eitaa logo
@Imam7tom
387 دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
15.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
کانال امام موسی کاظم علیه االسلام حاوی مطالب مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 حرکت اُسرای اهل بیت بسمت شام. 🔥یزید ملعون نامه اى به ابن زیاد لعين نوشت كه: سرها و اسيران را به شام بفرست. چون نامه آن بدترين اشقيا به آن ولد الزّنا رسيد، مخفر بن ثعلبه و به روايت ديگر زحر بن قيس را طلبيد و سرهاى شهدا را به او داد و ابو بردة بن عوف و طارق بن ابى ظبيان را با گروهى از ملاعين اهل كوفه همراه او كرد و سرهاى آن سروران را به جانب شام روان كرد و حضرت امام زين العابدين عليه السّلام را غل در گردن مباركش گذاشت و مخدّرات عصمت و طهارت را به روش اسيران بر شتران سوار كرد و با شمر و جمعى از منافقان و مخالفان از عقب آن جماعت فرستاد تا به ايشان ملحق شدند. 📜جلاء العیون ص ۹۷۹ ▪️امام سجاد علیه السلام و زنان اهل البيت با چهارپايان خود به شام رفتند؛ زيرا كه مالها را غارت كرده بودند امّا چهارپايان را با ايشان گذارده بودند و شمر بن ذى الجوشن و مُخفّر بن ثَعْلَبه لعنة الله علیهم را بر ايشان مسلّط كردند و غُل سنگین بر گردن امام سجاد عليه السّلام نهادند. چنانكه دستهاى مباركش بر گردن بسته بودند. امام در راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هيچ كس سخن نگفت الاّ با زنان اهل البيت عليهماالسّلام. 📚منتهی الامال ۱/۹۷۰ 💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭
🏴 وضع اُسرای اهل بیت در راه شام. ▪️دشمنان اهل بیت، سرهاى شهداء را بر نيزه كرده و در پيش روى اهل بيت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم مى كشيدند و ايشان را شهر به شهر و منزل به منزل با تمام شماتت و ذلّت كوچ مى دادند و به هر قريه و قبيله مى بردند تا شيعيان على عليه السّلام پند گيرند و از خلافت آل على عليه السّلام مأيوس گردند و دل بر طاعت يزيد بندند و اگر هر يك از زنان و كودكان بر كشتگان مى گريستند نيزه دارانى كه بر ايشان احاطه كرده بودند، كعب نيزه بر ايشان مى زدند و آن بى كسان ستمديده را مى آزردند. ❗️عادت كفّارى كه همراه سرها و اسيران بودند اين بود كه در همه منازل سر مقدّس را از صندوق بيرون مى آوردند و بر نيزه‌ها مى زدند و دوباره وقت حرکت به صندوق میگذاشتند و حمل مى كردند. در اكثر منازل مشغول شُرب خَمر مى بودند و در جمله از آنها بود: مُخفّر بن ثعلبه و زحر بن قيس و شمر و خولى و ديگران لعنهم اللّه جميعاً. 📚منتهی الامال ۱/۹۷۰ ❤️😭❤️😭❤️😭❤️😭❤️😭❤️😭
📢 سقط «محسن بن حسین» علیهم السلام در راه شام. ▪️شیخ عباس قمی ره با تکیه بر منابع متقدم، گوید: از اتفاقات دیگر در بین راه که برای اُسَرا اتفاق افتاد، سقط جنين است كه در كنار حَلَب واقع شده. حَمَوىّ در (مُعجم الْبُلدان) گفته است: (جوشن) كوهى است در طرف غربى حلب كه از آنجا برداشته مى شود مس سرخ و آنجا معدن مس است. لكن آن معدن از كار افتاده از زمانى كه عبور دادند از آنجا اُسراى اهل بيت حسين بن على عليهماالسّلام را‌. زيرا كه در ميان آنها حسين علیه السلام را زوجه اى بود حامله، بچّه خود را در آنجا سقط كرد. پس طلب كرد از کارگران در آن كوه نان يا آبی. ايشان او را ناسزا گفتند و از آب و نان منع نمودند❗️پس آن زن نفرين كرد بر ايشان و تا به حال هر كه در آن معدن كار كند فائده و سودى ندهد و در قبله آن كوه محل آن سقط است و معروف است به «مشهد السّقط و مشهد الدّكة». آن سقط اسمش مُحسن بن حسين عليهماالسّلام است. 👈 مرحوم شیخ عباس قمی ره گوید: من به زيارت آن مکان مشرّف شده ‌ام و به حلب نزديك است و در آنجا تعبير مى كنند از او شيخ مُحَسِّن (بفتح حاء و تشديد سين مكسوره) و عمارتى رفيع و مکانی مبنى بر سنگهاى بزرگ داشته، لكن فعلاً خراب شده به جهت محاربه اى كه در حلب واقع شده است. 📚 منتهی الامال ۱/۹۷۶ ▪️یک «محسن» از امیرالمؤمنین علیه السلام‌ سقط شد، یک «محسن» از امام حسین علیه السلام. هر دو از ظلم و جور دشمنان خدا سقط شدند. اما مصیبتی که بر حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام سقط فرزندش وارد شد، بر همسر امام حسین علیه السلام وارد نشد. 😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭
📢 وقتی مظلومیت امام حسین علیه السلام، یهودی را منقلب میکند و‌ مسلمان میشود‌. 🏴 چون سرهاى شهدا را با اُسراء به شهر «حران» وارد كردند و مردم براى تماشا بيرون آمدند از شهر، يحيى نامى از يهوديان مشاهده كرد كه سر مقدّس، لب او حركت مى كند. نزديك آمد، شنيد كه اين آيت مبارك تلاوت مى فرمايد: (وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبونَ). از اين مطلب تعجّب كرد. قضیه را پرسيد و‌ براى وى نقل كردند. ترحّمش گرفت، عمامه خود را به علويات قسمت كرد و جامه خزى داشت با هزار درهم خدمت سيّد سجاد عليه السّلام داد. موكّلين اُسراء او را منع كردند او شمشير كشيد و پنج تن از ايشان بكشت تا او را كشتند. بعد از آنكه اسلام آورد و تصديق حقيقت مذهب اسلام نمود و قبر او در دروازه حرّان است و معروف به قبر يحيى شهيد است و دعا نزد قبر او مستجاب است. 📚 منتهی الامال ۱/۹۷۵ 😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔
🏴 دفاع مردم موصل از اُسرای اهل بیت و تلاش برای پس گرفتن سرهای شهدا ▪️سپاهیان عمر سعد ملعون، به عامل موصل نوشتند كه ما را استقبال كن همانا سر حسين با ما است. عامل موصل امر كرد شهر را زينت بستند و خود با مردم بسيار تا شش ميل به استقبال ايشان رفت، بعضى گفتند: مگر چه خبر است؟ گفتند: سر خارجى مى آورند به نزد يزيد برند. مردى گفت: اى قوم! سر خارجى نيست بلكه سر حسين بن على عليهماالسّلام است. همين كه مردم چنين فهميدند چهار هزار نفر از قبيله اَوس و خَزرج مهيا شدند كه با لشكر جنگ كنند و سر مبارك را بگيرند و دفن كنند. لشكر يزيد كه چنين دانستند داخل موصل نشدند و از (تلّ اعفر) عبور كردند پس به (جبل سنجار) رفتند و از آنجا به نصيبين وارد شدند و از آنجا به عين الوردة و از آنجا به دعوات رفتند و پيش از ورود كاغذى به عامل دعوات نوشتند كه ايشان را استقبال كند. عامل آنجا ايشان را استقبال كرد و به عزّت تمام داخل شهر شدند و سر مبارك را از ظهر تا به عصر در رَحْبه نصب كرده بودند و اهل آنجا دو طايفه شدند كه يك طايفه خوشحالى مى كردند و طايفه ديگر گريه مى كردند و زارى مى نمودند. پس آن شب را لشكر يزيد به شُرب خَمر پرداختند و روز ديگر حركت كردند و به جانب قِنَّسرين رفتند. اهل آنجا به ايشان راه ندادند و از ايشان تبرى جستند و آنها را هدف لعن و سنگ ساختند. 📚منتهی الامال ۱/۹۷۲ 😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔
🏴 حرکت اُسرای اهل بیت بسمت شام. 🔥یزید ملعون نامه اى به ابن زیاد لعين نوشت كه: سرها و اسيران را به شام بفرست. چون نامه آن بدترين اشقيا به آن ولد الزّنا رسيد، مخفر بن ثعلبه و به روايت ديگر زحر بن قيس را طلبيد و سرهاى شهدا را به او داد و ابو بردة بن عوف و طارق بن ابى ظبيان را با گروهى از ملاعين اهل كوفه همراه او كرد و سرهاى آن سروران را به جانب شام روان كرد و حضرت امام زين العابدين عليه السّلام را غل در گردن مباركش گذاشت و مخدّرات عصمت و طهارت را به روش اسيران بر شتران سوار كرد و با شمر و جمعى از منافقان و مخالفان از عقب آن جماعت فرستاد تا به ايشان ملحق شدند. 📜جلاء العیون ص ۹۷۹ ▪️امام سجاد علیه السلام و زنان اهل البيت با چهارپايان خود به شام رفتند؛ زيرا كه مالها را غارت كرده بودند امّا چهارپايان را با ايشان گذارده بودند و شمر بن ذى الجوشن و مُخفّر بن ثَعْلَبه لعنة الله علیهم را بر ايشان مسلّط كردند و غُل سنگین بر گردن امام سجاد عليه السّلام نهادند. چنانكه دستهاى مباركش بر گردن بسته بودند. امام در راه به حمد خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و هرگز با هيچ كس سخن نگفت الاّ با زنان اهل البيت عليهماالسّلام. 📚منتهی الامال ۱/۹۷۰
🔍 مروری بر جنایات ابن زیاد (زنازاده لعنه الله) در کوفه، نسبت به اهل بیت امام حسین علیه السلام 🔻شیخ صدوق رحمه الله بسندش روایت می‌کند: لَمَّا جِيءَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَمَرَ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي طَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِقَضِيبٍ فِي يَدِهِ عَلَى ثَنَايَاهُ وَ يَقُولُ لَقَدْ أَسْرَعَ الشَّيْبُ إِلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مَهْ فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَلْثِمُ حَيْثُ تَضَعُ قَضِيبَكَ فَقَالَ يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ ثُمَّ أَمَرَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَغُلَّ وَ حُمِلَ مَعَ النِّسْوَةِ وَ السَّبَايَا إِلَى السِّجْنِ وَ كُنْتُ مَعَهُمْ فَمَا مَرَرْنَا بِزُقَاقٍ إِلاَّ وَجَدْنَاهُ مَلاَءً رِجَالاً وَ نِسَاءً يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ يَبْكُونَ فَحُبِسُوا فِي سِجْنٍ وَ طُبِّقَ عَلَيْهِمْ... ✍🏻 حاجبِ ابن زياد لعنه الله گوید: چون سر حسين (عليه السّلام) را براى ابن زياد آوردند، دستور داد آن را در طشتى طلا برابرش نهادند و با چوب دستى به دندانهايش ميزد!!! و ميگفت: زود پير شدى اى اباعبداللّه❗️مردى از حاضران گفت: من رسول خدا را ديدم كه جاى چوب دستى تو را ميبوسيد! جواب گفت: امروز به تلافی روز بدر است؛ سپس دستور داد على بن الحسین (عليهم السلام) را به زنجير كشيدند و با زنها و اسيران به زندان بردند و من همراهشان بودم. به هر كوچه رسيديم، از زن و مرد پر بود و همه سيلى به رخ ميزدند و ميگريستند؛ آن‌ها را به زندان افكندند و درب به روى آنها بستند. ثُمَّ إِنَّ اِبْنَ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَعَا بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ النِّسْوَةِ وَ أَحْضَرَ رَأْسَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ كَانَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِيهِمْ فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أَحَادِيثَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِمُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْضَحُ اللَّهُ الْفَاسِقَ وَ يُكَذِّبُ الْفَاجِرَ قَالَ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَتْ كَتَبَ إِلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ۶۵ فَتَتَحَاكَمُونَ عِنْدَهُ فَغَضِبَ اِبْنُ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ هَمَّ بِهَا فَسَكَّنَ مِنْهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ فَقَالَتْ زَيْنَبُ يَا اِبْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مَا ارْتَكَبْتَ مِنَّا فَلَقَدْ قَتَلْتَ رِجَالَنَا وَ قَطَعْتَ أَصْلَنَا وَ أَبَحْتَ حَرِيمَنَا وَ سَبَيْتَ نِسَاءَنَا وَ ذَرَارِيَّنَا فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ لِلاِشْتِفَاءِ فَقَدِ اشْتَفَيْتَ. فَأَمَرَ اِبْنُ زِيَادٍ بِرَدِّهِمْ إِلَى السِّجْنِ وَ بَعَثَ الْبَشَائِرَ إِلَى النَّوَاحِي بِقَتْلِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ أَمَرَ بِالسَّبَايَا وَ رَأْسِ الْحُسَيْنِ فَحُمِلُوا إِلَى اَلشَّامِ فَلَقَدْ حَدَّثَنِي جَمَاعَةٌ كَانُوا خَرَجُوا فِي تِلْكَ الصُّحْبَةِ أَنَّهُمْ كَانُوا يَسْمَعُونَ بِاللَّيَالِي نَوْحَ الْجِنِّ عَلَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى الصَّبَّاحِ... ✍🏻 سپس ابن زياد لعنه الله، على بن الحسين و زنان (علیهم السلام) را با رأس مطهر حسين (عليه السلام‌) احضار كرد و زينب دختر على (عليهم السلام) با آنها بود؛ ابن زياد گفت حمد خدایی را كه شما را رسوا كرد و احاديث شما را دروغ از آب درآورد!!! زينب عليها السلام فرمود: حمد خدایی را كه ما را به محمد صلی الله علیه و آله گرامى داشت و بخوبى پاكيزه كرد، همانا فاسق رسوا شود و فاجر دروغ گويد. ابن زیاد گفت: خدا با شما خاندان چه كرد⁉️ زینب عليها السلام فرمود: سرنوشت آنها شهادت بود و به آرامگاه خود برآمدند و محققا خداوند متعال تو را با آنها روبرو كند و نزد او محاكمه شويد. ابن زياد خشم كرد و قصد كُشتن زينب عليها السلام را نمود و عمرو بن حريث او را آرام ساخت. زينب عليها السلام فرمود: آنچه از ما كُشتى تو را بس است، مردان ما را كُشتى و ريشه ما را كَندى و حريم ما را مباح شمردى و زنان ما را اسير كردى با كودكان ما، اگر مقصودت خنک شدن دلت بود تو را كافى است! ابن زياد دستور داد آنها را باز به زندان بردند و مژده كشتن حسين (علیه السلام) را به اطراف نوشت و دستور داد اسيران را با رأس حسين (عليه السلام) به شام برند. جمعى كه با آنان رفته بودند، گفتند: شبها نوحه جن را تا صبح برای آنان ميشنيدند... 📓 أمالی، صدوق رحمه الله، مجلس سی و یکم، حدیث ٣