#با_زینب_علیهاالسلام
#اشعار_زینبی
#اشعار_ناب
#15_رجب
ای همه جا و همه دم با حسین
نفس نفس قدم قدم با حسین
پیمبر خون خدای جلیل
وحی به لبهای تو بی جبرئیل
کفر به نطق تو سیه روز شد
حسین با صبر تو پیروز شد
آینه ی فاطمۀ شهیده
عالمه ی معلّمه ندیده
به جمله جمله خطبه ات این نداست
معلم زینب کبرا خداست
معلّم مرد و زن عالمی
مرّبی هزارها مریمی
تو کیستی که بوده از کودکی
نهضت کربلا به تو متّکی
وجود تو بین حسین و حسن
جلوه ای از جلالت پنج تن
خروش تو خروش خون امام
سکوت تو تیغ علی در نیام
فاطمه بالد که تویی دخترش
حسین نازد که تویی خواهرش
شعله مصباح هدایت تویی
تمام تفسیر ولایت تویی
تو پرچم صبر برافراشتی
شهید را زنده نگه داشتی
روی منیر تو سراج الهداست
حنجره ات پر از صدای خداست
پور معاویّه حقیر تو شد
شام به یک خطبه اسیر تو شد
یزید دیگر جسدی مرده بود
سیلی "یابن الطلّقا" خورده بود
خصم به نطق تو سرافکنده شد
تو خطبه خواندی و علی زنده شد
کوه صفت مقاوم ایستادی
بنی امیّه را شکست دادی
اگرچه هفتاد و دو داغ دیدی
جان امام خویش را خریدی
حیف که بر پیکر تو نشانه
ماند ز کعب نی و تازیانه
حیف تو را شام خراب بردند
چرا به مجلس شراب بردند...
گلچین و تلفیق دو مثنوی از حاج غلامرضا سازگار
#با_زینب_علیهاالسلام
#اشعار_زینبی
#اشعار_ناب
#15_رجب
روی حسین، مهر دلآرای زینب است
مـوی حسین، لیلۀ اسـرای زینب است
دارالزیــاره و حــرم قـدس کبریاست
هر سینهای که طور تجلای زینب است
هر لحظهای که بگذرد از گردش زمان
در چشم ما قیامت کبرای زینب است
فریـاد خــون پـاک شهیـدان کـربلا
تا روز حشر، خطبۀ غرای زینب است
مکتب نرفتــه عالمــۀ عالــم وجـود
ایثار و صبر، درس الفبای زینب است
مگـذار اشـک دیدهات افتد به روی خاک
این اشک نیست، گوهر دریای زینب است
در روز حشــر، آینــۀ نـــور مــیشود
پروندهای که مهر به امضای زینب است
با یاد کربلا، به قنـوت نمـاز شب
نام حسین بـر روی لبهای زینب است
خــون حسیــن یافــت بقـا از خطابـهاش
دیــن سرفــرازِ همـت والای زینـب است
شبهای بیحسین که ذکر حسین داشت
شبهـای قـدر و لیلۀ احیـای زینب است
رأس حسین: طــور تجـلا بـه نــوک نی
بــازار کوفـه: سینـۀ سینـای زینب است
افتادهانــد زنـگ شترهــا هــم از صـدا
ایــن معجــز اشاره و ایمای زینب است
آنچه حیات داد به قـرآن و اهــلبیت
خون حسین و منطقِ گویای زینب است
چــون جــای تازیانــه بــر انــدام مــادرش
آثــار کعــب نیــزه بــه اعضـای زینب است
وقتــی کنــار طشـت طــلا ایستــاده است
چشـم حسیـن بــر قــد و بالای زینب است...