه سخن میگویی؟! چرا تابحال راجع به آن چیزی نشنیده ام؟! دوباره جرعه ای از آن مینوشد و به دوردست ها نگاهی می اندازد : + تمام نقشه های دریای شمال را دیده ام ‌ک وجب به وجبش را جست و جو کردم ، اما قلعه ای ندیده ام . نه نانش را شنیده ام و نه کسی درباره اش برایم سخن گفته است . دوباره به همان طرفی که مرد نشانش داده بود ، نگاه میکند : + گفتی اسمش چه بود؟ همان که تورا فرستاده ...؟! مرد اما جوابش نمیدهد . عمران کنجکاو رو میچرخاند به سویش تا سؤالش را دوباره تکرار کند ؛ اما کسی را نمیبیند! مبهوت سر میچرخاند و دور تا دورش را می کاود . نه! خبری از کسی نیست ... تا چشم کار میکند برهوت است و زوزه ی باد ؛ نه آدمی پیداست و نه سواری . عمران ، ترسیده و مبهوت ، به مشکِ آب در دستش نگاه میکند ؛ آهسته دستِ دیگرش را پیش میبرد و مشک را لمس میکند : مشک دروغ نیست ، خیال نیست ، سراب نیست ؛ مشک حقیقتِ محض است! .. ادامه دارد . . .!_ .🤍ᗩᒪIᕼᗩᑎ_313🤍.